دعا
چهارشنبه, ۴ آبان ۱۳۸۴، ۰۴:۳۴ ق.ظ
من فکر می کنم که تو هر مسلک و مرامی که باشیم، گاهی نیازمندیم با خدا، به عنوان یک قدرت برتر رابطه داشته باشیم. . با ترجمه آزاد چند جمله عاشقانه دعای ابوحمزه را امروز تقدیم می کنم:من کودکی بیش نبودم، تو ام پروراندیمن را تو سربلند کردیدر ترسها و دلهره هایم توام امنیت بخشیدیگناهانم را تو پوشاندی و نگذاشتی که دیگران از آن با خبر شونددر موقع آوارگی و غصه تو پناهم دادیخدایاااامن آنم که در خلوت از تو حیا نکردم و در آشکار نیز مراقب فرمانت نبودم.من آنم که وقتی مژده گناهی را شنیدم شتابان به سوی آن رفتم.تو مهلتم دادی، توجه نکردم.تو پرده پوشی کردی، حیا نکردم با آنکه می دانستم از همه چیزم خبر داریاحساس کردم از چشم تو افتاده ام، باز هم پروا نکردم.ولی با همه این حرفها، خدایا با بردباریت مهلتم دادی، و گناهانم را پوشاندی و مرا عقوبت نکردی.گویی که گناهانم را از یاد برده ای و از کیفرم در گذشته ای.از این بالاتر، گویا تو از من شرم داریولی خدا: این را هم خودت می دانی که وقتی گناه می کردم، اعتقاد نداشتم که تو خدای من نیستی.می دانستی قصد لجبازی با تو ندارم. گناه من ناشی از غلبه هوا نفسم بود.پس خدایا: مرا به حال خودم رها نکن.چون باز هم با این همه گناهان، خودت می دانی که دوستت دارم.