در اعماق
يكشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۸۵، ۱۲:۵۶ ق.ظ
یاحقما در دنیایی مملو از صداهای ناهنجار و گوش خراش زندگی می کنیم.مانند آن است که ذرات صدا به روح ما می چسبند برای همین باید آنها را در آب های سکوت بشوییم.سکوت تطهیر می کند شفابخش است و نیرو می دهد.سکوت رازها را می گشاید و شما را با خودتان روبرو می کند.به راستی شما کیستید؟مردم چیزهای زیادی در مورد شما به شما می گویند.برخی از آنها از شما تعریف می کنند وعده ای دیگر نه.اما این خود شما نیستید!هم اکنون باید سعی کنید بدانید که چه کسی هستید.این بزرگترین مسئله زندگی ست و شما باید به کشف آن نایل شوید.این کار آسان و ساده نیست اما امکان پذیر است. *************************روزی ملا نصرالدین بیرون از خانه خود دنبال چیزی می گشت.مردی از او پرسید :«ملا دنبال چه چیزی می گردی؟»ملا گفت:«دنبال کلیدم» مرد پرسید:«کلید را کجا گم کرده ای؟»ملا گفت:«در خانه.»مرد گفت:«پس چرا این جا دنبال آن می گردی؟»ملا جواب داد:«داخل خانه تاریک اما این جا روشن است.»***ما هم در بیرون به جست و جوی خود برآمده ایم اما تا زمانی که به درون وجودمان رجوع نکنیم نمی توانیم خود را بیابیم.پس باید به درون خود نگاه کنیم یعنی همان جایی که تاریک است.برای رسیدن به این منظور هر روز وعده ملاقاتی با خود خود واقعی آن خود برتر و آن پاره الهی وجودتان بگذارید و سکوت را تمرین کنید.بیایید در سکوت دعا کنیم به گفت وگویی عاشقانه و صمیمانه با خدا بپردازیم و معنوی فکر کنیم.دعا کار پیچیده ای نیست بلکه برعکس بسیار ساده است.دعا مانند حرف زدن با یک دوست ساده است.او دوست همیشگی و حقیقی ماست دوست تمامی دوست ها!خدا در همه اوقات در دسترس ماست و مجبور نیستیم به جای خاصی برویم تا بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم.خدا همه جا هست.فقط باید چشمانمان را ببندیم به دنیا فکر نکنیم و او را صدا بزنیم؛آنگاه او همان جاست در برابر ما!در آغاز ما قادر به دیدن او نیستیم اما باید اطمینان داشته باشیم که او ما را می بیند و صدای ما را می شنود و همین برای شروع کافی ست.سرانجام روزی می رسد که ما هم می توانیم او را ببینیم و صدایش را بشنویم.بله خدا را می توان دید و شنید.او بسیار واقعی تر از تمامی چیزهایی که ما با حواس خود درک می کنیم.برای آنکه بتوانیم او را ببینیم باید زحمت بکشیم این زحمت پروردن میلی قلبی و عمیق برای ارتباط با خداست.«خدا را بطلبید؛همانند عاشقی که معشوقش را می طلبد همانند فقیری که طلا می خواهد و همانند کودکی که به دنبال مادر گمشده اش است.»بله خدا را طلب کنید و با چشمانی اشکبار به او بگویید:«خدایا به هیچ چیز نیازی ندارم نه لذت نه قدرت نه ثروت من فقط و فقط تو را می خواهم.»وقتی خدا اطمینان یابد شما واقعا به او نیاز دارید نه به هیچ چیز دیگر آنگاه خود را بز شما آشکار خواهد کرد.خدا را به هر صورتی که دوست دارید تجسم کنید.خداوند به خاطر بندگانش تجلی های بسیاری از خویش را در سیمای پیامبران و قدیسان به سوی ما فرستاده است.او را به هر نامی که بر دلتان می نشیند بخوانید.خدا فراتر از هر نامی است اما اولیایش او را به نام های بی شمار خوانده اند.پس درگیر نام او نشوید و آن نامی را که می شناسید و بر دلتان می نشیند بخوانید .همه اسم ها در نهایت به یک خدای واحد اطلاق می شوند و از آن او هستند.خداوند فراسوی تمامی نام هاست.آنچه برای ارتباط با خدا ضرورت دارد عشق و اشتیاق قلبی ست.پس عشق به خدا را در وجود خود پرورش دهید. برای دستیابی به این مقصود دوباره و دوباره دعا کنید.اگر می خواهید دعاهای معمول و رایج را بخوانید اگر نه دعا را از اعماق قلبتان که لبریز از عشق است جاری کنید.بگویید:«خدایا من به تو عشق می ورزم من می خواهم که به تو عشق بورزم بیش از همیشه!می خواهم که به تو بیش از هر چیز دیگر در دنیا عشق بورزم می خواهم آنقدر به تو عشق بورزم که پریشان و سرمست شوم.مرا عشقی پاک همراه با عبودیت عطا کن! مرا متبرک کن تا در این دنیای افسونگر سرگردان نشوم!مرا متبرک کن تا در این دنیای رنج و درد وسیله تو برای یاری و شفای دیگران باشم.»وقتی که دعا از قلبی لبریز از عشق برخیزد چشم ها اشکبار می شوند و ذهن دیگر سرگردان نیست و پرسه نمی زند.اما افسوس که بسیاری از مردم با لب هایشان دعا می کنند در حالی که ذهنشان سرگردان است.