مثل شعری درون من لغزید، نبض بال کبوتری که شکست؛ جابر ترمک :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

 جابر ترمک

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

مثل شعری درون من لغزید

نبض بال کبوتری که شکست

لب بام نگاه من وقتی

شاعری‌های او دوباره نشست

 

تب من در ترانه گم شده بود

آه در بغض من تبلور داشت

هیجانی درون من رقصید

احتیاجی [به] یک تلنگر داشت

 

دست‌هایی شبیه اقیانوس

بوی صابون و رخت می‌بلعید

پشت انگشت گل ترک برداشت

تا شبی در وجود من رقصید

 

متنفر شدم از آدم‌ها

روبرویم پر از تجاوز بود

پشت بام خیال همسایه

دست‌های ردیفی از رز بود

 

دخترم نسترن به خوردم داد

جای دلداری نگاهی سیر

من پر از بغض‌های وسوسه‌دار

بعد یک عصر جمعه‌ی دل‌گیر

 

در سکوتم همیشه می‌ترکید

شیشه‌ی غصه‌های خورده شده

زندگی سایه‌ای شتابان داشت

بر نگاهی که هی شمرده شده

 

دوسه تا کوچه در دلم گم کرد

موج رنگین‌کمان چشم کسی

تا خدا آسمان چه نزدیک است

وقتی باید به آسمان نرسی

 

هیچ کس در تماس دستی که

به تو دادم ندیده حس مرا

آسمان غل به استکان می‌داد

اشک آلوده‌ی نجس مرا

 

پرسه می‌زد همیشه اطرافم

پای مردی سوار قاطر مرگ

تب احساس مرده‌ام شده بود

پیش مردم شبیه شاعر مرگ

 

به تقاضای دل شکسته شدم

تو بیا ماشه را شبی بچکان

شعر بر جلد دفترم بنویس

و مرا تا ستاره‌ها برسان

 

بغض یعنی نگاه دختر من

در نبوغ شب مزایده‌ها

مردن و دفن من بدون صدا

پشت انبوهی از مراوده‌ها

 

و سکوتی که طعم غم دارد

بعد مرگم برای فاصله‌ها

هیچ کس هم به داد من نرسید

زیر آوار بغض زلزله‌ها

 

عشق یعنی کمی تراکم من

بی‌کسی در شب مدرنیته

شده‌ام خرد و خسته توی خودم

مثل دندان عقل با لیته

 

توی دست همین خیابان‌ها

بارها بی‌خبر تبر شده‌ام

هیچ کس هم سراغ من نگرفت

تازه بی‌سود و پر ضرر شده‌ام

 

روی سنگ مزار بی‌کسی‌ام

بنویسید با خودم قهرم

و نگاهی که باز می‌خندد

بر خیابان خلوت شهرم

 

کاش هی بغض ابر می‌ترکید

بر شب بی‌گدار بی‌کس‌ها

نام آدم نمی‌شنیدم من

آشنا با وجود کرکس‌ها

 

به خدا با وجود آینه‌ها

پیش چشم ستاره می‌شکنم

آنقدر ترد و خسته‌ام که شبی

ساده با یک اشاره می‌شکنم  

 

جابر ترمک (قیروکارزین فارس)

 

 

* منبع: سایت شعر ناب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه