کیمیا می خونه ...
شهره عارفان ( قسمت نوزدهم )
فصل هفتم : مقام اهل بیت از نظر محیی الدین
دیدگاه ابن عربی درباره حضرت امام علی (ع)
ابن عربی در مبحث ولایت و همچنین در موارد دیگر ، نه تنها از امام علی علیه السلام بلکه دیگر ائمه را نام برده ، به تجلیل و تعظیمشان نیز پرداخته است ، منتها در برخی موارد بنا به دلایلی نام دیگران را هم در ردیف نام ایشان قرار داده است . جالب توجه است که ابن عربی آن ستایش و تجلیل و تکریمی که از حضرت علی علیه السلام کرده و آن عبارات با شکوهی که در مدح و ستایش آن بزرگوار آورده ، درباره دیگران نیاورده است . و اصولاً آن حضرت را از دیگر اصحاب ممتاز میداند .
اکنون به گونه اختصار به نقل چند نمونه (267) پرداخته میشود : او در رسالة القدس خود مینویسد : این علی بن ابی طالب است ، همان کسی که دروازه شهر علم نبوی و صاحب اسرار و امام آن شهر است . ابن عربی سپس میگوید : با سند صحیح روایت شده که « ضرار بن ضمرة کندی » گفت : خدا را گواه میگیرم که خودم دیدم آن حضرت را در نیمه های شب که ستارگان غروب کرده بودند ، در یکی از نبردگاه ها به عبادت ایستاده و دست بر محاسن خود گرفته بود و مانند مارگزیده به خود میپیچید و اندوهناک میگریست . گویی اکنون میشنوم که با تضرّع با خدا سخن میگفت ، سپس خطاب به دنیا میفرمود : آیا به من تمایل نموده و به سوی من آمدهای ؟! تو هرگز نمیتوانی به من دسترسی پیدا کنی ، برو دیگری را بفریب که من تو را سه طلاقه کردهام . ای دنیا ! عمر تو کوتاه و ارزش تو اندک و خطرت بسیار است . آه از کمی توشه و دوری سفر آخرت و تنهایی در راه !
سپس ابن عربی می افزاید : همچنین از « نوف بکالی » نقل شده که گفت : علیبن ابی طالب را دیدم که از خانه بیرون آمد و به ستارگان نگریست و خطاب به من فرمود : ای نوف ! خوابی یا بیدار ؟ عرض کردم : بیدارم ای امیرالمؤمنین ، فرمود : ای نوف خوشا به حال زاهدان که به دنیا تمایل نداشته و به آخرت گرایش دارند ، آنان که زمین را فرش خود و خاک را بستر خود و آب را عطر خود و دعا و قرآن را لباس رو و زیرین خود برگزیده و چونان حضرت عیسی علیه السلام دنیا را ترک گفته اند (268) .
ابن عربی بعد از نقل روایاتی که حکایت از مقام والای زهد و قدس و پارسایی آن حضرت میکند و نیز پس از ذکر عباراتی از وی که درجه بسیار شایسته عرفان و معنویت آن امام همام را میرسانند درباره حضرت ولایت مآبی چنین داوری میکند و مینویسد : « و من مثلُ علی و هذا مقامُه و منْ یُعادلُه و هذا کلامه » (269) : کیست مثل علی در این مقامِ والا و کیست معادل او که در مقام و کلام با او برابری کند ؟
ابن عربی در جای دیگر نوشته است : پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود : علی آگاه ترین شما به قضاوت است (270) . و نیز در اشاره به مقام ولایت و وصایت آن حضرت ، به نقل از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله مینویسد : رسول الله فرمود : « لافتی الاّ علی لانّه الوصی و الولی » (271) : جوانمردی مانند علی وجود ندارد ، زیرا او جانشین من و ولی و سرپرست شماست .
در فتوحات مکیه ، درباره معرفت نخستین خلق روحانی و اولین موجود ، پس از اینکه به حقیقت محمدیه ، به نص صریح اشاره دارد و در اثبات آن سخن میگوید ، و پس از آن که حضرت رسول صلی الله علیه وآله را سید تمامی عوالم و نخستین نمودار و ظاهرِ در وجود از نور الهی و عین عالم را از تجلّی حق دانسته و پیامبر اکرم را عقل اول و اکمل مظاهر میشناسد ، آنگاه به علوّ قدر و منزلت و مرتبت علی علیه السلام توجه داشته و در کمال تحقیق و انصاف سخن میگوید ، عبارت پر شکوه با عظمت ابن عربی این است : « نزدیکترین کس به او ( محمد صلی الله علیه وآله ) علی بن ابی طالب علیه السلام است و او اسرار همه انبیاست » (272) . لیکن جالب توجه است که همین عبارت در چاپ دیگر فتوحات به نحو کامل تر، این چنین آمده است : « نزدیکترین افراد به او ( محمد صلی الله علیه وآله ) علی بن ابی طالب علیه السلام است که امام عالم و سِر تمام انبیا میباشد . » (273)
یکی از محققان در ذیل کلام فوق مینویسد : شیخ اکبر از این عبارت دو معنای مهم را افاده نموده است : یکی اینکه علی علیه السلام بعد از پیغمبر ختمی ، اشرف و افضل خلایق است ، و دیگر آنکه علی علیه السلام سرّ و باطن انبیاست و انبیا ظهور وجود او میباشند و حقیقت کلیه ولایت او متجلی در مظاهر خلایق است و عوالم وجودی مسخر اراده حضرت ولایتمدار علی علیه السلام می باشد (274) .
دکتر جهانگیری ضمن بحثی در این زمینه نوشته است : این احتمال قوی مینماید که مقصود ابن عربی از علی علیه السلام حقیقت ولایت باشد ، نه شخص او ، همان طور که منظورش از محمد صلی الله علیه وآله حقیقت محمدی است که حقیقت نبوت و رسالت و ولایت است نه شخص او ، بنابراین لازم میآید که شخص علی علیه السلام اکمل مظاهر اولیا باشد ، همان طور که شخص محمد صلی الله علیه وآله اکمل مظاهر انبیا و رسل و اولیاست (275) .
او می افزاید : ابن عربی در فص شیثی فصوص الحکم مینویسد : همان طور که پیغمبر گرامی فرموده است : « من پیامبر بودم آنگاه که آدم بین آب و خاک بود . » یعنی که حقیقت او پیش از همه انبیا بوده ، ولو اینکه به صورت ظاهر بعد از جمیع آنها ظاهر شده ، و خاتم آنهاست ، خاتم الاولیا هم ولی بوده ، در حالی که هنوز آدم میان آب و گل بوده است ، یعنی حقیقت خاتم الاولیا هم مقدّم بر جمیع اولیاست . پیروان شیعی ابن عربی خاتم الاولیا را علی علیه السلام دانسته و روایت : « من ولی بودم ، آنگاه که آدم بین آب و خاک بود » را از وی نقل کرده و او را حقیقت ولایت مطلقه شناخته اند که با باطن نبوت مطلقه وحدت دارد (276) .
علامه حسن زاده آملی نوشته است : ابن عربی در کتاب « الدرالمکنون و الجوهر المصون فی علم الحروف » درباره آگاهی حضرت علی علیه السلام از علم جفر میگوید : به جز علی علیه السلام هیچ کس از زمان حضرت آدم تا ظهور اسلام به این علم راه نیافته بود (277) . وی سپس مطالبی ارزشمند در این باره نقل میکند .
ایشان در جای دیگر مینویسد : محیی الدین همچنین درباره امام صادق علیه السلام میگوید : امام صادق همان کسی است که در اعماق اندیشه های خود فرو رفت و درّهای شاهوار را از صدف اسرار به در آورد و رموز گره خورده علوم را گشود و گنجینههای طلسم شده را باز کرد (278) . وی به نقل از ابن عربی در ادامه ، مطالب مهمی درباره مقام علمی و معنوی ائمه علیهم السلام آورده است .
محبت اهل بیت از نظر ابن عربی
برخی از علمای شیعه ابن عربی را به این جهت نکوهش کردند که نسبت به شیعه عداوت شدیدی داشته و بیش از دیگر سنیّان با شیعیان خصومت ورزیده است ، زیرا در کتب و رسایلش از هر جایی اثری و از هر کسی خبری آورده است جز اهل بیت عصمت و طهارت . ابن عربی در موارد بسیار زیادی از آثار خود درباره معرفی و محبت و طهارت و ولایت اهل بیت به تصریح و اشاره سخن گفته است . ذکر تمام آن ها از گنجایش این کتاب [ نوشتار ] خارج است . اکنون به اختصار برخی گفتار ابن عربی را که حاکی از نظر او درباره اهل بیت میباشد نقل میکنیم :
در کتاب « شجرة الکون » میگوید : اسلام بر پنج اصل بنا شده است ... اصل پنجم اهل بیت علیهم السلام است که پنج نفرند ، محمد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین و ارکان دین بر پاداشتن ارکان شریعت و محبت یاران و مودت نزدیکان پیامبر است ... اهل بیت پیامبر پنج شخصیتند که خداوند ناپاکی را از آنان زدوده ، میفرماید : « اِنَّما یُریدُ الله لِیُذهِبَ عَنکم ... ؛ به درستی که خداوند اراده کرده است که هر پلیدی را از شما اهلبیت دور کند و شما را پاک دارد » . پیامبر فرمود : این آیه درباره ما اهل بیت نازل شده است یعنی من و علی و فاطمه و حسن و حسین (279) .
او علاوه بر این که در آثارش به نقل روایت از ائمه شیعه اهتمام ورزیده ، و روایات بسیاری از آنان ذکر کرده ، در مواردی هم به ولایتشان اعتراف کرده و برایشان مقامی برابر با مقام انبیا قائل شده است ، چنانکه در باب دویست و هفتادم کتاب فتوحات مکیه ، آنجا که در خصوص معرفت منزل قطب و امامان از مناجات محمدیه سخن گفته ، آورده است: « بدان- خداوند یاریت دهاد - از کسانی که در این منزل متحقق شدهاند از انبیا چهار کسند : محمد ، ابراهیم ، اسماعیل و اسحاق علیهم السلام و از اولیا دو کسند : حسن و حسین فرزندان رسول اللّه صلی الله علیه وآله » (280) .
و نیز در فراز دیگر در دفاع از محبت رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسن و امام حسین علیهما السلام مینویسد : روز جمعه ای پیامبراکرم مشغول ایراد خطبه بود که دید حسن و حسین به سوی او میآیند . ناگهان پیراهن به پایشان گیر کرد و به زمین افتادند ، رسول خدا نتوانست خود را نگه دارد ، لذا از منبر به زیر آمد و دست آن دو را گرفت و با خود بالای منبر برد و خطبه را ادامه داد . آیا این برای پیامبر نقص محسوب میشود ؟ خیر ، بلکه به خدا سوگند این از کمال معرفت وی ناشی میگردد ، زیرا او خوب میداند که با چه دیدی و به چه کسی نظر کرده است ، دیدی که کورباطنان از دیدن آن عاجز هستند ، آنها در مثل این موارد میگویند : چرا او به سبب توجه به خدا ، از توجه به این امور خودداری نکرد ، و این در حالی است که به خدا سوگند آن حضرت در آن هنگام جز به خدا توجه نکرد (281) .
باز در همان کتاب از جمله علمای این امت - امت اسلام – که از صحابه بودهاند و احوال رسول اللّه صلی الله علیه وآله و اسرار علومش را برای این امت حفظ کردهاند ، علی علیه السلام ، سلمان فارسی و ابن عباس را شمرده است و از اصحاب دیگر نام نبرده است (282) .
ابن عربی در شأن نزول آیات هفت و هشت سوره دهر که مربوط به ماجرای بیمار شدن امام حسن و امام حسین علیهم السلام و نذر کردن سه روز روزه حضرت علی و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و فضه و نیز جریان تهیه جو برای پختن نان و انفاق کردن آنها را با تمام جزئیات آن ماجرا در دو صفحه نقل کرده و سپس مینویسد : روز چهارم روزه نبودند که نذرشان پایان یافته بود . علی ، حسن و حسین علیهم السلام به پیش پیامبر صلی الله علیه وآله رفتند و آن کودکان ، از شدت گرسنگی چون جوجکان میلرزیدند ، پیامبر از این حالت به شدت نگران شد و فرمود : به سوی فاطمه برویم و چون به پیش فاطمه رسیدند او را در محراب عبادت یافتند ، در حالی که از شدت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده و چشمانش فرو رفته بود ، پیامبر که فاطمه را به این حالت دید ، به شدت ناراحت شد ، در این حال جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد : یا محمد بگیر ، گوارای اهل بیتت باد ، پیامبر فرمود : ای جبرئیل چه بگیرم ؟ جبرئیل این آیت را بخواند که : « یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً » تا « و کان سعیکم مشکوراً » (283) .
چنانکه ملاحظه شد ، ابن عربی این واقعه را که از مقام تقوا و طهارت و قدس و معنویت و نهایت محبت و انسان دوستی و احسان و ایثار آن بزرگواران حکایت مینماید ، با اهمیت و دقت نقل کرد و به این وسیله مقام شامخ ایمان و احسان آنان را ستود و در ضمن محبت و ارادت خود را نیز به ایشان آشکار ساخت .
محیی الدین مینویسد : حضرت حق به رسول اکرم صلی الله علیه وآله دستور داده است که پاداش رسالتش را از امت خود بگیرد ، به این معنا که نزدیکان او را دوست بدارند . از این رو فرمود : بگو در برابر تبلیغ آنچه برای شما آوردهام مزدی از شما نمیخواهم ، جز این که نزدیکان را دوست بدارید (284) . بنابراین بر امت است که پاداش تبلیغ رسالت او را که خداوند بر آنان واجب نموده است ، ادا کنند ، یعنی نزدیکان و اهل بیت او را دوست بدارند . این مسئله را با تعبیر « مودّت » که به معنای ثبوت محبت و دوستی است ، بیان نمود .
سپس ابن عربی مطلب مذکور را ادامه میدهد ، تا اینکه مینویسد : هیچ کس جز خدا نمیداند که اهل مودّت و دوستان و نزدیکان رسول خدا صلی الله علیه وآله از چه پاداشی بهرهمند هستند (285) .
بالاتر از اینها او محبت اهل بیت را برابر با محبت پیامبر دانسته و تصریح کرده است که دشمنی و خیانت به ایشان در واقع دشمنی و خیانت به آن حضرت است ، چنانکه در فتوحات مکیه نوشته است : کسانی که اهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه وآله را دشمن میدارند و به آنان خیانت میورزند ، همانا با خود رسول اللّه دشمنی کرده و به وی خیانت ورزیدهاند . فرض است همان طورکه رسول اللّه را دوست داریم ، اهل بیتش را نیز باید دوست بداریم و از عداوت و کراهت نسبت به ایشان احتراز و اجتناب کنیم .
ابن عربی بعد میافزاید : شخص ثقهای در مکه به من گفت : من از اعمال شرفا ( سادات از نسل حضرت فاطمه ) در مکه ناراحت بودم و کراهت داشتم ، شبی فاطمه علیها السلام دختر رسول اللّه را در خواب دیدم که از من اعراض میکند و روی بر میگرداند ؛ من بر وی سلام کردم و از جهت اعراضش جویا شدم ، پاسخ داد : تو از شرفا بدگویی میکنی ، گفتم : ای بانوی من آیا کارهایشان را درباره مردمان نمیبینی ؟ فرمود : آیا ایشان فرزندان من نیستند ؟ پس من از کار خود توبه کردم و آن حضرت به من اقبال فرمود و من از خواب بیدار شدم . ابنعربی پس از نقل واقعه مذکور ابیات زیرا را که خود انشاد کرده ، ذکر میکند :
فلا تعدل باهل البیت خَلقاً
فاهلُ البیتِ هم اهلُ السیادة
فبغضهم من الانسان خُسرٌ
حقیقی و حبّهم عبادة (286)
ترجمه : در سیادت و بزرگی ، احدی را با اهل بیت برابر مدان ، پس تنها اهل بیت شایسته سیادت و بزرگی هستند ، دشمنی با ایشان زیان و خسارت حقیقی و دوستیشان عبادت است . وی در همانجا تصریح میکند که : « تمام همت خود را برای شناخت اهل بیت قرار بده ، پس کسی که خیانت کند به اهل بیت ، خیانت کرده است به رسول خدا صلی الله علیه وآله » .
گفتنی است که ابن عربی در فتوحات مکیه احادیثی نقل کرده و عباراتی آورده ، که دلالت بر حسن عقیدت و محبّت و ارادتش به آن بزرگواران دارد . از جمله نوشته است : « پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود : بهشت مشتاق و علاقه مند است به علی و عمار و سلمان و بلال » (287) . نیز این حدیث را از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود : فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت میکند و آنچه او را مسرور کند مرا مسرور کرده است (288) . بالاخره تصریح کرده است که : فاطمه علیها السلام گرامیترین مردم نزد پیامبر است (289) .
ملاحظه شد که او در کتابهایش به ذکر فضایل و مناقب اهل بیت پرداخته و از آن بزرگواران به بزرگی و پاکی نام برده و هرگز با آنان خصومت و دشمنی نورزیده است و حتی دشمنی با آنان را زیانآور و دوستیشان را عبادت دانسته است . منتها او در ظاهر شیعه نبوده است تا فقط به ذکر فضایل آن بزرگواران بپردازد و منحصراً به ایشان اظهار محبت مودّت نماید ، لذا از روی تقیه برای دیگران نیز فضایلی قائل شده است .
پ . ن :
267) ذکر تمام موارد از آثار ابن عربی درباره اهل بیت ، مجال واسع میطلبد و خود میتواند موضوع کتابی مستقل باشد .
268) رساله روح القدس ، ص37.
269) رسالة القدس ، ص39.
270) فتوحات مکیه ، ج6 ، ص202 و 247.
271) فتوحات مکیه ، ج8 ، ص107.
272) همان ، ج1 ، باب 6 چاپ دارالصادر بیروت.
273) همان ، ج1 ، ص154 ، چاپ دار الطباعه بیروت 1293 نقل از هدایة الامم ، ص24 مقدمه ؛ فتوحات مکیه ، جزء اول ، ص131 چاپ بولاق قاهره ، نقل از جلوه های ولایت در آثار امام خمینی رحمه الله ، ص 73 ؛ کلمات مکنونه ، ص 181.
274) جلوه های ولایت در آثار امام خمینی ، ص73.
275) محیی الدین ابن عربی ، ص 450 ، پاورقی.
276) نک : جامع الاسرار ومنبع الانوار ، سید حیدر آملی ، ص401.
277) هزار و یک نکته ، نکته 821 .
278) همان مأخذ ، نکته 69.
279) شجرة الکون ، شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی ، ترجمه گل بابا سعیدی ، ص151-149.
280) فتوحات مکیه ، ج4 ، ص300.
281) همان ، ج2 ، ص531 .
282) نک : همان ، ج1 ، ص151.
283) محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار ، ج1 ، صص150-153 ، با تلخیص.
284) سوره شوری ، آیه 23 « قل لا اسئلکم ... ».
285) فتوحات مکیه ، ج5 ، ص250 و 249.
286) فتوحات مکیه ، ج4 ، ص139.
287) همان ، ج1 ، ص478 و نک : ج3 ، 546.
288) همان ، ج3 ، ص599 و ج6 ، ص384.
289) همان ، ج2 ، ص610.