به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۴۵ ق.ظ
عالمی از علمای نجف اشرف که اتفاقاً شاعر زبردستی هم بوده و به دو زبان فارسی و عربی هم خیلی خوب سخن میگفته، در حرم مطهر حضرت علی صلوات الله علیه نشسته بود، دید یک نفر عوام آمد جلوی ضریح مقدس و این شعر را گفت:
شمع میسازم برایت یا امیرالمؤمنین
قد این گلدستههایت یا امیرالمؤمنین
شاعر عالم که اتفاقاً از نظر مالی هم خیلی در مضیقه بوده، مشاهده کرد به محض اینکه آن مرد عوام این شعر را گفت: طرف روبروی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه (مقابل آنجائی که ضریح مبارک با انگشت حضرت شکافته شده) در آنجا یک قندیل بسیار گرانقیمت بود و آن هدیهی یکی از پادشاهان که برای حرم آورده و نصب نموده بودند، پاره شد و پایین آمد؛ بلافاصله این مرد آن را گرفت که نشکند، تولیت آستان قدس علوی آنجا مشرف بودند. ماجرا را مشاهده کرد، فهمید عطای مولا علی است! ولی این بندهی خدا که نمیخواست قندیل طلا را ببرد، آن را به تولیت آستان داد. بلافاصله چهارپایه آورند و آن را نصب کردند. ولی وقتی پایین آمدند، دوباره قندیل پاره شد و آمد و افتاد در دامن این آقا! این دفعه نکتهای بود: آن اینکه دفعهی اول مرد عوام زیر قندیل بود، ولی این دفعه زیر قندیل نبود، ولی باز آمد و در دامنش افتاد. در نتیجه این مطلب که این عطای مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است کسی شک نکرد!
تولیت گفت: این را حضرت به شما جایزه مرحمت کردهاند این را ببر و بفروش. مرد عوام گفت: این را خودم هم فهمیدم ولی به کی بفروشم؟ خود تولیت گفت: من از پولهایی که مردم نذر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرده، و در ضریح مقدس ریختهاند به شما میدهم و این را از شما میخرم و این دفعه پاره نخواهد شد، و همینطور هم شد؛ بردند و نصب کردند ولی این بار پاره نشد. (این قندیل هم اکنون داخل ضریح مطهر امیرالمومنین علیهالسلام میباشد که از طرف پایین پای مبارک نزدیک درب ضریح مطهر قابل رویت میباشد.)
آن عالم شاعر فقیر، سری تکان داد و گفت: عجب ما تا حال ضرر کردیم، این قدر که در فقر به سر بردیم، عقلمان نرسیده که یک قصیدهای برای حضرت بگوییم و بیاییم پول بگیریم. لذا همان شب نشست و یک قصیده یا غزل بسیار خوبی در مدح مولا سرود. فردا آمد نگاه کرد ببیند کدام قندیل قیمتش بیشتر است، زیر یکی از آنها ماند و خودش را یک کمی عقب کشید که اگر افتاد سرش را نشکند. قصیده را با صدای خوب خواند و منتظر بود که قندیل بیفتد، ولی خبری نشد. با خودش گفت: شاید حضرت نپسندیده، لذا سه روز، پی در پی شعرهایی سرود ولی خبری نشد. روز سوم خیلی عصبانی شد و با عصبانیت گفت: یا علی! اگر بگویی اول مسلمان بودم، قبول، اگر بگویی داماد پیغمبر بودم، قبول، اگر بگویی فاتح خیبر بودم قبول، اگر... ولی ذوق شعری نداشتهای، آخه اون شعر بود که آن عطا را دادی؟
شمع می سازم برایت یا امیرالمؤمنین
قد این گلدستههایت یا امیرالمؤمنین
ولی برای شعر من چیزی ندادی، با حضرت قهر کرد و رفت، همان شب در خواب مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زیارت کرد در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود، فرموند: «او خاص برای خدا گفته بود، ولی تو به خاطر عطا گفتی. فرق شعر تو با او این بود. ولی در این حال چون تاکنون کسی از در خانهی ما دست خالی برنگشته این مطلب را یاد بگیر و برو، و آن اینکه یکی از شعرای شیعه و ثروتمند که در هندوستان است (آن موقع پاکستان و هندوستان از هم جدا نشده بود) بیتی را سروده در مصرع دوم مانده! شما این را یاد بگیر:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
به او بگو مصرع اول را بگوید و شما این را بگو چون نذر کرده که نصف ثروتش را به کسی بدهد که مصراع دوم را بیاورد، بگو و جایزه را بگیر.»
این شاعر بالاخره رفت و در هندوستان فرد مزبور را پیدا کرد و به او گفت: شنیدهام شما شعری در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سرودهای و در مصرع دوم یک بیت مانده ای؟ جواب داد: بله! و شعر را گفت:
«به ذره گر نظر لطف بوتراب کند»
شنیده ام کسی تا به حال بقیه اش را نگفته؟ گفت: بله، کسی نگفته و نذر کردهام هر کس بگوید نصف ثروتم را بدهم. بلافاصله عالم شاعر گفت:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
شاعر هندوستانی گفت: احسنت! معلوم است شاعر زبردستی هستی؟! گفت: شاعر هستم ولی این حکایتی دارد و جریان را گفت. او هم خیلی خوشحال شد که آقا امیرالمؤمنین علیه السلام شعر او را قبول کرده و به نذر خود عمل کرد و ثروتش را بین خود و او تقسیم کرد.
منبع: کتاب خرمن معرفت
نویسنده: سید عباس موسوی مطلق
ناشر : انتشارات هنارس - قم
تلفن : 7831411
چاپ اول / 1384
سایت صالحین
منبع کیمیا (+)