شیطان ز حسد بر سر انکار بر آمد :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

شیطان ز حسد بر سر انکار بر آمد

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۸۵، ۰۸:۵۹ ق.ظ
تا از سر زلف تو یکی تار بر آمد صد فتنه عیان شد صد شور ز اسلام و زکفار بر آمد غوغا به جهان شد بر خاک زمین چونکه یکی جرعه فشاندند از باده بیچوناز خاک زمین آن بت عیار بر آمد سر خیل بتان شد مسجود ملائک شد و لشکر کش ارواح زان روح مقدسشیطان ز حسد بر سر انکار بر آمد مردود زمان شد تا از ید بیضا بنمودی سر انگشتمه جامه بدرید ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد در دین امان شد یک غمزه نمودی به خلیل از تو در افتاد اندر دل آتش گلزار بهشت از جگر نار بر آمد آتش چو جنان شد تا مهر جمال رخ خوب تو تجلی کرد از پس پرده موسی زپی دیدن دیدار بر آمد بر طور روان شد اسرار حقیقت نتوان گفت به اغیار کو چون به جهان شد کز سر سراپرده اسرار بر آمد دل برد و نهان شد اجزای ذرایر نبود ذره ی خالی از پرتو آن نور هر ذره کز آن پرتو انوار بر آمد خورشید عیان شد سید زکف ساقی وحدت چو بنوشید جامی ز محبت سر مست می عشق به بازار بر آمد در عین عیان شد  شاه نعمت الله ولی
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه