امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهل و ششم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهل و ششم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهل و ششم)

سه شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۴، ۰۲:۴۹ ق.ظ

فصل یازدهم

در خیبر

دلیل موجهی وجود نداشته است تا یهود حجاز را (که عرب و از نژاد عرب بودند) وادار به دشمنی با پیامبر (ص)، دین و پیروانش کند. در آغاز طلوع فجر دولت اسلامی در آغاز هجرت پیامبر (ص) می‌بینیم که رسول اکرم عهدنامه‌ای می‏‌نویسد که روابط قبایل مقیم مدینه و اطراف مدینه را در آن تنظیم می‌کند و به قبایل یهود هم حقوقی همانند حقوق مسلمانان اعطا می‏‌کند. در آن عهدنامه آمده است:

«یهودیان و پیروان ما دارای حق هم‌یاری و برابری هستند، ستمی بر آن‌ها روا نیست و نباید مورد رفتار خصمانه واقع شوند... و یهود بنی عوف با گروندگان به اسلام یک امتند. همه‌ی یهود، بردگانشان و خودشان، پیرو دین خود هستند، و مسلمانان نیز پیرو دین خود. مگر کسی که مرتکب ظلمی و یا گناهی شود که او جز خود را هلاک نساخته است. یهود بنی حارث، یهود بنی ساعده، یهود بنی جشم، یهود بنی الاوس، یهود بنی ثعلبه، جفنه و بنی الشطیه نیز درست همان حقوق یهود بنی عوف را دارند... یهود هزینه‌ی خود را عهده‏دار است و مسلمانان نیز مخارج خود را بر عهده دارند. و میان ایشان در برابر کسی که با پیروان این نوشته بجنگد هم‌یاری خواهد بود، و میان آنان دوستی و صمیمیت و نیکی به یکدیگر حاکم است نه تجاوز و گناه...»(۱)

این عهدنامه به حق از بهترین نوع خود در تاریخ آزادی ادیان است و تنها اعلامیه‌‏ای ‏است در اعلان حقوق بشر که انسانیت در طول چندین قرن که بر او گذشته نظیر آن را ندیده است. تصور نمی‏‌کنم، یهود در طول تاریخ خود، در سایه‌ی هرگونه حکومتی که زندگی می‌‏کردند، -جز در قرن حاضر!- به چنان پیمانی دست‏ یافته باشند.

به راستی که انتظار می‌‏رفت، از این بزرگواری پیامبر نهایت قدردانی [را] بکنند و زیر پرچم محمد (ص) درآیند و با شخصیت والای او صمیمانه رفتار کنند. به ویژه در مورد دینی که آیین یهود بدان بشارت می‌‏دهد، و رسالت ‏حضرت موسی را محترم شمرده است و به عنوان پیامی آسمانی مقدس و معتبر می‏داند و چیزی از مقام آن نمی‏‌کاهد، بلکه نهایت تایید را کرده و بزرگ‌ترین متمم و مکمل آن است.

همین یهودیان بودند که در ابتدا با همسایه‌‏های بت‏‌پرست ‏خود، از پیامبر مورد انتظار سخن می‌‏گفتند که تورات بدان بشارت داده است(۲) و آنان را به نزدیکی ظهور آن حضرت تهدید می‌‏کردند و خود را آماده می‌‏کردند تا از پیروان او باشند. و لیکن موقعی که پیامبر موعود ظاهر شد، و آن‌چه را که می‌‏خواستند خداوند در آن پیامبر نشان داد، همه چیز را نسبت ‏به او فراموش کردند و در مقابل بزرگواری و عدالت او به دشمنی برخاستند و هر نوع پیمانی را که با او بسته بودند شکستند.

به نظر می‌‏رسد که آنان از آن حضرت توقع داشتند، او نیز همانند ایشان نسبت ‏به حضرت مسیح و پیروانش موضع خصمانه‏‌ای داشته باشد، ولی چون دیدند که قرآن فضیلت و صداقت مسیح و پاکدامنی مادرش را اعلان می‏‌کند، با آن حضرت سر ناسازگاری گذاشتند. و شاید هم آنان از اسلام به لحاظ دیگری ناراضی بودند، چه اسلام ربا را حرام دانسته و سودجویی مالی و سیطره‌ی رباخواران را بر بازار اسلام جلوگیری کرده است. و در این نکته‏‌ای است که آن‌ها را می‌‏ترساند و ناراحت می‌‏کند. چه آنان پیوسته ربا را چندین برابر می‌‏خورند. شاید آنان سیستم آزادی فردی، در زندگی شبه جزیره را چراگاه سرسبزی برای خود می‏‌دیدند، که می‏توانستند تعصبات قبایل را تحریک کنند و گروهی را بر ضد گروه دیگر بشورانند؛ در صورتی که وجود دولتی نیرومند با نظام معین میان آن‌ها و چنین امکاناتی فاصله ایجاد می‏‌کرد.

به هر حال، یهود شبه جزیره تصمیم گرفت که با تمام قوای خود به لشکر بت‌‏پرستان بپیوندد تا این که توده‌ی عرب، غرق در طوفان جهالت، فقر، ناامیدی و بی‌‏قانونی خود بماند، هم‌چنان که قوی، ضعیف را بخورد و هیچ فردی از ساکنان آن سرزمین بر مال، جان و ناموسش امنیت نداشته باشد. به راستی که یهودیان و هم بت‌‏پرستان نمی‌‏خواستند جامعه برای حق طبیعی خود نسبت‏ به اقامه‌ی دولتی قیام کند که توده‏‌های پراکنده را متحد سازد و عدالت را در میان توده‌‏ها برقرار کند و آن جامعه و ملل دیگر را متوجه آفریدگار جهان سازد، آفریدگاری که بی‏‌شریک است و کسی جز او سزاوار پرستش نیست. اگر بگوییم که خطر یهود شبه جزیره برای دولت اسلامی کمتر از خطر قبایل بت‏‌پرست ‏با همه‌ی فزونی جمعیت‏ بت‌‏پرستان نبوده است، سخنی درست گفته‌‏ایم. خواننده به یاد دارد که دعوت‌کنندگان به جنگ، از یهود بودند که نزد بت‏‌پرستان مکه و غطفان برای جنگ مدینه رفتند و در سال پنجم هجری بزرگ‌ترین نیروی کارآمد تا آن وقت را فراهم کردند و رودرروی مسلمانان قرار دادند و جنگ احزاب را به وجود آوردند. و هنگامی که یهود بنی قریظه در آن جنگ دیدند خطر بت‏‌پرستان قوت گرفته است و دایره‌ی حضورش در پیرامون اسلام مستحکم شده است فرصت آینده را غنیمت ‏شمردند و پیمان خود را با پیامبر شکستند و به دشمنان او پیوستند و در دشوارترین شرایطی که پیامبر (ص) با آن‌ها روبرو بود، با نفرات و ابزار به دشمن پیوستند تا ریشه‌ی خطر را از بیخ برکنند و نابود سازند.

البته پیامبر (ص) -پس از پراکنده‌شدن احزاب و از بین رفتن خطر آن‌ها- بنی قریظه را مجازاتی سخت کرد و آنان را وادار به پرداخت غرامت جانی و مالی کار زشتشان ‏کرد. و لیکن جمعیت عمده‌ی یهود که در خیبر و چندین دژ آن -که از مدینه حدود هشتاد میل فاصله داشت- مقیم بودند به صورت خطر نمایانی برای دولت اسلامی باقی مانده بودند. اینک وقت مناسبی برای آهنگ درهم شکستن شوکت مردم خیبر فرا رسیده بود. چرا که پیامبر (ص) از شر بت‏‌پرستان مکه بعد از بستن یک پیمان صلح ده ساله ایمنی یافته است.

پیامبر از حدیبیه (آن جایی که پیمان صلحی موقت را منعقد کرد) بازگشت، در حدود پانزده روز در مدینه ماند سپس به جانب قلعه‌‏های خیبر رهسپار شد در حالی که هزار و ششصد نفر نیروی منظم آن حضرت را همراهی می‏‌کردند، آنان همان افرادی بودند که روز حدیبیه با وی همراه بودند، پیامبر پس از سه روز راه، شب‌هنگام در اطراف دژهای خیبر فرود آمد.

ساکنان قلعه‌‏ها بنا به عادت خود بامدادان به قصد رفتن به مزارع خود بیرون شدند ولی وقتی لشکر اسلام را دیدند سخت ترسیدند و گفتند: «محمد با لشکر!»، سپس به دژهای خویش بازگشتند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه