« دلتنگ » :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

« دلتنگ »

جمعه, ۲ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۱ ب.ظ
به نام خدا   سلام کلی صدات کردم دیشب نبودی ؛انگار زبانم لال تو هم مرده بودی ؛ اول ترسیدم که تنها شدم، بعد حول ورم داشت که فقط تو را دارم ، بعد صدات کردم ، بعد فریاد زدم، بعد دلم خالی شد ، انگار صدام به هیچ جا نمی رسید ، حتی عقربه ها هم از کار افتاده بودند ، از خودم هم می ترسیدم ، همه جا ساکت شده بود، یک آن باد وزید ، دلم بدجوری  تکان خورد ، شاید دستان تو بود که مرا تکان می داد ، انگار داشت مرا صدا می زد.   *** می دانی عزیز! دیروز بود که یکی از ما پیش تو آمد ، فرقی نمی کند که بگویم چه کسی بود ، او یکی از ما بود  ؛ به او که فکر می کردم ، دلم گرفت ،  برگشتم خانه ، تنها بودم ، غروب هم بود ، اذان هم می گفتند ، دلتنگ تر شدم ، دل شوره امانم را بریده بود ، می دانی اینجا چه خبر است ؟ آری خوب می دانی ، اما کسی نمی داند پیش تو چه خبر است ! هرکس پیش تو می آید ما فقط گریه می کنیم ، فقط غصه می خوریم ، چقدر سخت است که جای خالی کسی را دید و ساکت ماند ، من هم بی تاب شدم ، برای دل که غصه می خورم نمی دانم !.   *** داشتم تو را صدا می زدم که یک آن همه جا تاریک شد و تو پر رنگ شدی ، راست می گویم تو آنجا بودی ، باز هم دلم می گیرد ، اشک می ریزم ؛ نمی دانم برای خودم ، برای او که پیش تو آمد ، برای باقی یا برای تو ؟ یک روز ما هم پیش تو می آییم ، نمی خواهی بگویی آنجا چه خبر است ؟ آنجا جای بدی نیست ، خوب می دانم  ، ولی چه کنم که دلم آرام نمی گیرد ، تو دلم را آرام کن ! اصلا بگو چرا این رسم را گذاشتی ؟  دلم آرام نمی شود ، می دانی ! هر کس پیش تو می آید اینجا زشت می شود ، زخم و اشک و سیاهی و شاید هم خون و ...  چرا اینجوری؟ چرا یک خداحافظی برایش نماند ؟ و تو حتما بهتر می دانی ...   *** به تو فکر می کنم ، حالا که پیش توست ( او را می گویم ) آرام تر میشوم ؛ آخر که تو با بندگانت بدتر از ما رفتار نمی کنی ! آخر که تو محبتت کمتر از مانیست ! آخر که تو رحم و بخشش و گذشت و انصاف و کرمت کمتر از ما نیست ! خوب می دانم نه نیست ، ولی دلتنگ می شوم ، من خیلی زود دلتنگ میشوم ،  بگویم حرف دلم را، ناراحت نمی شوی ؟ ته سینه ام گیر کرده که بگویم : مواظبش باش ! آخر من و بقیه او را خیلی دوست داشتیم ، جای خالی اش محسوس است ؛ تو که قول می دهی دلم آرام تر می شود ، سلام ما را به او برسان و یک چیز دیگر ، نکند تنها یش بگذاری او آنجا غریب است ؛ هوایش را داشته باش ! دوستت دارم !    
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه