ای تشنه‌ی عشق روی دلبند؛ حضرت عباس (ع)؛ سیدعلی موسوی گرمارودی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

 سیدعلی موسوی گرمارودی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

ای تشنه‌ی عشق روی دلبند

برخیز و به عاشقان بپیوند

 

در جاری مهر شستشو کن

وانگاه ز خون خود وضو کن

 

رو جانب قبله‌ی وفا کن

با دل سفری به کربلا کن

 

بنگر به نگاه دیده‌ی پاک

خورشید، به خون تپیده، در خاک

 

افتاده وفا به خاک، گلگون

قرآن به زمین فتاده، در خون

 

عباسِ علی، ابوفضایل

در خانه‌ی عشق کرده منزل

 

ای سرو بلند باغ ایمان

وی قمری شاخسار احسان

 

دستی که ز خویش وانهادی

جانی که به راه دوست، دادی

 

آن، شاخ درخت باوفایی‌ست

وین، میوه‌ی باغ کبریایی‌ست

 

رفتی که به تشنگان دهی آب

خود گشتی از آب عشق، سیراب

 

آبی ز فرات، تا لب آورد

آه از دل آتشین برآورد

 

آن آب، ز کف غمین فرو ریخت

وز آب دو دیده با وی آمیخت

 

برخاست ز بار غم خمیده

جان بر لبش از عطش رسیده

 

بر اسب نشست و بود بیتاب

دل در گرو رساندن آب

 

ناگاه یکی دو روبَهِ خُرد

دیدند که شیر آب می‌بُرد

 

آن آتش حق خمید بر آب

وز دغدغه و تلاش، بی‌تاب

 

دستان خدا، ز تن جدا شد

وآن قامت حیدری دو تا شد

 

بگرفت به ناگزیر چون جان

آن مشک، ز دوش خود، به دندان

 

وانگاه به روی مشک خم شد

وز قامت او دو نیزه، کم شد

 

جان در بدنش نبود و می‌تاخت

با زخم هزار نیزه، می‌ساخت

 

از خون، تن او به گل نشسته

صد خار بر آن ز تیر بسته

 

دلشاد که گر ز دست شد، دست

آبیش برای کودکان هست

 

چون عمر گل، این نشاط، کوتاه

تیر آمد و مشک بر درید، آه

 

این لحظه چه گویم او چه‌ها کرد

تنها نگهی به خیمه‌ها کرد

 

ای مرگ! کنون مرا به بر گیر

از دست شدم، کنون ز سر گیر

 

می‌گفت و بر آب و خون، نگاهش

وز سینه‌ی تفته بر لب آهش

 

خونابه و آب، بر می‌آمیخت

وز مشک و بدن، به خاک می‌ریخت

 

چون سوی زمین خمید آن ماه

عرش و ملکوت بود همراه

 

تنها نه فتاد  "بو فضایل"

شد کفّه‌ی کاینات مایل

 

هم برج زمانه، بی‌قمر شد

هم خصلت عشق، بی‌پدر شد

 

حق، ساقی خویش را فراخواند

بر کام زمانه تشنگی ماند

 

در حسرت آن کفی که برداشت

از آب و فرو فکند و بگذاشت،

 

هر موج به یاد آن کف و چنگ

کوبد سر خویش را به هر سنگ

 

کف بر لب رود و در تکاپوست

هر آب رونده در پی اوست

 

چون مه، شب چارده برآید

دریا به گمان، فراتر آید

 

ای بحر! بهل خیال باطل

این ماه کجا و بوفضایل

 

گیرم دو سه گام برتر آیی

کو حد حریم کبریایی؟

 

سیدعلی موسوی گرمارودی

 

 

* منبع: سایت کرب و بلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه