به پاس جاودانگی خلیج همیشه فارس
خواب دیدند که دوران جهالت شده است
مستی مردم این بادیه مفرط شده است
خواب دیدند به هوشند و جهان خوابیده ست
گله را سیر دریدند و شبان خوابیده ست
خواب دیدند و یقینا نه کم از مردن بود
خواب ارباب شکم، حاصل پُر خوردن بود
خود به میخانه و اندیشهی جوشن در سر
فکر برداشت از این مزرع ایمن در سر
خوک، از دستهی کرکس، کس و حامی آورد
باد با آمدنش بوی حرامی آورد
باز در فکر زری پاک عقیل آمده بود
آتشی در طمع آب به نیل آمده بود
گرگ آمد که به چنگ آورد آبادی را
ببرد خانهی آبایی و اجدادی را
خان همسایه نه آن را و نه این را میخواست
کشت نه، بدتر از آن کل زمین را میخواست
این چنین بود و دکان باز، دهان باز آمد
کرکس حرص و طمع باز به پرواز آمد
□
خواب بودیم. کسی آمد و بیدار شدیم
مست بودیم. صلامان زد و هشیار شدیم
در سر یار قسم خورده عنادی دیدیم
سر راه خودمان چاه شغادی دیدیم
خوک دیدیم که باز آمده، حامی دارد
باد دیدیم به خود بوی حرامی دارد
سازشی نیست.. دراین مسئله باید کشتن
به چنین معرکهای حرمله باید کشتن
پس قلمها همگی نیزه و شمشیر شدند
شاخه و برگ درختان، همگی تیر شدند
و کسی گفت: ببینید! شب موعود است
آنک این آب خلیج است که خون آلودهست
موجی آمد برود، خون سیاوش غرید
همه دیدند که آن آب بر آتش غرید
رود دیدیم و بر آن هلهله طوفان را
آب دیدیم و در آن خون پدرهامان را
موج موجش عجبا بوی جنون میدادند
چه بگویم که چه سان مزهی خون میدادند
تا که بستیم به بازو، خط خون را تعویذ
رجز حرمله با مویهی حر شد تعویض!
خصم دانست عجم، خون سیاوش دارد
نه کم است آنکه به کف نیزهی آرش دارد
خصم دانست که افروخته، افراختهایم
مثل تیغیم... به هنگام خطر آختهایم
ما به کرکس صفتان دشمن خونی گوییم
حین پیکار به شمشیر سلونی گوییم
پیمان طالبی