سردار شهید حسین املاکی (شهید دفاع مقدس) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

سردار شهید حسین املاکی (شهید دفاع مقدس) سردار شهید حسین املاکی (شهید دفاع مقدس)

جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

فرمانده شهید حسین املاکی، فرزند رحمت‌الله، در روستای “کولاک محله” از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان به دنیا آمد. تولد او با ایام عاشورای حسینی مصادف بود پس نامش را «حسین» نهادند. حسین چهارمین فرزند خانواده بود.

در کودکی جهت فراگیری قرآن کریم به مکتب‌خانه رفت و خواندن قرآن را فرا گرفت. تحصیلات ابتدائی را در دبستان مصباح کومله به اتمام رسانید. در همان کودکی فردی پر تلاش و کوشا بود و تحصیلات دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه‌ی دکتر معین آغاز کرد. در کنار تحصیل در امور کشاورزی به خانواده کمک می‌کرد.

پدرش در مورد خصوصیات اخلاقی وی در نوجوانی چنین می‌گوید: «پسری آرام بود و آزارش به کسی نمی‌رسید. در عین حال درس‌خوان و با انضباط بود و برای انجام فرائض یومیه به مسجد می‌رفت.»

دوران متوسطه را در دبیرستان خدمات بهداشت لنگرود مشغول به تحصیل شد. در سال‌های آخر دبیرستان با اهداف انقلابی امام آشنا شد و مبارزات مخفی با رژیم پهلوی را آغاز کرد و در اوایل نهضت فعالانه در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌جست. بعد از پیروزی انقلاب در مبارزه با ضد انقلاب و منافقین و اشرار داخلی فعالیت چشم‌گیری داشت.

بعد از اخذ دیپلم در ۵۸/۶/۲۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لنگرود در آمد و به عنوان مسئول اکیپ مشغول خدمت شد. مدتی مسئول تربیت‌بدنی سپاه لنگرود بود.

چند روز پس از آغاز جنگ تحمیلی در شهریور ۵۹ به همراه اولین نیروهای اعزامی استان گیلان به سوی جبهه شتافت و در سرحدات مرزی قصر شیرین و سر پل ذهاب مستقر گردید. از ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ لغایت ۱۸ شهریور ۱۳۶۰ نیز به عنوان عضو رسمی سپاه در تیپ کربلا مشغول خدمت شد. در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان حضور یافت و بعد از آن عملیات به همراه هفت نفر از هم‌رزمان لنگرودی خود وارد اطللاعات-عملیات تیپ کربلا شد و بعد از یک دوره‌ی آموزش فشرده مقدماتی، جهت شناسایی به خط مقدم اعزام شد. املاکی در مدت حضور در جبهه در عملیات‌های متعدد از جمله ثامن‌الائمه، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان و محرم شرکت داشت.

در سال ۱۳۶۱ تصمیم به ازدواج گرفت و مراسم عقد و ازدواج او با خانم زهرا سحری بسیار ساده و مختصر در مسجد محله بر پا شد. اما بیش از دوازده روز از ازدواج او نگذشته بود که عازم جبهه‌های جنگ گردید. در ۱۹ آبان ۱۳۶۲ اولین فرزندش ”مرضیه” متولد شد و او حدود پنج ماه پس از تولد دخترش موفق به دیدن او گردید. از ۱۴ تیر ۱۳۶۱ تا ۲۰ تیر ۱۳۶۴ در لشکر کربلا حضور داشت و در بدو امر مسئول محور یکم اطلاعات-عملیات و پس از عملیات محرم مسئولیت واحد اطلاعات-عملیات لشکر ۲۵ کربلا را عهده‌دار شد. در این مدت نیز در واحد اطلاعات در عملیات‌های زنجیره‌ای ”قدس ۱و۲” نقش بسزایی داشت.

شجاعت از خصوصیات بارز او بود تا جایی که حضورش در میان همسنگرانش موجب آرامش و اطمینان می‌شد. هر کس با او برخورد می‌کرد تحولی در او ایجاد می‌شد. با این‌که مسئول اطلاعات لشکر بود ولی شخصا در ماموریت‌های شناسایی خطوط دشمن شرکت می‌کرد و شناسایی‌هایش بسیار دقیق و قابل استناد و طرح‌ریزی بود.

در سال ۱۳۶۴ دومین فرزندش راضیه به دنیا آمد.

در سال ۱۳۶۱ به تشخیص فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروهای مازندران و گیلان از هم جدا شدند. تیپ ویژه‌ی قدس کردستان با ماموریت درون‌مرزی علیه ضد انقلاب در منطقه‌ی عمومی کردستان و آذربایجان غربی تشکیل شد و این ماموریت به سپاه استان گیلان واگذار گردید. در نتیجه حسین املاکی به پیشنهاد فرماندهان سپاه از جمع یاران صمیمی خود در لشکر ۲۵ کربلا وداع کرد و به تیپ ویژه‌ی قدس پیوست.

او با تلاش بسیار نیروهای اطلاعاتی پراکنده در یگان‌های مختلف را جمع‌آوری و واحد اطلاعات-عملیات تیپ را سازماندهی کرد. بعد از انجام عملیات “والفجر ۸” در منطقه‌ی عمومی فاو سایر همرزمانش از جمله سرداران شهید مهدی خوش‌سیرت و حسن رضوان‌خواه، وارد تیپ قدس شدند و به او پیوستند. آن‌ها فرماندهی گردان‌های پیاده را عهده‌دار شدند و تیپ ویژه‌ی قدس در ردیف یگان‌های منظم سپاه قرار گرفت و ماموریت‌های آفندی برون‌مرزی نیز به این تیپ محول گردید.

شهید املاکی عملیات “والفجر ۹ ” را در منطقه‌ی سلیمانیه طرح‌ریزی کرد. پس از مدت کوتاهی تیپ به لشکر ۵۲ قدس ارتقا یافت و عملیات «کربلای  ۲» را در منطقه‌ی عمومی حاج‌عمران طرح‌ریزی و اجرا کرد. شهید املاکی پس از انجام عملیات‌های کربلای ۲و۴ در عملیات “کربلای ۵” شرکت داشت و با حفظ سمت فرماندهی محور عملیاتی را در جزیره‌ی بوارین عهده‌دار بود. او این نقش را به خوبی ایفا کرد تا جایی که نیروهای لشکر وارد شهرک دوئیچی عراق شدند. او در این عملیات از ناحیه‌ی فک به شدت مجروح شد و برای درمان در بیمارستان توتونکاران رشت بستری گردید. اما با اصرار فراوان از بیمارستان ترخیص شد و با همان حال به سوی مناطق جنگی رهسپار گردید. در سال ۱۳۶۵ نیز برای چندمین بار جراحت برداشت که یک بار به بیمارستان امیر اعلم انتقال داده شد. در همین سال بود که سلمان -سومین فرزند او- به دنیا آمد.

شهید املاکی با توجه به شایستگی‌هایی که از خود نشان داده بود به عنوان فرمانده لشکر یکم قدس و پس از مدت کوتاهی با حفظ سمت، به قائم‌مقامی لشکر قدس گیلان منصوب گردید. او ماموریت‌های آفندی را دنبال می‌کرد و مستقیما به همراه گردان‌های رزمی فرماندهی عملیات را به عهده داشت. با انجام موفقیت‌آمیز عملیات «نصر ۴» ارتفاع ژاژیله و شهر ماووت عراق را آزاد کردند. در این عملیات بر اثر اصابت ترکش از ناحیه‌ی دست راست مجروح شد ولی با همان حال در خطوط مقدم باقی ماند. در اواسط سال ۱۳۶۶ به هنگام انجام ماموریتی به اتفاق سردار شهید فرهاد لاهوتی “فرمانده گردان سلمان” دچار سانحه‌ی رانندگی گردید. در این سانحه فرهاد لاهوتی به شهادت رسید و او در حالی که به شدت مجروح شده بود با هلی‌کوپتر به بیمارستان منتقل گردید و بعد از بهبودی نسبی بار دیگر به سوی جبهه‌ها رهسپار شد.

شانه‌دری و جاده‌ی سیدصادق به تصرف نیروهای خودی درآمد. در کسوت فرماندهی لشکر در عملیات ”بیت‌المقدس ۶” شرکت جست و بعد از آن در عملیات والفجر ۱۰ در منطقه‌ی عمومی سیدصادق، شانه‌دری حضور داشت. با شکستن مقاومت نیروهای عراقی در ۹ فروردین ۱۳۶۷ دشمن بعثی برای پیش‌گیری از تداوم پیشروی رزومندگان اسلام با انواع سلاح‌های شیمیایی منطقه را مورد حمله قرار داد که بر اثر آن تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند. در این هنگام حسین متوجه رزمنده‌ای شد که ماسک ضد شیمیایی نداشت، به سرعت ماسک خود را به او داد. اما خود به همراه دیگر یاران همچون اصغری‌خواه -فرمانده گردان کمیل- دکتر محمد حبیبی‌پور، سید عباس موسوی و داود حیدری و… پس از حدود هفتاد و پنج ماه حضور در جبهه به شهادت رسید.

آزادگانی که در عملیات والفجر ۱۰ به اسارت رفته بودند، می‌گویند: «اکثر فرماندهان عراقی در برخورد اولیه به هنگام بازجویی، از آخرین وضعیت حسین املاکی سوال می‌کردند و در پی کسب خبر درباره‌ی او بودند.» و پیکر شهید املاکی هیچ‌گاه به زادگاهش انتقال نیافت و در ارتفاعات بانی‌بنوک ماند و در زادگاهش به صورت نمادین آرامگاهی ساخته شد.

از وی به هنگام شهادت دو دختر به نام‌های مرضیه -پنج ساله- و راضیه -سه ساله- و یک پسر به نام سلمان -دو ساله- به یادگار مانده است.

در وصف ایثارگری‌های سردار همیشه قهرمان گیلان شهید حسین املاکی مقام معظم رهبری فرمودند که: «قهرمان یعنی این!» (برگرفته از http://shoohada.persianblog.ir به نقل از سایت جشنواره‌ی سراسری قهرمان)

 شهید حسین املاکی

خاطره‌ای از شهید:

۹ ماه پس از حماسه‌آفرینی حسین در عملیات نصر ۴، عملیات والفجر ۱۰ شروع گشت. املاکی بر فراز ارتفاعات «بانی‌نبوک» در منطقه‌ی «سیدصادق شاندیزی» مشغول هدایت نیروهای لشگر قدس بود که با بمباران شیمیایی عراق مواجه شد، ماسک را به صورت زد. ناگهان صدایی توجه او را جلب کرد، یکی از بسیجیان لشگر که ظاهراً ماسک خود را گم کرده بود، بر اثر استنشاق مواد شیمیایی و ترس شدید عاجزانه از حسین تقاضا نمود که ماسک خود را به او بدهد، دستان یخ‌زده‌ی بسیجی لباس حسین را چنگ می‌زد و صورت رنگ‌پریده‌اش جگر او را می‌سوزاند، دود سفیدرنگ از گوشه و کنار بر می‌خاست، املاکی ماسک خود را به او داد، بوی سیر در فضا پیچیده بود، می‌خواست نفس بکشد، اما انگار راه گلویش را بسته بودند. سرانجام زانوانش سست شدند و بر زمین افتاد، احساس می‌کرد که اصلاً فراموش کرد، که چطور نفس بکشد. دیگری چیزی را نمی‌دید. سکوت مطلق جسم حسین را پر نمود. ناگهان حس کرد سبک شده است، درست مثل نسیم. (برگفته از http://8saljebhe.blogfa.com)

 

شهادت: ۱۳۶۷/۱/۹؛ والفجر ۱۰

مزار شهید: مفقودالاثر

 

* منبع: نرم‌افزار روزنگار شهدا (کانون گفتگوی قرآنی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه