کیمیا می خونه ... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

کیمیا می خونه ...

جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۸۷، ۰۳:۳۳ ب.ظ



شهره عارفان ( قسمت نوزدهم )
فصل هفتم : مقام اهل بیت از نظر محیی‏ الدین

دیدگاه ابن عربی درباره حضرت امام علی‏ (ع)
  

ابن ‏عربی در مبحث ولایت و همچنین در موارد دیگر ، نه تنها از امام علی ‏علیه السلام بلکه دیگر ائمه را نام برده ، به تجلیل و تعظیمشان نیز پرداخته است ، منتها در برخی موارد بنا به دلایلی نام دیگران را هم در ردیف نام ایشان قرار داده است . جالب توجه است که ابن‏ عربی آن ستایش و تجلیل و تکریمی که از حضرت علی‏ علیه السلام کرده و آن عبارات با شکوهی که در مدح و ستایش آن بزرگوار آورده ، درباره دیگران نیاورده است . و اصولاً آن حضرت را از دیگر اصحاب ممتاز می‏داند .
اکنون به گونه اختصار به نقل چند نمونه (267) پرداخته می‏شود : او در رسالة القدس خود می‏نویسد : این علی بن ابی‏ طالب است ، همان کسی که دروازه شهر علم نبوی و صاحب اسرار و امام آن شهر است . ابن‏ عربی سپس می‏گوید : با سند صحیح روایت شده که « ضرار بن ضمرة کندی » گفت : خدا را گواه می‏گیرم که خودم دیدم آن حضرت را در نیمه‏ های شب که ستارگان غروب کرده بودند ، در یکی از نبردگاه ‏ها به عبادت ایستاده و دست بر محاسن خود گرفته بود و مانند مارگزیده به خود می‏پیچید و اندوهناک می‏گریست . گویی اکنون می‏شنوم که با تضرّع با خدا سخن می‏گفت ، سپس خطاب به دنیا می‏فرمود : آیا به من تمایل نموده و به سوی من آمده‏ای ؟! تو هرگز نمی‏توانی به من دسترسی پیدا کنی ، برو دیگری را بفریب که من تو را سه طلاقه کرده‏ام . ای دنیا ! عمر تو کوتاه و ارزش تو اندک و خطرت بسیار است . آه از کمی توشه و دوری سفر آخرت و تنهایی در راه !
سپس ابن عربی می‏ افزاید : همچنین از « نوف بکالی » نقل شده که گفت : علی‏بن ابی‏ طالب را دیدم که از خانه بیرون آمد و به ستارگان نگریست و خطاب به من فرمود : ای نوف ! خوابی یا بیدار ؟ عرض کردم : بیدارم ای امیرالمؤمنین ، فرمود : ای نوف خوشا به حال زاهدان که به دنیا تمایل نداشته و به آخرت گرایش دارند ، آنان که زمین را فرش خود و خاک را بستر خود و آب را عطر خود و دعا و قرآن را لباس رو و زیرین خود برگزیده و چونان حضرت عیسی ‏علیه  السلام دنیا را ترک گفته‏ اند (268) .
ابن عربی بعد از نقل روایاتی که حکایت از مقام والای زهد و قدس و پارسایی آن حضرت می‏کند و نیز پس از ذکر عباراتی از وی که درجه بسیار شایسته عرفان و معنویت آن امام همام را می‏رسانند درباره حضرت ولایت مآبی چنین داوری می‏کند و می‏نویسد : « و من مثلُ علی و هذا مقامُه و منْ یُعادلُه و هذا کلامه »  (269) : کیست مثل علی در این مقامِ والا و کیست معادل او که در مقام و کلام با او برابری کند ؟
ابن عربی در جای دیگر نوشته است : پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه وآله فرمود : علی آگاه ‏ترین شما به قضاوت است (270) . و نیز در اشاره به مقام ولایت و وصایت آن حضرت ، به نقل از پیامبر گرامی ‏صلی الله علیه وآله‏ می‏نویسد : رسول الله فرمود : « لافتی الاّ علی لانّه الوصی و الولی » (271) : جوانمردی مانند علی وجود ندارد ، زیرا او جانشین من و ولی و سرپرست شماست .
در فتوحات مکیه ، درباره معرفت نخستین خلق روحانی و اولین موجود ، پس از این‏که به حقیقت محمدیه ، به نص صریح اشاره دارد و در اثبات آن سخن می‏گوید ، و پس از آن‏ که حضرت رسول ‏صلی الله علیه وآله ‏را سید تمامی عوالم و نخستین نمودار و ظاهرِ در وجود از نور الهی و عین عالم را از تجلّی حق دانسته و پیامبر اکرم را عقل اول و اکمل مظاهر می‏شناسد ، آن‏گاه به علوّ قدر و منزلت و مرتبت علی ‏علیه السلام توجه داشته و در کمال تحقیق و انصاف سخن می‏گوید ، عبارت پر شکوه با عظمت ابن ‏عربی این است : « نزدیکترین کس به او ( محمد صلی الله علیه وآله ) علی بن ابی ‏طالب‏ علیه السلام است و او اسرار همه انبیاست » (272) . لیکن جالب توجه است که همین عبارت در چاپ دیگر فتوحات به نحو کامل‏ تر، این چنین آمده است : « نزدیکترین افراد به او ( محمد صلی الله علیه وآله ) علی ‏بن ابی‏ طالب‏ علیه السلام است که امام عالم و سِر تمام انبیا می‏باشد . » (273)
یکی از محققان در ذیل کلام فوق می‏نویسد : شیخ اکبر از این عبارت دو معنای مهم را افاده نموده است : یکی این‏که علی علیه السلام بعد از پیغمبر ختمی ، اشرف و افضل خلایق است ، و دیگر آن‏که علی علیه السلام سرّ و باطن انبیاست و انبیا ظهور وجود او می‏باشند و حقیقت کلیه ولایت او متجلی در مظاهر خلایق است و عوالم وجودی مسخر اراده حضرت ولایتمدار علی علیه السلام می‏ باشد (274) .
دکتر جهانگیری ضمن بحثی در این زمینه نوشته است : این احتمال قوی می‏نماید که مقصود ابن‏ عربی از علی علیه السلام حقیقت ولایت باشد ، نه شخص او ، همان ‏طور که منظورش از محمد صلی الله علیه وآله‏ حقیقت محمدی است که حقیقت نبوت و رسالت و ولایت است نه شخص او ، بنابراین لازم می‏آید که شخص علی‏ علیه السلام اکمل مظاهر اولیا باشد ، همان ‏طور که شخص محمد صلی الله علیه وآله اکمل مظاهر انبیا و رسل و اولیاست (275) .
او می ‏افزاید : ابن ‏عربی در فص شیثی فصوص‏ الحکم می‏نویسد : همان ‏طور که پیغمبر گرامی فرموده است : « من پیامبر بودم آنگاه که آدم بین آب و خاک بود . » یعنی که حقیقت او پیش از همه انبیا بوده ، ولو این‏که به صورت ظاهر بعد از جمیع آنها ظاهر شده ، و خاتم آنهاست ، خاتم ‏الاولیا هم ولی بوده ، در حالی که هنوز آدم میان آب و گل بوده است ، یعنی حقیقت خاتم ‏الاولیا هم مقدّم بر جمیع اولیاست . پیروان شیعی ابن ‏عربی خاتم الاولیا را علی علیه السلام دانسته و روایت : « من ولی بودم ، آنگاه که آدم بین آب و خاک بود » را از وی نقل کرده و او را حقیقت ولایت مطلقه شناخته ‏اند که با باطن نبوت مطلقه وحدت دارد (276) .
علامه حسن‏ زاده آملی نوشته است : ابن عربی در کتاب « الدرالمکنون و الجوهر المصون فی علم الحروف » درباره آگاهی حضرت علی ‏علیه السلام از علم جفر می‏گوید : به جز علی ‏علیه السلام هیچ کس از زمان حضرت آدم تا ظهور اسلام به این علم راه نیافته بود (277) . وی سپس مطالبی ارزشمند در این باره نقل می‏کند .
ایشان در جای دیگر می‏نویسد : محیی ‏الدین همچنین درباره امام صادق‏ علیه السلام می‏گوید : امام صادق همان کسی است که در اعماق اندیشه‏ های خود فرو رفت و درّهای شاهوار را از صدف اسرار به در آورد و رموز گره خورده علوم را گشود و گنجینه‏های طلسم شده را باز کرد (278) . وی به نقل از ابن ‏عربی در ادامه ، مطالب مهمی درباره مقام علمی و معنوی ائمه‏ علیهم السلام آورده است . 

محبت اهل بیت از نظر ابن عربی 

برخی از علمای شیعه ابن عربی را به این جهت نکوهش کردند که نسبت به شیعه عداوت شدیدی داشته و بیش از دیگر سنیّان با شیعیان خصومت ورزیده است ، زیرا در کتب و رسایلش از هر جایی اثری و از هر کسی خبری آورده است جز اهل بیت عصمت و طهارت . ابن عربی در موارد بسیار زیادی از آثار خود درباره معرفی و محبت و طهارت و ولایت اهل بیت به تصریح و اشاره سخن گفته است . ذکر تمام آن‏ ها از گنجایش این کتاب [ نوشتار ] خارج است . اکنون به اختصار برخی گفتار ابن عربی را که حاکی از نظر او درباره اهل بیت می‏باشد نقل می‏کنیم :
در کتاب « شجرة الکون » می‏گوید : اسلام بر پنج اصل بنا شده است ... اصل پنجم اهل بیت ‏علیهم السلام است که پنج نفرند ، محمد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین و ارکان دین بر پاداشتن ارکان شریعت و محبت یاران و مودت نزدیکان پیامبر است ... اهل بیت پیامبر پنج شخصیتند که خداوند ناپاکی را از آنان زدوده ، می‏فرماید : « اِنَّما یُریدُ الله لِیُذهِبَ عَنکم ... ؛ به درستی که خداوند اراده کرده است که هر پلیدی را از شما اهل‏بیت دور کند و شما را پاک دارد » . پیامبر فرمود : این آیه درباره ما اهل بیت نازل شده است یعنی من و علی و فاطمه و حسن و حسین (279) .
او علاوه بر این که در آثارش به نقل روایت از ائمه شیعه اهتمام ورزیده ، و روایات بسیاری از آنان ذکر کرده ، در مواردی هم به ولایتشان اعتراف کرده و برایشان مقامی برابر با مقام انبیا قائل شده است ، چنان‏که در باب دویست و هفتادم کتاب فتوحات مکیه ، آنجا که در خصوص معرفت منزل قطب و امامان از مناجات محمدیه سخن گفته ، آورده است: « بدان- خداوند یاریت دهاد - از کسانی که در این منزل متحقق شده‏اند از انبیا چهار کسند : محمد ، ابراهیم ، اسماعیل و اسحاق ‏علیهم السلام و از اولیا دو کسند : حسن و حسین فرزندان رسول ‏اللّه ‏صلی الله علیه وآله » (280) .
و نیز در فراز دیگر در دفاع از محبت رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسن و امام حسین‏ علیهما السلام می‏نویسد : روز جمعه‏ ای پیامبراکرم مشغول ایراد خطبه بود که دید حسن و حسین به سوی او می‏آیند . ناگهان پیراهن به پایشان گیر کرد و به زمین افتادند ، رسول خدا نتوانست خود را نگه دارد ، لذا از منبر به زیر آمد و دست آن دو را گرفت و با خود بالای منبر برد و خطبه را ادامه داد . آیا این برای پیامبر نقص محسوب می‏شود ؟ خیر ، بلکه به خدا سوگند این از کمال معرفت وی ناشی می‏گردد ، زیرا او خوب می‏داند که با چه دیدی و به چه کسی نظر کرده است ، دیدی که کورباطنان از دیدن آن عاجز هستند ، آنها در مثل این موارد می‏گویند : چرا او به سبب توجه به خدا ، از توجه به این امور خودداری نکرد ، و این در حالی است که به خدا سوگند آن حضرت در آن هنگام جز به خدا توجه نکرد  (281) .
باز در همان کتاب از جمله علمای این امت - امت اسلام – که از صحابه بوده‏اند و احوال رسول‏ اللّه ‏صلی الله علیه وآله و اسرار علومش را برای این امت حفظ کرده‏اند ، علی‏ علیه السلام ، سلمان فارسی و ابن عباس را شمرده است و از اصحاب دیگر نام نبرده است (282) .
ابن عربی در شأن نزول آیات هفت و هشت سوره دهر که مربوط به ماجرای بیمار شدن امام حسن و امام حسین‏ علیهم السلام و نذر کردن سه روز روزه حضرت علی و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین‏ علیهم السلام و فضه و نیز جریان تهیه جو برای پختن نان و انفاق کردن آنها را با تمام جزئیات آن ماجرا در دو صفحه نقل کرده و سپس می‏نویسد : روز چهارم روزه نبودند که نذرشان پایان یافته بود . علی ، حسن و حسین ‏علیهم السلام به پیش پیامبر صلی الله علیه وآله‏ رفتند و آن کودکان ، از شدت گرسنگی چون جوجکان می‏لرزیدند ، پیامبر از این حالت به شدت نگران شد و فرمود :  به سوی  فاطمه برویم و چون به پیش فاطمه رسیدند او را در محراب عبادت یافتند ، در حالی که از شدت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده و چشمانش فرو رفته بود ، پیامبر که فاطمه را به این حالت دید ، به شدت ناراحت شد ، در این حال جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد : یا محمد بگیر ، گوارای اهل بیتت باد ، پیامبر فرمود : ای جبرئیل چه بگیرم ؟ جبرئیل این آیت را بخواند که : « یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً » تا « و کان سعیکم مشکوراً » (283) .
چنان‏که ملاحظه شد ، ابن‏ عربی این واقعه را که از مقام تقوا و طهارت و قدس و معنویت و نهایت محبت و انسان دوستی و احسان و ایثار آن بزرگواران حکایت می‏نماید ، با اهمیت و دقت نقل کرد و به این وسیله مقام شامخ ایمان و احسان آنان را ستود و در ضمن محبت و ارادت خود را نیز به ایشان آشکار ساخت .
محیی‏ الدین می‏نویسد : حضرت حق به رسول اکرم‏ صلی الله علیه وآله ‏دستور داده است که پاداش رسالتش را از امت خود بگیرد ، به این معنا که نزدیکان او را دوست بدارند . از این ‏رو فرمود : بگو در برابر تبلیغ آنچه برای شما آورده‏ام مزدی از شما نمی‏خواهم ، جز این که نزدیکان را دوست بدارید (284) . بنابراین بر امت است که پاداش تبلیغ رسالت او را که خداوند بر آنان واجب نموده است ، ادا کنند ، یعنی نزدیکان و اهل بیت او را دوست بدارند . این مسئله را با تعبیر « مودّت » که به معنای ثبوت محبت و دوستی است ، بیان نمود .
سپس ابن عربی مطلب مذکور را ادامه می‏دهد ، تا این‏که می‏نویسد : هیچ کس جز خدا نمی‏داند که اهل مودّت و دوستان و نزدیکان رسول خدا صلی الله علیه وآله از چه پاداشی بهره‏مند هستند (285) .
بالاتر از اینها او محبت اهل بیت را برابر با محبت پیامبر دانسته و تصریح کرده است که دشمنی و خیانت به ایشان در واقع دشمنی و خیانت به آن حضرت است ، چنان‏که در فتوحات مکیه نوشته است : کسانی که اهل بیت رسول اللّه ‏صلی الله علیه وآله ‏را دشمن می‏دارند و به آنان خیانت می‏ورزند ، همانا با خود رسول ‏اللّه دشمنی کرده و به وی خیانت ورزیده‏اند . فرض است همان‏ طورکه رسول ‏اللّه را دوست داریم ، اهل‏ بیتش را نیز باید دوست‏ بداریم و از عداوت و کراهت نسبت به ایشان احتراز و اجتناب کنیم .
ابن عربی بعد می‏افزاید : شخص ثقه‏ای در مکه به من گفت : من از اعمال شرفا ( سادات از نسل حضرت فاطمه ) در مکه ناراحت بودم و کراهت داشتم ، شبی فاطمه ‏علیها السلام دختر رسول‏ اللّه را در خواب دیدم که از من اعراض می‏کند و روی بر می‏گرداند ؛ من بر وی سلام کردم و از جهت اعراضش جویا شدم ، پاسخ داد : تو از شرفا بدگویی می‏کنی ، گفتم : ای بانوی من آیا کارهایشان را درباره مردمان نمی‏بینی ؟ فرمود : آیا ایشان فرزندان من نیستند ؟ پس من از کار خود توبه کردم و آن حضرت به من اقبال فرمود و من از خواب بیدار شدم . ابن‏عربی پس از نقل واقعه مذکور ابیات زیرا را که خود انشاد کرده ، ذکر می‏کند :
فلا تعدل باهل البیت خَلقاً
فاهلُ البیتِ هم اهلُ السیادة
فبغضهم من الانسان خُسرٌ
حقیقی و حبّهم عبادة (286)
ترجمه : در سیادت و بزرگی ، احدی را با اهل بیت برابر مدان ، پس تنها اهل ‏بیت شایسته سیادت و بزرگی هستند ، دشمنی با ایشان زیان و خسارت حقیقی و دوستیشان عبادت است . وی در هما‏نجا تصریح می‏کند که : « تمام همت خود را برای شناخت اهل ‏بیت قرار بده ، پس کسی که خیانت کند به اهل بیت ، خیانت کرده است به رسول خدا صلی الله علیه وآله » .
گفتنی است که ابن ‏عربی در فتوحات مکیه احادیثی نقل کرده و عباراتی آورده ، که دلالت بر حسن عقیدت و محبّت و ارادتش به آن بزرگواران دارد . از جمله نوشته است : « پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه وآله فرمود : بهشت مشتاق و علاقه‏ مند است به علی و عمار و سلمان و بلال » (287) . نیز این حدیث را از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود : فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می‏کند و آنچه او را مسرور کند مرا مسرور کرده است (288) . بالاخره تصریح کرده است که : فاطمه‏ علیها السلام گرامی‏ترین مردم نزد پیامبر است (289) .
ملاحظه شد که او در کتابهایش به ذکر فضایل و مناقب اهل بیت پرداخته و از آن بزرگواران به بزرگی و پاکی نام برده و هرگز با آنان خصومت و دشمنی نورزیده است و حتی دشمنی با آنان را زیان‏آور و دوستیشان را عبادت دانسته است . منتها او در ظاهر شیعه نبوده است تا فقط به ذکر فضایل آن بزرگواران بپردازد و منحصراً به ایشان اظهار محبت مودّت نماید ، لذا از روی تقیه برای دیگران نیز فضایلی قائل شده است .

پ . ن :

267) ذکر تمام موارد از آثار ابن ‏عربی درباره اهل ‏بیت ، مجال واسع می‏طلبد و خود می‏تواند موضوع کتابی مستقل باشد .
268) رساله روح القدس ، ص‏37.
269) رسالة القدس ، ص‏39.
270) فتوحات مکیه ، ج‏6 ، ص‏202 و 247.
271) فتوحات مکیه ، ج‏8 ، ص‏107.
272) همان ، ج‏1 ،  باب 6 چاپ دارالصادر بیروت.
273) همان ، ج‏1 ، ص‏154 ، چاپ دار الطباعه بیروت 1293 نقل از هدایة الامم ، ص‏24 مقدمه ؛ فتوحات مکیه ، جزء اول ، ص‏131 چاپ بولاق قاهره ، نقل از جلوه‏ های ولایت در آثار امام خمینی ‏رحمه الله ، ص 73 ؛ کلمات مکنونه ، ص 181.
274) جلوه‏ های ولایت در آثار امام خمینی ، ص‏73.
275) محیی ‏الدین ابن عربی ، ص 450 ، پاورقی.
276) نک : جامع الاسرار ومنبع الانوار ، سید حیدر آملی ، ص‏401.
277) هزار و یک نکته ، نکته 821 .
278) همان مأخذ ، نکته 69.
279) شجرة الکون ، شیخ اکبر محیی ‏الدین ابن عربی ، ترجمه گل بابا سعیدی ، ص‏151-149.
280) فتوحات مکیه ، ج‏4 ، ص‏300.
281) همان ، ج‏2 ، ص‏531 .
282) نک : همان ،  ج‏1 ، ص‏151.
283) محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار ، ج‏1 ، صص‏150-153 ، با تلخیص.
284) سوره شوری ، آیه 23 « قل لا اسئلکم ... ».  
285) فتوحات مکیه ، ج‏5 ، ص‏250 و 249.
286) فتوحات مکیه ، ج‏4 ، ص‏139.
287) همان ، ج‏1 ، ص‏478 و نک : ج‏3 ، 546.
288) همان ، ج‏3 ، ص‏599 و ج‏6 ، ص‏384.
289) همان ، ج‏2 ، ص‏610.



  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۱)

  • توسط:چکامه
  • اتفاقی آمدنت رو به فال نیک میگیرم!!دستتم درد نکنه!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    هدایت به بالای صفحه