گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(21) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(21)

چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۸۹، ۰۸:۴۶ ب.ظ
    نماز، تکیه‏گاه روح خضوع در برابر «عظمت‏» در سرشت انسان نهفته است. «نیایش‏» در پیشگاه معبود، براى بشر، فطرى است و لذت روحى و آرامش روانى در سایه‌ی نیایش و نجوا و دعاست. اما... سر را پیش کسى باید خم کرد که عظمت راستین و قدرت بى‏کران ‏داشته باشد. در مقابل کسى باید به خاک افتاد و خاکسارى کرد که سررشته‏دار نظام هستى است. رمزى از این افتادگى و خضوع، «نماز» است، فروتنى و نیازخواهى و سپاس، در برابر عظیم‏ترین سرچشمه‌ی قدرت و دانایى و حکمت و بینایى، یعنى «خدا». آن یگانه معبود، تکیه‏گاه یگانه‌ی انسان است در میدان‌هاى کارزار، و امید مجاهدان است در صحنه‏هاى خونین «جهاد»، و الهام‌بخش مقاومت و صبر است در تندباد حوادث و هجوم مشکلات، و پناه درماندگان است درگرفتاری‌ها، و مونس انسان است در تنهایى‏هاى زندگى و غربت روح! به توصیه‌ی قرآن، باید از «صبر» و «نماز»، استعانت جست: «و استعینوا بالصبر و الصلاة‏».(32) آنکه از نماز، بیگانه باشد، چگونه مى‏تواند با روحى استوار، در شداید و خطرها از خود پایمردى و استوارى نشان دهد؟ آنچه پیش و بیش از «پا» مى‏ایستد، «دل‏» است! اینکه در گرفتاری‌ها و درماندگی‌ها سراغ «دعا» مى‏رویم، نشانه‌ی کشش‏ روحى ما به سوى قدرتى است که در هستى، «تواناى مطلق‏» است و از وراى علل و اسباب ظاهرى، مى‏تواند «گره‌گشایى‏» کند. و اینکه در مواقع ‏اضطرار و نیاز، دست‏ به سوى خداى بى‏نیاز بر مى‏آوریم و انتظار «اجابت‏»داریم، دلیل فطرى بودن «دعا»ست. آیه‌ی «امن یجیب...»(33)، توسل به قدرت بى‏پایان خداست. «جواب خدا» بر «دعاى ما»، حتمى است، اگر خواستن و طلب، از عمق جان بر آید نه از نوک زبان! بزرگى ما نیز، در سایه‌ی کوچکى ما در آستان آن «بزرگ بى‏همتا» ست. آنان که روح دعا و شوق نیایش ندارند، پوششى و غبارى بر فطرتشان ‏قرار گرفته است. وگرنه، کدام نیازمندى است که در برابر «بى‏نیاز مطلق‏»، زبان به حمد و ثنا نگشاید و حل مشکلات و رفع نیاز را از او نخواهد؟ آنچه روح نیایش و دعا را در انسان پدید مى‏آورد، اینهاست: درک بى‏نیازى «خدا» و نیاز «بنده‏»، درک کمال خدا و نقص خویش، شناخت عظمت پروردگار و حقارت مخلوق. هر که به اینها بى‏توجه باشد، «روحیه‌ی دعا» هم نخواهد یافت. بدون نیایش هم، زندگى در گردونه‌ی تکرار و گرداب پوچى قرار مى‏گیرد. «دعا»، انسان را با خدا مرتبط مى‏سازد، معرفت‏ خدایى را مى‏افزاید، موجب آراستگى به اخلاق الهى مى‏شود، روح را با صفا و جان را لطیف‏ مى‏کند، هواى نفس و غرور و تکبر را مى‏شکند، دل را با صحبت محبوب، مانوس مى‏کند، نیازهاى برتر را به انسان نیایش‌گر تلقین مى‏کند، ابلیس را از چرخیدن بر گرد انسان دور مى‏سازد. ولى، همه و همه آنجاست که «نیایش‏»، حرف دل انسان و برخاسته از روح عبودیت و احساس بندگى و نیاز در برابر «معبود» باشد و مضمون دعا، خواسته‌ی جان آدمى باشد، نه تکرار سرد واژه‏ها و جملاتى بر زبان. در آستان بندگى، انسان «آرامش‏» مى‏یابد و در سایه‌سار عبادت و دعا، به «سکون نفس‏» و «اطمینان خاطر» مى‏رسد. در طوفان اضطراب‌ها، باید بر «زورق دعا» نشست و بادبان «توسل‏» برافراشت. تنها مست‏ شراب نیست که از خود و جهان «بى‏خود» مى‏شود، «مست قدرت‏»، «مست ثروت‏» و سرمست رفاه و عیش و نوش نیز همین حالت را دارد. وقتى که «مال‏»، چشم بصیرت را بست، وقتى که «قدرت‏»، گوش را از شنیدن حق محروم ساخت، و... آنگاه که «رفاه‏» و «بى‏دردى‏»، انسان را از آنچه در جامعه مى‏گذرد، غافل و بى‏خبر کرد، بسیارى از عوارض دیگر سراغ او مى‏آید. در این ‏صورت است که آدم‌ها «عوض‏» مى‏شوند، یا «آدم عوضى‏» مى‏شوند. دل‌هاى سنگى و سینه‏هاى تهى از «آه‏» و «سوز»، رهاورد چنین ‏زندگی‌هاى فاقد معنویت است. اینها، حتى در مسجد و معبد هم، بدون ‏«دل‏» حاضر مى‏شوند. تنها جسمشان را مى‏آورند و دلشان «غایب‏» است. در نماز، تنها «تن‏» را حاضر ساختن و «جان‏» را واگذاشتن، آن نیست که‏ خداوند خواسته است. وقتى در «نماز»، دل و فکرت، در اندیشه‌ی کار و زندگى و خانه و اداره و... است، دیگر در «نماز»، «حضور» ندارى. خدا مى‏گویى، ولى خدا نمى‏جویى! شگفت نیست ‏سرمستان دنیا و باده‌ی غرور، از عبادت تنها اسکلتى دارند و از نماز و نیاز، تنها حضور جسم، نه «حضور قلب‏»! اگر گفته‏اند: در نماز رو به پنجره‌ی باز، عکس و نقش و نگار، یا رو به سنگ ‏قبر نماز نخوان -که مکروه است- همه براى آن است که هنگام نیایش و نیاز و نماز، «حاضر» باشى. مگر مى‏توان در حال نماز، مقام و جایگاه خود را دانست و شناخت و نلرزید و رنگ نباخت؟! غفلت، معلول عدم معرفت است. کسى که شناخت، دل مى‏دهد و از نیایش و دعا لذت مى‏برد و هر لحظه شوقش براى گفتگو و خلوت با آن‏ محبوب دل‌هاى عارفان بیشتر مى‏شود. یا «معرفت‏» کم است، یا «ادعا» بى‏پایه است! کاش چند مشت از «آب بیدارى‏» به صورت بزنیم، تا این «خواب‏غفلت‏» از چشم و سر بگریزد، کاش!...   زمان گمشده مثل برخى سرزمین‌هاى کشف‌نشده، وقت‌ها و زمان‌هاى اسرارآمیز وکشف نشده‏اى هم وجود دارد، حد اقل براى بخشى از مردم. بخش‌هایى از «زمان‏» هم گاهى ناشناخته مى‏ماند. اوقات شب و روز را به چند قسمت تقسیم کرده‏اى و با کدام یک‏مانوس‏ترى؟ با شب یا روز؟ یا با لحظه‏اى که نه غوغا و روشنایى اول شب رادارد، و نه جنب و جوش و سر و صداى روز را؟ وقت «صبح‏»، یکى از همین گونه‌زمان‌هاى ناشناخته است، لحظه‏اى‏ است که نه شب است، نه روز. (از سر زدن سپیده تا بر آمدن خورشید). این لحظات پر رمز و راز، آرام، نسیم‏وار و عطرآگین، جان مى‏دهد براى‏ «خلوت‏» و «تلاوت‏» و «سجود». مبادا که در خواب باشى!... ساعتى است رؤیایى. ساعتى از ساعت‌هاى بهشت و ساعات آخرت ‏است، از ساعت‌هاى ملکوت است که به رنگ فرشته است و به بوى عرفان، نامش «سحر»! که مرغان حق نیز در آن، بانگ بیدارى سر مى‏دهند و ذکر خدا مى‏گویند. براستى که «خفتگان را خبر از زمزمه‌ی مرغ سحر» نیست! در فصل رمضان، ساعتى از این «زمان گمشده‏» را درک مى‏کنى و از بستر و خواب، کناره مى‏گیرى و زبان به نیایش مى‏گشایى و دل به خدا مى‏سپارى. ولى... چرا فقط در رمضان؟ سحرگاه هر روز در هر ماه، همین نشئه و نشاط را دارد. مى‏توانى ‏امتحان کنى. رمضان تنها تمرینى است ‏براى انس و عادت به سحرخیزى‏ و تهجد. شب براى خواب و استراحت، روز هم براى کار و تلاش و درس. ولى «وقت‏سحر» را مبادا که گم کنى! این «ساعت‏بهشتى‏»، مى‏تواند همه‌ی ساعات دیگرت را هم به رنگ و بوى ملکوت در آورد. اگر این زمان گم شده و فراموش شده را پیدا کنى؟ دولتى یافته‏اى ‏جاودانه! بزرگان به هر جا که رسیده‏اند، از «سحر خیزى‏» رسیده‏اند. تهجد ونماز، نور چشم عارفان سالک بوده است و تنفس در هواى معنوى ‏سپیده‏دم، به دل‌ها حیات بخشیده است. «نماز»، زمزمه‏اى است که تو را به خدا دعوت مى‏کند. دلت را آرامش مى‏بخشد و اضطراب‌ها را فرو مى‏نشاند. نماز، پاسخ به نداى ابراهیم و محمد صلى الله علیه وآله است. هماهنگى و همراهى و هم‌صدایى با همه‌ی کائنات است که پیوسته با زبان فطرت و با زبان خاموش، تسبیح‏گوى خدایند. «قبله‏» و «کعبه‏»، رمز وحدت‌ها و یکپارچگى‌هاست. «وضو» که مى‏گیرى، همراه دست و رو، دل و جانت هم پاک مى‏شود. رو به «قبله‏» که مى‏ایستى، خانه‌ی توحید و کعبه‌ی مقدس، تو را جذب‏ مى‏کند و به عمق تاریخ موحدان مى‏برد و دوش به دوش پیامبران قرار مى‏گیرى. نمازت، نشانه‌ی بندگى و فروتنى و اطاعت است. «رکوع‏» تو، رمز خضوع در برابر آفریدگار است. «سجود»، نزدیکترین حالت‏ یک عبد به درگاه خالق خویش است. با «حمد»، خدا را بر نعمت‌هایش سپاس مى‏گویى، با «تسبیح‏» خدا را از عیب و نقص، دور مى‏دانى. با «صلوات‏»، بر رسول خدا محمد مصطفى‏ صلى الله علیه وآله تهنیت و درود مى‏گویى، با «سلام‏» نماز، به همه‌ی صالحان و شایستگان و فرشتگان، سلام‏ مى‏دهى. نماز، سپاس یک بنده به درگاه آفریدگار خویش است. نماز، ستون دین است و هر که به نماز بى‏اعتنایى کند، دین او کامل‏ نیست و «قبولى نماز»، معیار قبولى عبادت‌هاى دیگر است. اهل نماز دلى با صفا و جانى پاک و روحى آرام دارند.. و با عبودیتى که ‏در پیشگاه خداوند دارند، سندى بر حق‏شناسى خویش ارائه مى‏دهند. چه‏ خوش است پیوستن به این جمع خدا خواه و پاک جان! ما، زندگى و هستى خود را مدیون خداییم. غرق در نعمت‌هاى اوییم، اگر دیده‌ی «نعمت‏شناس‏» داشته باشیم! نفسى که مى‏کشیم، غذایى که مى‏خوریم، عقل و ادراک و احساسى که‏ داریم، ایمان و اندیشه‏اى که ما را به تلاش وا مى‏دارد، امیدى که به آینده ‏داریم، تندرستى و قواى جسمى ما و بسیارى موهبت‌ها و برخوردارى‏هاى‏ دیگر، همه از عطاهاى خداست. عطاهایى که شایسته‏اش نیستیم و نعمت‌هایى که نه توفیق شکرش را داریم، نه توان سپاس را. «نماز»، یکى از برنامه‏هاى «سپاس نعمت‏» است. روزى پنج نوبت، ما را در آستان صاحب نعمت و عظمت مى‏نشاند، تا شیطان در اسیر ساختن ما طمع نکند. نماز، نردبان تعالى روح به ملکوت معنویت است. فرد نمازخوان، بیمه‌شده‌ی الهى است و جامعه‌ی اهل نماز، از بسیارى ‏فسادها و تبه‌کارى‏ها مصون است. در جامعه‌ی خدایى، نباید نماز در غربت ‏باشد. آنکه در دنیا نماز را از غربت ‏در آورد، در آخرت گرفتار غربت نخواهد شد. هر کس در زندگى به چیزى دل مى‏بندد و امیدوار مى‏شود و تکیه ‏مى‏کند. «خدا»، تکیه‌گاه و امید یک مسلمان است و نماز، چیزى جز تکیه ‏و امید و خواهش و عرض نیاز به آن «ذات بى‏نیاز» نیست. زندگى، بى «یاد خدا» تاریک است، و انسان، بدون تکیه‌گاه، هراسان!   پ.ن: 32) بقره، آیه‏45. 33) نمل، آیه‏62.  
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه