کیمیا می خونه ... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

کیمیا می خونه ...

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۸۷، ۰۵:۵۱ ق.ظ




شهره عارفان ( قسمت بیست و دوم )
فصل دهم: پاسخ به اشکالات منتقدان‏ ( بخش اول ) 

در این قسمت چند اشکال مهم که از سوی منتقدان درباره برخی آراء ابن‏ عربی مطرح گردیده ، ذکر می‏شود ، و سپس پاسخ آن ‏ها به نقل از عالمان ربّانی و عارفان الهی بیان می‏گردد . البته لازم به تذکر است که بحث و پاسخ‏گویی به این اشکالات و ایرادات مجالی بس واسع می‏طلبد ، اما از آنجا که شیوه نگارش این کتاب بنابر اختصار است ، لذا سعی شده پاسخ ‏ها نیز تا آنجا که ممکن است کوتاه و گویا باشد . 

اشکال 1 :

بسیاری از مطالب نقل شده در آثار ابن عربی ، به ویژه کتاب فصوص‏ الحکم ، چنان‏که وی در مقدمه آن می‏گوید ، حاصل مشاهدات اوست ، آیا این مشاهدات مورد تأیید و معتبر می‏باشد ؟

پاسخ : علامه طباطبایی مشاهده را یکی از راه ‏های دریافت تعالیم اسلامی دانسته و می‏نویسد : اسلام تعلیمات خود را از همه راه ‏های ممکن برای ما قابل هضم قرار می‏دهد ، که سه راه است : 1. راه ارشاد و راهنمایی مولوی ، 2. راه استدلال و بیان منطقی ، 3. راه وجدان و مشاهده . ایشان سپس می‏گوید : این است مجموع راه‏ هایی که انسان با هدایت دستگاه آفرینش می‏پیماید ، اسلام هر سه راه را معتبر می‏داند (331) .
ایشان در کتاب دیگر خود در توضیح بیان فوق نوشته است : راه اول با ساده‏ترین بیانی در همان ظواهر دینی [ قرآن وسخنان معصومین ‏] ذکر شده ، ولی راه دوم در خور فهم عامه نبوده و در انحصار جمعی است که با ریاضت‏ های عقلی ورزیده شده‏اند و همچنین ( راه سوم ) مطالب کشفی و ذوقی ، مخصوص کسانی است که با تعلیمات دینی و ریاضت‏های شرعی ، بدون ضمّ ضمائم ، آیینه نفوس خود را صیقل زده و طبق عنایت‏های باطنی خدایی ، حقایق را مشاهده می‏نمایند (332) .
علامه طباطبایی محیی‏ الدین ابن‏ عربی را یکی از کسانی می‏داند که می‏خواستند میان ظواهر دینی ( آیات واخبار ) و عرفان جمع کنند (333) .
در این ‏جا تذکر این نکته مناسب است که در منظر عارف در جهان خلقت ، بطون و اسراری نهفته است که با کوشش و مجاهده و تهذیب نفس می‏توان از ظواهر عالم شهادت ، به عالم غیب و آخرت پی برد . چنان‏که دو آیه زیر به آن اشاره دارد : « آنان به ظاهر زندگی دنیا آگاهند و از آخرت ( باطن ) بی‏خبرند » (334) . « اگر سخن بلند گویی او به راز نهان و نهان تر آگاه است » (335) . همان طور که قرآن نیز بطون و اسراری دارد ، که جز با تطهیر نفس دسترسی به آن راه ندارد و خود می‏فرماید : « جز پاکان به آن دسترسی ندارند » (336) .

اشکال 2 :

محیی ‏الدین در فصوص الحکم در باره رؤیای حضرت ابراهیم ‏علیه السلام ، ماجرای ذبح را به حضرت اسحاق منتسب ساخته است (337) . در صورتی که آن ماجرا در مورد حضرت اسماعیل ‏علیه السلام واقع شده است . از آن طرف ، وی تصریح می‏نماید که کتاب فصوص الحکم را در عالم مکاشفه ، از رسول گرامی‏ صلی الله علیه وآله دریافت نموده است (338) . بنابراین جمع این دو مطلب با یکدیگر چگونه است ؟  یعنی چگونه می‏شود که مکاشفه‏ای حاصل آید ، ولی در خارج ، خلاف آن واقع شود . این اشکال نه تنها در این مورد ، بلکه در برخی مکاشفات دیگر نیز وارد است . مانند ماجرای رؤیای پیامبر اکرم که در آن باقی مانده شیری را که خود نوشیده بود ، به یکی از اصحاب داد .

پاسخ : امام خمینی ‏رحمه الله به نقل از استاد عرفان خویش ، آیت الله شاه آبادی در این باره می‏نویسد : « شیخ عارف کامل ما دام ظله‏العالی می‏فرمود : شیخ محیی ‏الدین ابن ‏عربی بر حسب کشفی که در عالم مکاشفه برای او حاصل آمد ، در عین ثابت حضرت اسحاق ‏علیه السلام ، اقتضای این معنای عبودیت و فنای تام را که در عالم ملک برای حضرت اسماعیل ‏علیه السلام حاصل گردید [ یعنی به مقام ذبح درآمدن ] مشاهده نمود ، و از آنچه که در عین ثابت او دیده بود خبر داد ، از این رو مکاشفه شیخ ، صحیح بوده و مقتضی برای تحقق آن در خارج وجود داشت ، لیکن این که در عالم خارج چنین امری برای اسحاق حاصل نشد ، به علت قوت عین ثابت اسماعیلی و یا مانع دیگری بود .
ولی من ( امام خمینی ) به ایشان ( آقای شاه آبادی ) اشکال نمودم که ظاهر کلام شیخ این است که این مطلب در مورد اسحاق‏ علیه السلام در عالم ملک و خارج واقع شده است . استاد این سخن مرا تصدیق نموده و گفت : ممکن است که مکاشفه شیخ صحیح بوده ، لیکن از آنجا که خیال او آمیخته به اعتقاد قبلی بوده ، آن معنای مجرد از لباس برای او در عالم خیال به صورت اسحاق‏ علیه السلام تمثّل نموده ، چرا که مکاشفات ( حاصله برای عارف ) خالی از صورت واقع می‏گردد ، ولی خیال او به صرف یک مناسبتی به هر صورتی که می‏خواهد بدان تمثّل می‏بخشد و غالباً این‏گونه است که مأنوسات ذهنی و باورهای پیشین عارف در چگونگی آن تمثّل دخالت می‏نماید » (339) .
از مجموع سخنان امام ‏خمینی ‏رحمه الله دو جواب برای اشکال مزبور یافت می‏گردد :
الف ) امکان عدم وقوع خارجی صور اقتضایی که بر حسب عین ثابت در مکاشفه مشاهده می شود .
ب ) تصویرگری خیالی بر حسب اعتقاداتی که بدان مأنوس است ، از جمله در همین مورد خاص می‏توان این‏گونه توجیه نمود : از آن جا که بر طبق قول اکثر مفسرین اهل سنت آن کس که جناب ابراهیم‏ علیه السلام او را برای ذبح به قربانگاه برد ، حضرت اسحاق‏ علیه السلام می‏باشد ، چه بسا ذهن شیخ اکبر با این امر مأنوس بوده و به صورت اعتقاد وی در آمده و این موجب گردید که مشاهدات و مکاشفات حاصله را بر همان اساس تصویرگری نماید .
توضیح این‏که : ابن ‏عربی نیز در لابلای کلمات خود به دلایلی چند اشاره می‏نماید و از مجموع سخنان او و شارح قیصری استفاده می‏شود که این مشاهدات در حضرت خیال حاصل می‏آید و گاه آنچه که مورد مشاهده قرار می‏گیرد ، مطابق با همان چیزی است که در خارج تحقق می‏گیرد . بنابراین احتیاج به تعبیر و تطبیق ندارد ولیکن گاه آنچه مشاهده شده احتیاج به تعبیر و تطبیق با ظاهر دارد و در این قسم دوم است که بعضاً دچار اشتباه می‏شوند ، چه این که در مرحله تطبیق مشاهدات باطنی با ظاهر ، که بر عهده شخص عارف می‏باشد ، ممکن است آن را از قسم اول حساب نموده و مشاهده‏ اش را تعبیر ننماید و یا این‏که ممکن است در این تطبیق دچار اشتباه شده و به خطا رود .
از این رو می‏توان گفت : اولاً مکاشفات و مشاهدات عارف فاقد حجیت الزامی بوده ، بلکه صرفاً حجیت اقناعی و شخصی دارد ، این بدان علت است که حکم بر صدق و صحت قضایایی می‏توان کرد که دارای مطابق خارجی و نفس‏ الامری باشد ، به ‏طوری که تطبیق صورت ذهنی با صورت خارجی برای همگان مقدور باشد ، همچون قضایای خبریه . اما در جایی که مطابق خارجی آن دور از دسترس غالب مردم باشد ، به ‏طوری که تطبیق آن غیر ممکن نماید ، در این صورت فاقد هر گونه حجیت ذاتی و الزامی بوده ، اگر هم برای برخی مفید حجیت و اطمینان‏آور باشد ، نه به دلیل حجیّتی است که در ذات این نوع قضایا نهفته ، بلکه به کمک مؤنه زاید است ، مثل اطمینان و وثوق به آن کس که کشف برای او حاصل شده است .
ثانیاً بر فرض قطع و یقین به حصول مشاهده ، باز تفسیر و تعبیری که عارف از مشاهده ‏اش ‏ارائه می‏دهد ، فاقد حجیت است ، به دلیل احتمال خطایی که تذکر آن رفت . خود ابن‏ عربی در این مورد می‏گوید : تجلیاتی که در عالم خیال در قالب صور می‏باشد ، احتیاج به علم دیگری دارد که به واسطه آن علم ، مقصود و مراد حقیقی خداوند تعالی ، درک می‏شود (340) .
شارح قیصری نیز در ذیل آن مطلب می‏گوید : « علم بدان تجلیات حاصل نمی‏گردد ، مگر به ‏وسیله اکتشاف دقایق اسماء الهیه و شناخت مناسباتی که بین اسماء متعلقه به باطن و اسماء متعلقه به ظاهر وجود دارد ، چرا که حق تعالی به حکم مناسبتی که بین آن ‏ها و بین صور وجود دارد به عارف تجلی نمود ه و عطا می‏نماید ... » (341) .
بنابراین می‏توان نتیجه گرفت که چه بسا عارف در عالم مکاشفه صوری را مشاهده نموده ولی در تطبیق آنها در عالم ظاهر دچار اشتباه شود . و گاه نیز با وجود آن‏که مشاهدات احیتاج به تعبیر دارد ، ولی مکاشفه کننده به گمان آن‏که از نوع اول است ، از تعبیر آن خودداری می‏نماید ، مانند رؤیای صادقه حضرت ابراهیم خلیل ‏علیه السلام که شارح قیصری در این مورد گفته است : « حضرت ابراهیم علیه السلام رؤیای خود را تعبیر ننمود ، چه این‏که مشاهدات انبیا و اولیای کمّل ، مطابق با واقع بوده و احتیاج به تعبیر ندارد ، لذا آن جناب آن رؤیا را نیز همچون سایر مشاهدات انگاشت » (342) .
حضرت امام ‏خمینی‏رحمه الله در ذیل سخن شارح قیصری به نقل از استاد خود آقای شاه‏آبادی می‏فرماید : از آن جا که شارح قیصری از اصحاب قیاس بوده ( و از اهل سنت می‏باشد ) جناب ابراهیم ‏علیه السلام را به خود قیاس نموده و گمان کرده که آن حضرت نیز این مشاهده خود را به سایر مشاهدات ، قیاس نموده است ... ولی مطلب آن‏گونه که شارح گمان کرده نیست ، بلکه ممکن است حب مفرط و عشق آن حضرت به مقام ربوبی مانع از تعبیر شده ، زیرا عشق مفرط اقتضا دارد آنچه که محبوب‏ترین در نزد آدمی است ، در طریق محبوب قربانی و فدا شود . از این رو استغراق در جمال محبوب ، حضرت ابراهیم را مانع شد که رؤیای خود را تعبیر نماید . در نتیجه با آن‏که حکم شریعت به نص آیه شریفه ، منع از قتل نفوس است ( لاتقتلوا النّفس الّتی حرّم اللّه الاّ بالحقّ ... ) (343) ، حقیقت بر شریعت غلبه کرد (344) .
البته همان ‏طور که از کلمات امام ‏خمینی‏رحمه الله معلوم است ، ایشان نیز اصل این مطلب را که حضرت ابراهیم رؤیای خود را که قابل تعبیر بود ، ولی تعبیر نفرمود ، قبول دارد . محل اختلاف ایشان با شارح فصوص در علت‏ یابی و توجیه عدم تعبیر آن حضرت است .
و نیز از قبیل اشتباه در تطبیق ، روایتی است که در چندین جای فصوص الحکم و شرح آن بدین مضمون نقل شده است ،که رسول گرامی‏ صلی الله علیه وآله در عالم رؤیا مشاهده می‏نماید که قدحی از شیر را نوشیده و باقیمانده آن را به یکی از اصحاب عطا می‏نماید (345) . آن‏گاه خود آن‏ جناب شیر را به علم تأویل فرموده است .
ظاهر این روایت می‏تواند برانگیزنده این توهّم باشد که از سنخ همان علمی که رسول‏ الله بهره‏مند بوده ، دیگری نیز بهره گرفته است ( و چه بسا موهم انحصار در بهره هم باشد ) . ولی بر فرض تمامیت جهت سندی این روایت و قطع نظر از آن‏که اعتقادات و تصورات ذهنی انسان نیز در جهت دلالی این روایت و تفسیری که از آن ارائه می‏شود ، تأثیر دارد ؛ امام‏ خمینی‏رحمه الله از این رؤیای رسول‏ اللّه ‏صلی الله علیه وآله چنین برداشت می‏نماید : « از آن‏ جا که رسول اللّه ‏صلی الله علیه و آله متحقق به تمام دایره وجود بوده و جمیع کمالات عوالم غیب و شهود را واجد است ، هیچ وجود و کمالی خارج از حیطه کمال و دایره وجودی آن جناب خارج نیست تا زیاده نامیده شود و فیوضات کمالی و وجودی‏ای که به ماسوای آن حضرت می‏رسد ، به طریق تجلی و تشأّن است ، نه به طریق فضل و زیاده . آری آنچه که زاید بر وجود است ، همان تعینات ( ماهیات ) و امور عدمی بوده و نیز چیزی که زاید بر کمالات است ،  نقیض آن یعنی نواقص می‏باشد ... » (346) . « بنابر این رسول اللّه ‏صلی الله علیه وآله از آ‏نجا که حقیقت اسم اعظم و جامع الهی و آیینه تمام نمای حق تعالی است ، ممکن نیست آنچه که خارج از دایره وجود آن جناب باشد ، از سنخ علم ( که وجود و نور است ) باشد » (347) .
از مجموع آنچه گفته شد ، چهار جواب کلی برای این پرسش که « دلیل وقوع اشتباه در مشاهدات عارف چیست ؟ » قابل ارائه است :
الف ) در پاره‏ای موارد صور در عالم عین ثابت ، برحسب مقام اقتضا مشاهده می‏شود ولی به جهت موانعی در خارج تحقق نمی‏یابد .
ب ) گاهی مشاهدات عارف برحسب اعتقادات شخصی او تصویرگری می‏شود .
ج ) در برخی موارد نیز اساساً عارف به گمان این‏که مشاهدات باطنیش بی‏ نیاز از تعبیر است ، آن ‏را از باطن به ظاهر تعبیر نمی‏کند .
د ) در موارد دیگری با وجود این‏که آن‏ را تعبیر می‏کند ولی در تطبیق و تعبیر خود دچار اشتباه می‏شود (348) .

اشکال 3 :

ابن‏ عربی در فصوص الحکم به مناسبتی می‏گوید : « رسول الله‏ صلی الله علیه وآله بر خلافت کسی بعد از خودش تصریح نفرموده است » (349) .

پاسخ : امام ‏خمینی ‏رحمه الله در تعلیقاتی که بر شرح فصوص‏ الحکم دارند ، به این کلام این‏گونه پاسخ داده‏اند : « خلافت معنویه که عبارت است از کشف معنوی حقایق به‏ واسطه اطلاع پیدا کردن بر اسماء و اعیان ، واجب نیست که برای معرفی آن تصریح و نصّی به عمل آید ( و در این مورد مطلب همان‏گونه است که ابن‏ عربی گفته است ) . اما خلافت ظاهری که از لوازم و شئون نبوی و رسالتی است ( که تحت اسماء کَوْنیه واقع است ) واجب است که آن را اظهار و معرفی نمود . بر این اصل است که رسول خدا صلی الله علیه وآله برای معرفی و شناسایی خلفای ظاهری تصریح و تنصیص به عمل آورد ؛ چراکه خلافت ظاهری نیز هم‏چون اصل نبوت است که در تحت اسماء کونیه واقع می‏باشند .
بنابراین همچنانکه نبوت از مناصب الهیه ‏ای است که از آثارش اولویت بر نفوس و اموال است ، همین‏طور است خلافت ظاهری . منصب الهی امری است پنهان از افکار و اندیشه مردم و گریز و گزیری نیست مگر آن‏که با تصریح و تنصیص ، آن را اظهار و تعریف نمود .
سوگند به جان دوست که تنصیص بر خلافت از عظیم‏ترین فرایض و واجبات است بر رسول اکرم‏ صلی الله علیه وآله ، به علت آن‏که تضییع و اهمال در این امر خطیری که با تضییع آن ، امر امت متشتّت و متفرّق می‏گردد و اساس نبوت اختلال می ‏پذیرد و آثار شریعت مضمحل می‏شود ، از زشت‏ترین اعمال زشتی است که هیچ کس راضی نیست آن را به یکی از مردم عامی و متوسط الدرایه نسبت دهد ، تا چه رسد به پیامبری ذو المجد والکرم و رسول معظّم . پناه می‏بریم به خدا از شرهایی که از نفوسمان برمی‏خیزد . در این گفتار تدبر و تأمّل بنما ! » (350)  .

اشکال 4 :

در فتوحات مکیه آمده است که یکی از افراد رَجبیّون در کشف خود ، روافض را به صورت خوک دیده است ! (351)

پاسخ : امام ‏خمینی ‏رحمه الله در این مورد می‏فرماید : « بعضی از نفوس ، از آنجا که صفحه وجودیشان در اثر صفای باطنی همچون آیینه مصقّل می باشد ، ممکن است سالک مرتاض ( که از غیر طریق شرعی طی طریق نموده ) عین ثابت نفس خویش را در آیینه وجود او مشاهده نماید ( و با مشاهده صورت خویش در آیینه وجود او ، صورت را ، از او انگارد ) نظیر مشاهده شیعیان به صورت خنزیر توسط بعضی از مرتاضین از اهل سنت که گمان کرده‏اند آن صورت واقعی شیعیان بوده بلکه به واسطه صفای آیینه شیعیان ، مرتاض صورت خود را به شکل خنزیر در آیینه او مشاهده نموده و گمان کرده که آن صورت رافضی بوده ، حال آن که او فقط صورت خود را دیده است » (352) .
آیت‏ الله جوادی آملی در پاسخ به اشکال فوق الذکر می‏نویسد : « آنچه ( ابن عربی ) از رجبیّون درباره رافضه نقل کرده است ، بر فرض صحت انتساب و عدم دس و تحریف و گذشته از جواب حضرت امام خمینی‏ رحمه الله که مرتاض عامی ، صورت خود را در آیینه شفاف رافضی دید ، باید عنایت داشت که رافضه به بسیاری از فرقه ‏ها اطلاق می‏شود و هرگز معادل فرقه ناجیه امامیه اثنا عشریه نیست ، چه این‏که شیعه نیز بر چند گروه اطلاق می‏گردد و هرگز شیعه معادل اثنا عشریه که تنها فرقه ناجیه‏ اند نخواهد بود . باید دقت کرد که آیا مدار تحقیر ، همان عنوان رفض است یا عنوان ‏های دیگر مانند غلو و ... و از طرف دیگر ، آنچه از یواقیت شعرانی بر می‏آید ، این است که در مبحث « سؤال منکر و نکیر » و « عذاب و نعیم قبر » چنین می‏گوید : « و جمیع ما ورد فیه حق خلافاً لبعض المعتزله و الروافض » . آنگاه می‏گوید : « مراد از روافض جهمیه است »  (353) . از اطلاق رافضه بر جهمیه که در نقطه مقابل شیعه قرار دارد ، معلوم می‏شود که باید در موارد اطلاق این کلمه بحث و بررسی مستوفی به عمل آید .
گذشته از همه اینها ، چیزی که نشانه تحریف و مدسوس بودن این‏گونه تعبیرهاست ، آن ‏است که برای عارفی ( مانند ابن عربی ) که با دید رحمت مطلقه جهان ‏را می‏نگرد و جهان‏ بینی خاص به خود دارد ، این سبک سخن مناسب نیست ، با این‏که در فتوحات تصریح می‏کند به این که نزدیکترین مردم به رسول اکرم ‏صلی الله علیه وآله ‏علی ‏بن ابی ‏طالب‏ علیه السلام است که دارای اسرار انبیا است (354) . و نیز می‏گوید : « آتش دوزخ سرانجام به برکت اهل‏ البیت‏ علیهم السلام نسبت به دوزخیان سرد و سلام می‏شود . » (355) هرگز کسی که در پیشگاه عترت طاهره ، این‏قدر خاضع است آن نقل را تأیید نمی‏کند » (356) .
در اینجا قابل ذکر است که علامه حسینی تهرانی نیز به اشکال مذکور پاسخ مبسوطی داده است ، مبنی بر این‏که مقصود از « روافض » شیعه امامیه نیست ، که به علت عدم گنجایش این کتاب ، از ذکر آن خودداری شد (357) .

اشکال 5 :

با توجه به این که ممکن است برخی مشاهدات عارف ، القائات شیطانی باشد ، چنان‏که ابن عربی می‏گوید : « یک بار در عالم تمثل شخصی برایم متمثل شد که فقط سخن او را می‏شنیدم که گفت : ما تکلیف را از تو برداشتیم ! فهمیدم این ندا ندای رحمانی نیست . » میزان تشخیص القائات شیطانی از الهامات رحمانی چیست ؟

پاسخ : در جای خود مبیّن شده که قلب سالک در رابطه با ادراک حقایق ، همچون آیینه ای است که صورت حقایق در آن انعکاس می یابد ، لیکن برای این امر ، علاوه بر این‏که زدودن زنگار از رخ آیینه بایسته و لازم است ، امر دیگری نیز از اهمیت بسزایی برخوردار می‏باشد و آن محاذی و برابر قرار دادن قلب است ، به نحوی که بتواند صورت حقایق را گرفته و در خود منعکس نماید . این دم تحاذی و مقابل نبودن ، از موجبات مختلفی می‏تواند ناشی شود ، از جمله آن ‏ها ریاضت‏ های غیر شرعی است (358) . بنابراین چه بسا بر حسب ظاهر ، رذایل و معاصی ترک گردد ، لیکن حاصل آن چیزی جز القائات شیطانی نباشد .
ابن فناری در مصباح ‏الانس سخنی در این مورد دارد بدین مضمون : واردات و القائات قلبی بر دو قسم است : القائات صحیح و القائات فاسد که وثوق بدان ‏ها نشاید . خود القائات فاسد نیز یا نفسانی است که هاجس نامیده می‏شود و یا شیطانی است که آدمی را به معصیت حق تعالی وا می‏دارد که این قسم را وسواس می نامند . معیار تمییز و تشخیص دو قسم صحیح و فاسد ، ترازوی شریعت است . هرچه که موجب تقرب به خدا می‏شود ، از نوع اول و آنچه که در آن منع شرعی است از نوع دوم می باشد (359) .
بنابراین می‏توان نتیجه گرفت که بسیاری از مشاهدات می‏تواند از قبیل القائات شیطانی باشد که عرفا کراراً به وجود چنین مشاهداتی اشاره و تصریح نموده‏اند و آنچه که در این میان مهم می‏نماید تمییز و تفریق این‏گونه مشاهدات از یکدیگر است . چه بسیار کسان که به القائات شیطانی دچار آمده و آن را رحمانی انگاشته و به تبعات و آثار آن اسیر آمده‏اند .
یکی از دلایلی که در طی این مرحله ، همراهی استاد خبیر و رفیق همراه و آگاه را ضروری می‏نماید ، همین است که استاد خبیر و بینای به طریق با دستورات خود که متّخذ از منابع وحی و خزاین علم الهی - حضرات معصومین ‏علیهم السلام - می‏باشد ، در منزل به منزل و بلکه در لحظه به لحظه سیر سالک هدایتش نموده و او را از دام ‏های گسترده در طریق‏سلوک ، آگاه کرده و لغزش ‏ها و انحرافات او از جاده مستقیم را گوشزد می‏نماید . اگر نه چه بسا پس از مدت‏ ها سیر ، آدمی بیابد که جز فاصله از طریق شرع انور و منبع تجلیات الهی محصول دیگری برداشت نکرده است .
حق این است که فقط با بهره‏گیری و استمداد از مقام عصمت است که می‏توان دو مرتبه « وصول به مقام » و « مصون بودن از خطا » را حائز گردید . این نه تنها در رابطه با اصل « سیر » و اصل  « وصول » به مراتب است ، بلکه در مقام ظاهر و تطبیق و تعبیر مکاشفات از باطن به ظاهر نیز بهره‏گیری و اتصال با مقام عصمت بایسته است . کمترین اثر آن این است که در مقام برداشت و تعبیر عقاید ظاهری مکاشف ، تأثیر بسزایی دارد ، مسلماً آن کس که در مقام ظاهر و تشریع نیز منحصراً حقانیت را از آل ‏بیت عصمت علیهم السلام بداند قطعاً در مقام تعبیر نیز ( که در مقام ظاهر صورت می‏گیرد ) از این جهت دچار اشتباه نمی‏گردد  (360) .

پ . ن :

331 ) معنویت تشیع ، به کوشش محمد بدیعی ، ص 12و13 ؛ نیز نک : همان ، ص‏ 199-202 ؛ المیزان ، ج 5 ، ص 305 ، طبع آخوندی ؛ شیعه ( مذاکرات علامه طباطبایی با پرفسور هانری کُربن ) ، ص 59 و82 ؛ طریق عرفان ، علامه طباطبایی ، ص 99-108.
332 ) شیعه ، ص 59 با تلخیص و نیز نک  : همان ، ص 209 .
333 ) نک : المیزان ، ج 5، ص 305.
334 ) سوره روم ، آیه 7.
335 ) سوره طه ، آیه 7.
336 ) سوره واقعه ،آیه 79.
337 ) فصوص الحکم ، فص اسحاقی .
338 ) ر. ک : فصوص الحکم ، مقدمه .
339) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ، امام خمینی ‏رحمه الله ، ص 124.
340 ) فصوص الحکم ، فص اسحاقی .
341 ) شرح فصوص الحکم قیصری ، ص 190.
342 ) نک : شرح فصوص الحکم ، فص اسحاقی ، ص 190.
343 ) سوره انعام ، آیه 151. ترجمه : کسی که خدا کشتن او را حرام کرده مکشید ، مگر به حق .
344 ) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ، ص 201.
345 ) شرح فصوص قیصری ، ص 34 و 192 و 366.
346 ) تعلیقات علی شرح فصوص‏ الحکم ، ص 128.
347 ) همان ، ص 38.
348 ) مأخذ پاسخ این اشکال : سفر عشق ، سید عباس حسینی قائم مقامی ، ص 59 -66 ؛ نیز ر . ک : عرفان و قرآن از منظر امام ، حسینی قائم ‏مقامی ؛ گزیده آرای نقّادانه امام ‏خمینی‏رحمه الله در عرفان ، محمدهادی مؤذن جامی ، ص 89 .
349 ) شرح فصوص الحکم قیصری ، فص داودی ، ص 373.
350 ) تعلیقات علی شرح فصوص‏ الحکم و مصباح ‏الانس ، امام خمینی ‏رحمه الله ، ص‏196 ؛ نیز نک : روح مجرد ، ص‏321 . سفر عشق ، ص‏71 .
351 ) فتوحات مکیه ، ج 2 ، ص 8 ، باب 73.
352 ) تعلیقات علی شرح فصوص‏ الحکم ، امام خمینی ، ص 221.
353 ) یواقیت و الجواهر ، ص 284.
354 ) فتوحات مکیه ، ج 1 ،  ص 119.
355 ) همان ، ج 2، ص 127؛ ج 4 ، ص 148 ( تحقیق مدکور و عثمان یحیی ) .
356 ) آوای توحید ، آیت الله جوادی آملی، ص 85.
357 ) نک : روح مجرد، ص 416-427.
358 ) مفاتیح الغیب ( آخر شرح اصول کافی ) ، صدرالدین شیرازی ، ملا صدرا ، ص 510 – 537 .
359 ) مصباح الانس ،ص 15.
360 ) مأخذ پاسخ این اشکال : سفر عشق ، سید عباس حسینی قائم ‏مقامی ، ص 71-67 ؛ عرفان و قرآن از منظر امام ، حسینی قائم‏ مقامی . 



  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه