بر لب بامی یکی عاشق نشست؛ ملااحمد نراقی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

بر لب بامی یکی عاشق نشست؛ ملااحمد نراقی بر لب بامی یکی عاشق نشست؛ ملااحمد نراقی

سه شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۴، ۰۳:۴۹ ق.ظ

 ملااحمد نراقی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

بر لب بامی یکی عاشق نشست

دیده بر دیدار آن معشوق بست

 

محو شد در یار و از خود بی‌خبر

گفت معشوقش که آن سو کن نظر

 

بین جمال آن نگار نازنین

کن تماشا قدرت حسن‌آفرین

 

خوب‌رو گر اوست پس من چیستم؟

بلکه او گر هست پس من نیستم

 

عاشق مسکین نظر آن‌سو فکند

تا ببیند آن نگار ارجمند

 

دست زد معشوقش افکندش ز بام

گفت رو! عاشقی بر تو حرام

 

نام عشق و عاشقی بر خود منه

تو هوسناکی سرت بر خاک نه

 

گر تو بر من عاشقی ای بی‌وفا

من برابر بودمت نی از قفا

 

گر نه بازاری و هر جا نیستی

از قفا در جستجوی کیستی؟

 

چون تو هر جایی برو در خاک باش

دفتر عشق از نشانت پاکباش

 

چون هوس‌ناک است چشمت کور به

از جمال نازنینان دور به

 

دیده‌ای کو خواست بیند دیگری

نیست لایق زان رخ ما بنگری

 

دیده‌ای کو بنگرد اغیار را

کی تواند دید روی یار را

 

دیده چون هر زشت و زیبا بنگرد

کی سزد بر چهره‌ی ما بنگرد

 

تا بخون دل نشویی دیدگان

نیست محرم بر جمال دلبران

 

گوش از آن آوار بهره‌ور نشد

از حدیث دیگران تا کر نشد

 

تا ز نام غیر او ابکم نشد

نام او را هم‌زبان محرم نشد

 

یار بس نازک‌مزاج است و غیور

غیر او از محفل خود ساز دور

 

دیده از دیدار جز او کور کن

پس ز نور روی او پر نور کن

 

پنبه نه در گوش خود اندر صدا

بشنو آنگه نغمه‌های دلربا

 

جز ز نام او زبان کوتاه کن

خویش را پس هم‌زبان شاه کن

 

گر دل از جز یاد او خالی کنی

مخزن انوار اجلالی کنی

 

صفحه‌ی دل را که ایوان صفاست

بین دست عالم قدسش قضاست

 

رفت و رو کن از خس و خار جهان

پاک سازش از خیال این و آن

 

مسند افکن اندر آن آنگه ببین

شاه خوبان را در آن مسند نشین

 

ملااحمد نراقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه