امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش سی و هشتم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش سی و هشتم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش سی و هشتم)

دوشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۸۴، ۰۴:۰۱ ق.ظ

فصل نهم

در احد

قریش از میدان جنگ بدر با آن چنان نتیجه ناامیدکننده‌‏اى بیرون رفت که هرگز انتظار آن را نداشت. البته با امکاناتى که داشت نابودى مسلمانان را آسان مى‌‏شمرد. چه قریش بیشترین افراد، فراوانترین کمک و غنى‏‌ترین ساز و برگ جنگى را داشت، با این همه در میدان نبرد یک‌روزه از سران خود هفتاد کشته، و از شخصیتهاى با نفوذ خود هفتاد اسیر بر جاى گذاشت، بالاتر از همه، این هزیمت‏ بزرگ بود آن هم به دست گروهى که هیچ روى آنها حساب نمى‏‌کرد،  قریش نمى‏‌خواست آن را به عنوان یک شکست نهایى بپذیرد. با این که در این جنگ متحمل زیان شده بود اما معتقد بود که هرگز در آن جنگ زیان نکرده است، و باید به اندازه‏اى نفر و مهمات آماده کند که براى مسلمانان بى‏‌سابقه باشد.

قریش با آتش فروزان خشمى که در سینه‏‌هاى افراد خود داشت و با علاقه‏‌اى که به شستن لکه ننگ شکست و از بین بردن آن با گرفتن انتقام خون کشته‏‌هایش، در خود احساس مى‏‌کرد، نیروى پر بهاى مهمى را به نیروهاى مادى فوق‏‌العاده‏‌اش مى‏‌افزود. به این ترتیب قریش آمادگى لازم را به دست آورد و رهسپار میدان جنگ انتقام شد.

شمار جنگجویان ایشان در بدر کمتر از هزار بود، اما تعداد ایشان در میدان جنگ انتقام، -حداقل- بالغ بر سه هزار مى‌‏شد. ساز و برگ قریش را در این جنگ، اموال کاروان تجارتى تامین مى‏‌کرد که از [پیروان] محمد پیش از جنگ بدر، ربوده بودند. و آنان آنچه در امکان داشتند براى جنگ انتقام آماده کردند. و این چنین بود که سال بعد از جنگ بدر انبوه مردم خشمگین مکه به طرف مدینه راه افتادند تا مسلمانان، دین و پیامبرشان را از پاى در آورند!

ارتش مکه که راهى مدینه بود به منطقه احد -که حدود پنج میل از مدینه فاصله داشت- رسید. آنجا همان میدان جنگى بود که انتظارش مى‏‌رفت.

پیامبر(ص) مؤمنان را در آن جا آماده پیکار مى‌‏فرمود. پنجاه تن از تیراندازان را (به سرکردگى خالد بن ولید) میانه دو کوه گمارد، و دستور داد از پشت ‏سر مسلمانان را در مقابل سواران لشکر مشرکان مراقبت کنند، و جایگاه خود را به هیچ روى ترک نکنند، چه مسلمانان، مشرکان را شکست دهند و تا مکه تعقیب کنند و چه مشرکان مسلمانان را هزیمت دهند و تا داخل مدینه دنبال کنند.

 

عناصر دفاع در این کارزار

در این دومین جنگ سرنوشت‏‌ساز نیروى دفاع اسلامى همان سه عنصرى بود که نقش خود را در جنگ بدر ایفاء کرد:

۱- فرماندهى نمونه پیامبر(ص) و پایدارى او.

۲- خاندان او و قهرمانیشان.

۳- ارتش اسلامى که اساسش از حدود هفتصد نفر صحابى تشکیل مى‏‌شد که دلهاى بسیارى از آنان مملو از ایمان و علاقه به جانبازى بود.

جنگ احد همانند جنگ بدر آغاز شد. طلحة بن ابى طلحه عبدرى پرچمدار مشرکان، مسلمانان را به مبارزه مى‏طلبید در حالى که مى‏گفت: «آیا مبارزى هست؟»

پاسخ دهنده همان پاسخگوى میدان جنگ بدر است. على بن ابى‌طالب(ع) به طرف او پیش رفت. هنگامى که آن دو در میانه دو لشکر روبرو شدند، على، با نواختن ضربتى فرقش را شکافت. پیامبر خوشحال شد و تکبیر گفت، مسلمانان هم براى کشته شدن او تکبیر گفتند، چه او سرلشکر پیشقراولان قریش بود. در روایتى آمده است ‏ساق طلحه قطع شد پس فرو افتاد، و عورتش کشف شد و على را عنوان رحم [خویشاوندى] یاد کرد، با این که على کار او را یکسره نکرد، بلکه به حال خویش واگذاشت و لیکن طلحه در اثر همان یک ضربت هلاک شد.

ابوسعد بن ابى طلحه با پرچمى بر دوش در آمد و مبارز مى‏‌طلبید و مى‏گفت: «اى یاران محمد! شما تصور مى‏‌کنید کشتگان شما اهل‏ بهشتند و کشته‏‌هاى ما در دوزخ؛ سوگند به لات دروغ مى‏‌پندارید، و اگر شما براستى بدان معتقدید یکى از شما وارد میدان من شود، و باید که فردى از شما براى مبارزه با من پیشقدم شود.» این بار هم على با او روبرو شد، نصیب ابوسعد هم از برادرش طلحه بیشتر نشد [با یک ضربت از پا در آمد].

فرزندان عبدالدار یکى پس از دیگرى پرچم را حمل کردند و على از آن میان ارطاة بن شرحبیل و شریج‏ بن قارض و غلام آنها صواب را نقش زمین کرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه