با غم عشق تو تا یار، دل زار من است؛ امام حسن مجتبی (ع)؛ اسماعیل جوهری (ذاکر) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

با غم عشق تو تا یار، دل زار من است

بهتر از خلد برین، گوشه‌ی بیت الحزن است

 

نه غم حور و نه اندیشه‌ی جنت دارم

از زمانی که مرا بر سر کویَت وطن است

 

قصه‌ی عشق من و حُسن تو ای مایه‌ی ناز

نُقل هر مجلس و زینت‌ده هر انجمن است

 

بعد از این یاد،کس از لیلی و مجنون نکند

حُسن اگر حُسن تو و عشق اگر عشق من است

 

تویی آن یوسف ثانی،که ز یک جلوه‌ی حُسن

محو دیدار تو، صد یوسفِ گل‌پیرهن است

 

از پی دیدن رخسار تو موسای کلیم

سال‌ها بر سر کویَت به عصا تکیه‌زن است

 

آدم و نوح و سلیمان و مسیحا و خلیل

همه را مِهر ولای تو، به گردن رَسَن است

 

خَلق گویند: بگو دلبر و معشوق تو کیست

که تو را در غم او این همه رنج و مِحَن است

 

چه بگویم که نَم از یَم نتوان وصف کند

دُرّه را ذَرّه نداند، چه بها و ثمن است

 

به مدیحش نتوان گفت که آن ماه‌جبین

سرو سیمین‌بدن و خسرو شیرین‌سخن است

 

ثمر باغ رسالت، گُهر بحر وجود

والی مُلکِ ولایت، ولی مُؤتمن است

 

اولین سِبط و دوم حجت و سِیّم سالار

چارمین عصمت حق و یکی از پنج تن است

 

نام نامیش حسن، خُلق گرامیش حسن

پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است

 

روی حسن، موی حسن، بوی حسن، خوی حسن

یک جهان جوهر حُسن است که‌ دریک بدن است

 

«ذاکر» از مدح همه خَلق، فرو بسته زبان

لیک در مدح حسن طوطی شکّرشکن است

 

اسماعیل جوهری (ذاکر)

 

 

 

* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهن‌بلاگ ثبت شده است، که در انتقال آرشیو نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: جمعه ۱۳۹۸/۰۵/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه