انتظار
سه شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۴، ۰۴:۵۵ ق.ظ
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارشمی گویند که تو دیده نمی شوی ولی از همه دیدنی ها دید نی تری آنها که بویت را استشمام کردند گفتند که بوی گل وجودت از هزاران گل بوستان بو ئید نی تر استگفتند که غیبت را انتظاری بزرگ باید بود ولی آرزو مندان تو هر وقت که خواستند تو را دید ند اگر چه نا پیدایی ولی هر که نا مت را از ته دل صدا زد تو از پشت پرده های غیبت به یاری او شتافتی حضور تو مثل نسیم خو شبوی است که از عطرش غنچه ها می شکفند و شا خه ها جوانه می زنند حور تو مثل آهنگ دل نوازیست که از طنین آن پر ندگان سر مست می شوند .انتظار واژه ای است آشنا برای من و تو که هر بار بر وجودم سایه می افکند غربتش را بیش از از پیش درک می کنم و غربت عجیب ترین حس هستی ، وقتی در تار و پود و وجودم ریشه می دواند مرا با خود به دیدار چشمان مانده به راه یعقوب می برد به اوج خواستن و نیایش . غربت ، با من عشق را نجوا می کند و می ا خواند مرا به ایما نی پا یدار که او خواهد آمد آن گاه غو غا یی در درو نم به پا می خیزد و انتظار دیگر برایم به مفهوم فا صله نیست که عهد یست برای رسیدن ، پیمانی برای پاک ماندن تا آمدنش در بهاران . به خدایش سو گند عاشقانه به انتظارش می نشینیم و همیشه با ورم به آمد نش استوار ، و چشمانم به راهش بر قرار خواهد ماند. فرهاد بهارلو