امشب آمد به برم آفتاب سحرم؛ حضرت رقیه (س)؛ غلامرضا سازگار (میثم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

 غلامرضا سازگار

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امشب آمد به برم آفتاب سحرم

همه بیدار شوید که رسیده پدرم

 

ای دو چشمان پر از اشک تو آیینه‌ی من

من روی خاک ‏نشستم تو روی سینه‌ی من

 

از سفر آمده‌ای بی‌خبر آمده‌ای

روز بودی به کجا که سحر آمده‌ای؟

 

خوش بود این دل شب دخترک خسته‌ی تو

بزند بوسه به پیشانی بشکسته‌ی تو

 

آه از بی‌پدری! چه مبارک سحری

من به چشمت نگرم، تو به اشکم نگری

 

کی روا بود مرا قاتلت آواره کند

‏فرق تو بشکند و گوش مرا پاره کند

 

روی تو خون‌آلود روی من گشته کبود

یابن زهرا تو بگو جرم ما و تو چه بود

 

هیچ دانی چه رسیده به تن عمه‌ی من

جای سالم نبود بر بدن عمه‌ی من

 

شامیان رقصیدند اشک ما را دیدند

هم به ما سنگ زدند هم به ما خندیدند

 

همه از حکم خدا یک‌سره سر باز زدند

ما به صورت زده آن سنگ‌دلان ساز زدند

 

از غمت بیمارم کاش طاقت آرم

که سر پاک تو را ز طبق بردارم

 

قاتلت دید که من دختر زهرا هستم

کعب نی زد به روی شانه به روی دستم

 

‏عمه‌ی ممتحنم تا نبیند بدنم

تو دعا کن که شود کفنم پیرهنم

 

تو دعا کن که برآید نفس آخر من

مثل زهرا دل شب دفن شود پیکر من

 

غلامرضا سازگار (میثم)

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه