خدا کند تو بیایی! :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

خدا کند تو بیایی!

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۸۹، ۰۸:۳۵ ب.ظ
  v        پیامبر اعظم خداوند (ص) فرمودند: طُوبَی لِمَنْ لَقیَهُ. خوشا به حال ملاقات‌کنندگانش.   v        خدا کند تو بیایی از عمق ناپیدای مظلومیت ما، صدایی آمدنت را وعده می‌داد. صدا را، عدل خداوندی صلابت می‌بخشید و مهر ربانی گرما می‌داد. و ما هر چه استقامت، از این صدا گرفتیم و هر چه تحمل، از این نوا دریافتیم. در زیر سهمگین‌ترین پنجه‌های شکنجه تاب می‌آوردیم که شکنج زلف تو را می‌دیدیم. در کشاکش تازیانه‌ها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان می‌داد و صدای گام‌های آمدنت توانمان می‌بخشید. رایحه‌ات که مژده‌ی حضصور تو را بر دوش می‌کشید مرهمی بر زخم‌های نو به ‌نو‌مان بود و جبر جان‌های شکسته‌مان. دردها همه از آن رو تاب‌آوردنی بود که آمدنی بودی. تحمل شدائد از آن رو شدنی بود که ظهورت شدنی بود و به تحقق‌پیوستنی. انگار تخم صبر بودیم که در خاک انتظار تاب می‌آوردیم تا در هرم خورشید تو به بال و پر بنشینیم. سنگینی یار انتطار بر پشت ما، سنگینی یک سال و دو سال نیست، سنگینی یک قرن و دو قرن نیست. حتی از زمان تودیع یازدهمین خورشید نیست. تاریخ انتظار و شکیبایی ما به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است برمی‌گردد، به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست و بر گلوی مظلومیت نشست، به آن سم اسب‌های کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد. به آن جنایتی که دست و پای مردانگی را برید. از آن زمان تا کنون ما به آب حیاتِ انتظار زنده‌ایم، انتظار ظهور منتقم خون حسین. تاریخ استقامت ما از آن هم دورتر می‌رود، از عاشورا می‌گذرد و به بعثت پیامبر اکرم می‌رسد. هم او در مقابل همه‌ی جهل و ظلم و کفر و شرک و عناد و فسادی که جهانِ آن زمان را پوشانده بود وعده می‌فرمود که کسی خواهد آمد. نامش نام من، کنیه‌اش کنیه‌ی من، لقبش لقب من، دوازدهمین وصی من خواهد بود و جهان را از توحید و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود. اما تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها برمی‌گردد، به مظلومیت و تنهایی عیسی، به غربت موسی، به استقامت نوح و از همه‌ی اینها گذر می‌کند تا به مظلومیت هابیل می‌رسد. انتظار و بردباری ما را وسعتی است از هابیل تا کنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده‌ی ظهور امام زمان. آری و در آن زمان هستی حیات خواهد یافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهای خشکیده‌ی علم، خون تازه خواهد دوید. پشت هیولای ظلم و جهل با خاک، انس جاودان خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح خواهد شد، انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد.   v        جسارت این جشن‌ها برای من آقا نمی‌شود شب با چراغ عاریه فردا نمی‌شود خورشیدی و نگاه مرا می‌کنی سفید می‌خواستم ببینمت اما نمی‌شود شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا وقتی که کور شد گرهی وا نمی‌شود یوسف! به شهر بی‌هنران وجه خویش را عرضه مکن که هیچ تقاضا نمی‌شود اینجا همه منند، منِ بی خیالِ تو اینجا کسی برای شما ما نمی‌شود آقا جسارت است ولی زودتر بیا این کارها به صبر و مدارا نمی‌شود تاچند فرسخی خودم ایستاده‌ام تا مرز یأس، تا به عدم، تا نمی‌شود می‌پرسم از خودم غزلی گفته‌ای، ولی با این همه ردیف، چرا با نمی‌شود؟!     پ.ن: 1- سلام و عید همتون مبارک باشه! از صمیم قلب، بهترین‌ها رو براتون آرزو می‌کنم و اول از همه ظهور صاحب امروز رو. 2- آدرس حدیث اول پست: کتاب کمال‌الدین، ص268 3- متن «خدا کند تو بیایی» رو از کتابی با همین عنوان، از آقای سید مهدی شجاعی انتخاب کردم. 3- شعر هم از آقای رضا جعفری. 4- دعا کنید و یاعلی!    
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه