کیمیا می خونه ...
شهره عارفان ( قسمت بیست و دوم )
فصل دهم: پاسخ به اشکالات منتقدان ( بخش اول )
در این قسمت چند اشکال مهم که از سوی منتقدان درباره برخی آراء ابن عربی مطرح گردیده ، ذکر میشود ، و سپس پاسخ آن ها به نقل از عالمان ربّانی و عارفان الهی بیان میگردد . البته لازم به تذکر است که بحث و پاسخگویی به این اشکالات و ایرادات مجالی بس واسع میطلبد ، اما از آنجا که شیوه نگارش این کتاب بنابر اختصار است ، لذا سعی شده پاسخ ها نیز تا آنجا که ممکن است کوتاه و گویا باشد .
اشکال 1 :
بسیاری از مطالب نقل شده در آثار ابن عربی ، به ویژه کتاب فصوص الحکم ، چنانکه وی در مقدمه آن میگوید ، حاصل مشاهدات اوست ، آیا این مشاهدات مورد تأیید و معتبر میباشد ؟
پاسخ : علامه طباطبایی مشاهده را یکی از راه های دریافت تعالیم اسلامی دانسته و مینویسد : اسلام تعلیمات خود را از همه راه های ممکن برای ما قابل هضم قرار میدهد ، که سه راه است : 1. راه ارشاد و راهنمایی مولوی ، 2. راه استدلال و بیان منطقی ، 3. راه وجدان و مشاهده . ایشان سپس میگوید : این است مجموع راه هایی که انسان با هدایت دستگاه آفرینش میپیماید ، اسلام هر سه راه را معتبر میداند (331) .
ایشان در کتاب دیگر خود در توضیح بیان فوق نوشته است : راه اول با سادهترین بیانی در همان ظواهر دینی [ قرآن وسخنان معصومین ] ذکر شده ، ولی راه دوم در خور فهم عامه نبوده و در انحصار جمعی است که با ریاضت های عقلی ورزیده شدهاند و همچنین ( راه سوم ) مطالب کشفی و ذوقی ، مخصوص کسانی است که با تعلیمات دینی و ریاضتهای شرعی ، بدون ضمّ ضمائم ، آیینه نفوس خود را صیقل زده و طبق عنایتهای باطنی خدایی ، حقایق را مشاهده مینمایند (332) .
علامه طباطبایی محیی الدین ابن عربی را یکی از کسانی میداند که میخواستند میان ظواهر دینی ( آیات واخبار ) و عرفان جمع کنند (333) .
در این جا تذکر این نکته مناسب است که در منظر عارف در جهان خلقت ، بطون و اسراری نهفته است که با کوشش و مجاهده و تهذیب نفس میتوان از ظواهر عالم شهادت ، به عالم غیب و آخرت پی برد . چنانکه دو آیه زیر به آن اشاره دارد : « آنان به ظاهر زندگی دنیا آگاهند و از آخرت ( باطن ) بیخبرند » (334) . « اگر سخن بلند گویی او به راز نهان و نهان تر آگاه است » (335) . همان طور که قرآن نیز بطون و اسراری دارد ، که جز با تطهیر نفس دسترسی به آن راه ندارد و خود میفرماید : « جز پاکان به آن دسترسی ندارند » (336) .
اشکال 2 :
محیی الدین در فصوص الحکم در باره رؤیای حضرت ابراهیم علیه السلام ، ماجرای ذبح را به حضرت اسحاق منتسب ساخته است (337) . در صورتی که آن ماجرا در مورد حضرت اسماعیل علیه السلام واقع شده است . از آن طرف ، وی تصریح مینماید که کتاب فصوص الحکم را در عالم مکاشفه ، از رسول گرامی صلی الله علیه وآله دریافت نموده است (338) . بنابراین جمع این دو مطلب با یکدیگر چگونه است ؟ یعنی چگونه میشود که مکاشفهای حاصل آید ، ولی در خارج ، خلاف آن واقع شود . این اشکال نه تنها در این مورد ، بلکه در برخی مکاشفات دیگر نیز وارد است . مانند ماجرای رؤیای پیامبر اکرم که در آن باقی مانده شیری را که خود نوشیده بود ، به یکی از اصحاب داد .
پاسخ : امام خمینی رحمه الله به نقل از استاد عرفان خویش ، آیت الله شاه آبادی در این باره مینویسد : « شیخ عارف کامل ما دام ظلهالعالی میفرمود : شیخ محیی الدین ابن عربی بر حسب کشفی که در عالم مکاشفه برای او حاصل آمد ، در عین ثابت حضرت اسحاق علیه السلام ، اقتضای این معنای عبودیت و فنای تام را که در عالم ملک برای حضرت اسماعیل علیه السلام حاصل گردید [ یعنی به مقام ذبح درآمدن ] مشاهده نمود ، و از آنچه که در عین ثابت او دیده بود خبر داد ، از این رو مکاشفه شیخ ، صحیح بوده و مقتضی برای تحقق آن در خارج وجود داشت ، لیکن این که در عالم خارج چنین امری برای اسحاق حاصل نشد ، به علت قوت عین ثابت اسماعیلی و یا مانع دیگری بود .
ولی من ( امام خمینی ) به ایشان ( آقای شاه آبادی ) اشکال نمودم که ظاهر کلام شیخ این است که این مطلب در مورد اسحاق علیه السلام در عالم ملک و خارج واقع شده است . استاد این سخن مرا تصدیق نموده و گفت : ممکن است که مکاشفه شیخ صحیح بوده ، لیکن از آنجا که خیال او آمیخته به اعتقاد قبلی بوده ، آن معنای مجرد از لباس برای او در عالم خیال به صورت اسحاق علیه السلام تمثّل نموده ، چرا که مکاشفات ( حاصله برای عارف ) خالی از صورت واقع میگردد ، ولی خیال او به صرف یک مناسبتی به هر صورتی که میخواهد بدان تمثّل میبخشد و غالباً اینگونه است که مأنوسات ذهنی و باورهای پیشین عارف در چگونگی آن تمثّل دخالت مینماید » (339) .
از مجموع سخنان امام خمینی رحمه الله دو جواب برای اشکال مزبور یافت میگردد :
الف ) امکان عدم وقوع خارجی صور اقتضایی که بر حسب عین ثابت در مکاشفه مشاهده می شود .
ب ) تصویرگری خیالی بر حسب اعتقاداتی که بدان مأنوس است ، از جمله در همین مورد خاص میتوان اینگونه توجیه نمود : از آن جا که بر طبق قول اکثر مفسرین اهل سنت آن کس که جناب ابراهیم علیه السلام او را برای ذبح به قربانگاه برد ، حضرت اسحاق علیه السلام میباشد ، چه بسا ذهن شیخ اکبر با این امر مأنوس بوده و به صورت اعتقاد وی در آمده و این موجب گردید که مشاهدات و مکاشفات حاصله را بر همان اساس تصویرگری نماید .
توضیح اینکه : ابن عربی نیز در لابلای کلمات خود به دلایلی چند اشاره مینماید و از مجموع سخنان او و شارح قیصری استفاده میشود که این مشاهدات در حضرت خیال حاصل میآید و گاه آنچه که مورد مشاهده قرار میگیرد ، مطابق با همان چیزی است که در خارج تحقق میگیرد . بنابراین احتیاج به تعبیر و تطبیق ندارد ولیکن گاه آنچه مشاهده شده احتیاج به تعبیر و تطبیق با ظاهر دارد و در این قسم دوم است که بعضاً دچار اشتباه میشوند ، چه این که در مرحله تطبیق مشاهدات باطنی با ظاهر ، که بر عهده شخص عارف میباشد ، ممکن است آن را از قسم اول حساب نموده و مشاهده اش را تعبیر ننماید و یا اینکه ممکن است در این تطبیق دچار اشتباه شده و به خطا رود .
از این رو میتوان گفت : اولاً مکاشفات و مشاهدات عارف فاقد حجیت الزامی بوده ، بلکه صرفاً حجیت اقناعی و شخصی دارد ، این بدان علت است که حکم بر صدق و صحت قضایایی میتوان کرد که دارای مطابق خارجی و نفس الامری باشد ، به طوری که تطبیق صورت ذهنی با صورت خارجی برای همگان مقدور باشد ، همچون قضایای خبریه . اما در جایی که مطابق خارجی آن دور از دسترس غالب مردم باشد ، به طوری که تطبیق آن غیر ممکن نماید ، در این صورت فاقد هر گونه حجیت ذاتی و الزامی بوده ، اگر هم برای برخی مفید حجیت و اطمینانآور باشد ، نه به دلیل حجیّتی است که در ذات این نوع قضایا نهفته ، بلکه به کمک مؤنه زاید است ، مثل اطمینان و وثوق به آن کس که کشف برای او حاصل شده است .
ثانیاً بر فرض قطع و یقین به حصول مشاهده ، باز تفسیر و تعبیری که عارف از مشاهده اش ارائه میدهد ، فاقد حجیت است ، به دلیل احتمال خطایی که تذکر آن رفت . خود ابن عربی در این مورد میگوید : تجلیاتی که در عالم خیال در قالب صور میباشد ، احتیاج به علم دیگری دارد که به واسطه آن علم ، مقصود و مراد حقیقی خداوند تعالی ، درک میشود (340) .
شارح قیصری نیز در ذیل آن مطلب میگوید : « علم بدان تجلیات حاصل نمیگردد ، مگر به وسیله اکتشاف دقایق اسماء الهیه و شناخت مناسباتی که بین اسماء متعلقه به باطن و اسماء متعلقه به ظاهر وجود دارد ، چرا که حق تعالی به حکم مناسبتی که بین آن ها و بین صور وجود دارد به عارف تجلی نمود ه و عطا مینماید ... » (341) .
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که چه بسا عارف در عالم مکاشفه صوری را مشاهده نموده ولی در تطبیق آنها در عالم ظاهر دچار اشتباه شود . و گاه نیز با وجود آنکه مشاهدات احیتاج به تعبیر دارد ، ولی مکاشفه کننده به گمان آنکه از نوع اول است ، از تعبیر آن خودداری مینماید ، مانند رؤیای صادقه حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام که شارح قیصری در این مورد گفته است : « حضرت ابراهیم علیه السلام رؤیای خود را تعبیر ننمود ، چه اینکه مشاهدات انبیا و اولیای کمّل ، مطابق با واقع بوده و احتیاج به تعبیر ندارد ، لذا آن جناب آن رؤیا را نیز همچون سایر مشاهدات انگاشت » (342) .
حضرت امام خمینیرحمه الله در ذیل سخن شارح قیصری به نقل از استاد خود آقای شاهآبادی میفرماید : از آن جا که شارح قیصری از اصحاب قیاس بوده ( و از اهل سنت میباشد ) جناب ابراهیم علیه السلام را به خود قیاس نموده و گمان کرده که آن حضرت نیز این مشاهده خود را به سایر مشاهدات ، قیاس نموده است ... ولی مطلب آنگونه که شارح گمان کرده نیست ، بلکه ممکن است حب مفرط و عشق آن حضرت به مقام ربوبی مانع از تعبیر شده ، زیرا عشق مفرط اقتضا دارد آنچه که محبوبترین در نزد آدمی است ، در طریق محبوب قربانی و فدا شود . از این رو استغراق در جمال محبوب ، حضرت ابراهیم را مانع شد که رؤیای خود را تعبیر نماید . در نتیجه با آنکه حکم شریعت به نص آیه شریفه ، منع از قتل نفوس است ( لاتقتلوا النّفس الّتی حرّم اللّه الاّ بالحقّ ... ) (343) ، حقیقت بر شریعت غلبه کرد (344) .
البته همان طور که از کلمات امام خمینیرحمه الله معلوم است ، ایشان نیز اصل این مطلب را که حضرت ابراهیم رؤیای خود را که قابل تعبیر بود ، ولی تعبیر نفرمود ، قبول دارد . محل اختلاف ایشان با شارح فصوص در علت یابی و توجیه عدم تعبیر آن حضرت است .
و نیز از قبیل اشتباه در تطبیق ، روایتی است که در چندین جای فصوص الحکم و شرح آن بدین مضمون نقل شده است ،که رسول گرامی صلی الله علیه وآله در عالم رؤیا مشاهده مینماید که قدحی از شیر را نوشیده و باقیمانده آن را به یکی از اصحاب عطا مینماید (345) . آنگاه خود آن جناب شیر را به علم تأویل فرموده است .
ظاهر این روایت میتواند برانگیزنده این توهّم باشد که از سنخ همان علمی که رسول الله بهرهمند بوده ، دیگری نیز بهره گرفته است ( و چه بسا موهم انحصار در بهره هم باشد ) . ولی بر فرض تمامیت جهت سندی این روایت و قطع نظر از آنکه اعتقادات و تصورات ذهنی انسان نیز در جهت دلالی این روایت و تفسیری که از آن ارائه میشود ، تأثیر دارد ؛ امام خمینیرحمه الله از این رؤیای رسول اللّه صلی الله علیه وآله چنین برداشت مینماید : « از آن جا که رسول اللّه صلی الله علیه و آله متحقق به تمام دایره وجود بوده و جمیع کمالات عوالم غیب و شهود را واجد است ، هیچ وجود و کمالی خارج از حیطه کمال و دایره وجودی آن جناب خارج نیست تا زیاده نامیده شود و فیوضات کمالی و وجودیای که به ماسوای آن حضرت میرسد ، به طریق تجلی و تشأّن است ، نه به طریق فضل و زیاده . آری آنچه که زاید بر وجود است ، همان تعینات ( ماهیات ) و امور عدمی بوده و نیز چیزی که زاید بر کمالات است ، نقیض آن یعنی نواقص میباشد ... » (346) . « بنابر این رسول اللّه صلی الله علیه وآله از آنجا که حقیقت اسم اعظم و جامع الهی و آیینه تمام نمای حق تعالی است ، ممکن نیست آنچه که خارج از دایره وجود آن جناب باشد ، از سنخ علم ( که وجود و نور است ) باشد » (347) .
از مجموع آنچه گفته شد ، چهار جواب کلی برای این پرسش که « دلیل وقوع اشتباه در مشاهدات عارف چیست ؟ » قابل ارائه است :
الف ) در پارهای موارد صور در عالم عین ثابت ، برحسب مقام اقتضا مشاهده میشود ولی به جهت موانعی در خارج تحقق نمییابد .
ب ) گاهی مشاهدات عارف برحسب اعتقادات شخصی او تصویرگری میشود .
ج ) در برخی موارد نیز اساساً عارف به گمان اینکه مشاهدات باطنیش بی نیاز از تعبیر است ، آن را از باطن به ظاهر تعبیر نمیکند .
د ) در موارد دیگری با وجود اینکه آن را تعبیر میکند ولی در تطبیق و تعبیر خود دچار اشتباه میشود (348) .
اشکال 3 :
ابن عربی در فصوص الحکم به مناسبتی میگوید : « رسول الله صلی الله علیه وآله بر خلافت کسی بعد از خودش تصریح نفرموده است » (349) .
پاسخ : امام خمینی رحمه الله در تعلیقاتی که بر شرح فصوص الحکم دارند ، به این کلام اینگونه پاسخ دادهاند : « خلافت معنویه که عبارت است از کشف معنوی حقایق به واسطه اطلاع پیدا کردن بر اسماء و اعیان ، واجب نیست که برای معرفی آن تصریح و نصّی به عمل آید ( و در این مورد مطلب همانگونه است که ابن عربی گفته است ) . اما خلافت ظاهری که از لوازم و شئون نبوی و رسالتی است ( که تحت اسماء کَوْنیه واقع است ) واجب است که آن را اظهار و معرفی نمود . بر این اصل است که رسول خدا صلی الله علیه وآله برای معرفی و شناسایی خلفای ظاهری تصریح و تنصیص به عمل آورد ؛ چراکه خلافت ظاهری نیز همچون اصل نبوت است که در تحت اسماء کونیه واقع میباشند .
بنابراین همچنانکه نبوت از مناصب الهیه ای است که از آثارش اولویت بر نفوس و اموال است ، همینطور است خلافت ظاهری . منصب الهی امری است پنهان از افکار و اندیشه مردم و گریز و گزیری نیست مگر آنکه با تصریح و تنصیص ، آن را اظهار و تعریف نمود .
سوگند به جان دوست که تنصیص بر خلافت از عظیمترین فرایض و واجبات است بر رسول اکرم صلی الله علیه وآله ، به علت آنکه تضییع و اهمال در این امر خطیری که با تضییع آن ، امر امت متشتّت و متفرّق میگردد و اساس نبوت اختلال می پذیرد و آثار شریعت مضمحل میشود ، از زشتترین اعمال زشتی است که هیچ کس راضی نیست آن را به یکی از مردم عامی و متوسط الدرایه نسبت دهد ، تا چه رسد به پیامبری ذو المجد والکرم و رسول معظّم . پناه میبریم به خدا از شرهایی که از نفوسمان برمیخیزد . در این گفتار تدبر و تأمّل بنما ! » (350) .
اشکال 4 :
در فتوحات مکیه آمده است که یکی از افراد رَجبیّون در کشف خود ، روافض را به صورت خوک دیده است ! (351)
پاسخ : امام خمینی رحمه الله در این مورد میفرماید : « بعضی از نفوس ، از آنجا که صفحه وجودیشان در اثر صفای باطنی همچون آیینه مصقّل می باشد ، ممکن است سالک مرتاض ( که از غیر طریق شرعی طی طریق نموده ) عین ثابت نفس خویش را در آیینه وجود او مشاهده نماید ( و با مشاهده صورت خویش در آیینه وجود او ، صورت را ، از او انگارد ) نظیر مشاهده شیعیان به صورت خنزیر توسط بعضی از مرتاضین از اهل سنت که گمان کردهاند آن صورت واقعی شیعیان بوده بلکه به واسطه صفای آیینه شیعیان ، مرتاض صورت خود را به شکل خنزیر در آیینه او مشاهده نموده و گمان کرده که آن صورت رافضی بوده ، حال آن که او فقط صورت خود را دیده است » (352) .
آیت الله جوادی آملی در پاسخ به اشکال فوق الذکر مینویسد : « آنچه ( ابن عربی ) از رجبیّون درباره رافضه نقل کرده است ، بر فرض صحت انتساب و عدم دس و تحریف و گذشته از جواب حضرت امام خمینی رحمه الله که مرتاض عامی ، صورت خود را در آیینه شفاف رافضی دید ، باید عنایت داشت که رافضه به بسیاری از فرقه ها اطلاق میشود و هرگز معادل فرقه ناجیه امامیه اثنا عشریه نیست ، چه اینکه شیعه نیز بر چند گروه اطلاق میگردد و هرگز شیعه معادل اثنا عشریه که تنها فرقه ناجیه اند نخواهد بود . باید دقت کرد که آیا مدار تحقیر ، همان عنوان رفض است یا عنوان های دیگر مانند غلو و ... و از طرف دیگر ، آنچه از یواقیت شعرانی بر میآید ، این است که در مبحث « سؤال منکر و نکیر » و « عذاب و نعیم قبر » چنین میگوید : « و جمیع ما ورد فیه حق خلافاً لبعض المعتزله و الروافض » . آنگاه میگوید : « مراد از روافض جهمیه است » (353) . از اطلاق رافضه بر جهمیه که در نقطه مقابل شیعه قرار دارد ، معلوم میشود که باید در موارد اطلاق این کلمه بحث و بررسی مستوفی به عمل آید .
گذشته از همه اینها ، چیزی که نشانه تحریف و مدسوس بودن اینگونه تعبیرهاست ، آن است که برای عارفی ( مانند ابن عربی ) که با دید رحمت مطلقه جهان را مینگرد و جهان بینی خاص به خود دارد ، این سبک سخن مناسب نیست ، با اینکه در فتوحات تصریح میکند به این که نزدیکترین مردم به رسول اکرم صلی الله علیه وآله علی بن ابی طالب علیه السلام است که دارای اسرار انبیا است (354) . و نیز میگوید : « آتش دوزخ سرانجام به برکت اهل البیت علیهم السلام نسبت به دوزخیان سرد و سلام میشود . » (355) هرگز کسی که در پیشگاه عترت طاهره ، اینقدر خاضع است آن نقل را تأیید نمیکند » (356) .
در اینجا قابل ذکر است که علامه حسینی تهرانی نیز به اشکال مذکور پاسخ مبسوطی داده است ، مبنی بر اینکه مقصود از « روافض » شیعه امامیه نیست ، که به علت عدم گنجایش این کتاب ، از ذکر آن خودداری شد (357) .
اشکال 5 :
با توجه به این که ممکن است برخی مشاهدات عارف ، القائات شیطانی باشد ، چنانکه ابن عربی میگوید : « یک بار در عالم تمثل شخصی برایم متمثل شد که فقط سخن او را میشنیدم که گفت : ما تکلیف را از تو برداشتیم ! فهمیدم این ندا ندای رحمانی نیست . » میزان تشخیص القائات شیطانی از الهامات رحمانی چیست ؟
پاسخ : در جای خود مبیّن شده که قلب سالک در رابطه با ادراک حقایق ، همچون آیینه ای است که صورت حقایق در آن انعکاس می یابد ، لیکن برای این امر ، علاوه بر اینکه زدودن زنگار از رخ آیینه بایسته و لازم است ، امر دیگری نیز از اهمیت بسزایی برخوردار میباشد و آن محاذی و برابر قرار دادن قلب است ، به نحوی که بتواند صورت حقایق را گرفته و در خود منعکس نماید . این دم تحاذی و مقابل نبودن ، از موجبات مختلفی میتواند ناشی شود ، از جمله آن ها ریاضت های غیر شرعی است (358) . بنابراین چه بسا بر حسب ظاهر ، رذایل و معاصی ترک گردد ، لیکن حاصل آن چیزی جز القائات شیطانی نباشد .
ابن فناری در مصباح الانس سخنی در این مورد دارد بدین مضمون : واردات و القائات قلبی بر دو قسم است : القائات صحیح و القائات فاسد که وثوق بدان ها نشاید . خود القائات فاسد نیز یا نفسانی است که هاجس نامیده میشود و یا شیطانی است که آدمی را به معصیت حق تعالی وا میدارد که این قسم را وسواس می نامند . معیار تمییز و تشخیص دو قسم صحیح و فاسد ، ترازوی شریعت است . هرچه که موجب تقرب به خدا میشود ، از نوع اول و آنچه که در آن منع شرعی است از نوع دوم می باشد (359) .
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از مشاهدات میتواند از قبیل القائات شیطانی باشد که عرفا کراراً به وجود چنین مشاهداتی اشاره و تصریح نمودهاند و آنچه که در این میان مهم مینماید تمییز و تفریق اینگونه مشاهدات از یکدیگر است . چه بسیار کسان که به القائات شیطانی دچار آمده و آن را رحمانی انگاشته و به تبعات و آثار آن اسیر آمدهاند .
یکی از دلایلی که در طی این مرحله ، همراهی استاد خبیر و رفیق همراه و آگاه را ضروری مینماید ، همین است که استاد خبیر و بینای به طریق با دستورات خود که متّخذ از منابع وحی و خزاین علم الهی - حضرات معصومین علیهم السلام - میباشد ، در منزل به منزل و بلکه در لحظه به لحظه سیر سالک هدایتش نموده و او را از دام های گسترده در طریقسلوک ، آگاه کرده و لغزش ها و انحرافات او از جاده مستقیم را گوشزد مینماید . اگر نه چه بسا پس از مدت ها سیر ، آدمی بیابد که جز فاصله از طریق شرع انور و منبع تجلیات الهی محصول دیگری برداشت نکرده است .
حق این است که فقط با بهرهگیری و استمداد از مقام عصمت است که میتوان دو مرتبه « وصول به مقام » و « مصون بودن از خطا » را حائز گردید . این نه تنها در رابطه با اصل « سیر » و اصل « وصول » به مراتب است ، بلکه در مقام ظاهر و تطبیق و تعبیر مکاشفات از باطن به ظاهر نیز بهرهگیری و اتصال با مقام عصمت بایسته است . کمترین اثر آن این است که در مقام برداشت و تعبیر عقاید ظاهری مکاشف ، تأثیر بسزایی دارد ، مسلماً آن کس که در مقام ظاهر و تشریع نیز منحصراً حقانیت را از آل بیت عصمت علیهم السلام بداند قطعاً در مقام تعبیر نیز ( که در مقام ظاهر صورت میگیرد ) از این جهت دچار اشتباه نمیگردد (360) .
پ . ن :
331 ) معنویت تشیع ، به کوشش محمد بدیعی ، ص 12و13 ؛ نیز نک : همان ، ص 199-202 ؛ المیزان ، ج 5 ، ص 305 ، طبع آخوندی ؛ شیعه ( مذاکرات علامه طباطبایی با پرفسور هانری کُربن ) ، ص 59 و82 ؛ طریق عرفان ، علامه طباطبایی ، ص 99-108.
332 ) شیعه ، ص 59 با تلخیص و نیز نک : همان ، ص 209 .
333 ) نک : المیزان ، ج 5، ص 305.
334 ) سوره روم ، آیه 7.
335 ) سوره طه ، آیه 7.
336 ) سوره واقعه ،آیه 79.
337 ) فصوص الحکم ، فص اسحاقی .
338 ) ر. ک : فصوص الحکم ، مقدمه .
339) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ، امام خمینی رحمه الله ، ص 124.
340 ) فصوص الحکم ، فص اسحاقی .
341 ) شرح فصوص الحکم قیصری ، ص 190.
342 ) نک : شرح فصوص الحکم ، فص اسحاقی ، ص 190.
343 ) سوره انعام ، آیه 151. ترجمه : کسی که خدا کشتن او را حرام کرده مکشید ، مگر به حق .
344 ) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ، ص 201.
345 ) شرح فصوص قیصری ، ص 34 و 192 و 366.
346 ) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ، ص 128.
347 ) همان ، ص 38.
348 ) مأخذ پاسخ این اشکال : سفر عشق ، سید عباس حسینی قائم مقامی ، ص 59 -66 ؛ نیز ر . ک : عرفان و قرآن از منظر امام ، حسینی قائم مقامی ؛ گزیده آرای نقّادانه امام خمینیرحمه الله در عرفان ، محمدهادی مؤذن جامی ، ص 89 .
349 ) شرح فصوص الحکم قیصری ، فص داودی ، ص 373.
350 ) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس ، امام خمینی رحمه الله ، ص196 ؛ نیز نک : روح مجرد ، ص321 . سفر عشق ، ص71 .
351 ) فتوحات مکیه ، ج 2 ، ص 8 ، باب 73.
352 ) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ، امام خمینی ، ص 221.
353 ) یواقیت و الجواهر ، ص 284.
354 ) فتوحات مکیه ، ج 1 ، ص 119.
355 ) همان ، ج 2، ص 127؛ ج 4 ، ص 148 ( تحقیق مدکور و عثمان یحیی ) .
356 ) آوای توحید ، آیت الله جوادی آملی، ص 85.
357 ) نک : روح مجرد، ص 416-427.
358 ) مفاتیح الغیب ( آخر شرح اصول کافی ) ، صدرالدین شیرازی ، ملا صدرا ، ص 510 – 537 .
359 ) مصباح الانس ،ص 15.
360 ) مأخذ پاسخ این اشکال : سفر عشق ، سید عباس حسینی قائم مقامی ، ص 71-67 ؛ عرفان و قرآن از منظر امام ، حسینی قائم مقامی .