جمعه‌ها با حافظ :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

جمعه‌ها با حافظ

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۵۸ ق.ظ
به رسم معهود، نیت کنید و بسم الله...بسم الله الرحمن الرحیم واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند مشکـلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبـه‌فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنـند؟ گوییا باور نـمی‌دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنـند یا رب این نودولتان را با خر خودشان نـشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنـند ای گدای خانقـه برجه کـه در دیر مـغان می‌دهـند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد زمره‌ی دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند بر در میخانه‌ی عشق ای ملک تسـبیح گوی کاندر آن جا طینت آدم مخـمر می‌کـنـند صبحدم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند   یا علی   پ.ن:شب از نیمه گذشته است و پای لپ‌تابم، مشغول التماس به درگاه پرداخت الکترونیکی بانک «بوووووق» هستم برای پرداخت مقداری پول به فروشنده‌ی «بوووووق». هر از گاهی هم صفحه‌ی کلوبم (+) را یک نگاه می‌اندازم و پست‌های دوستانم را نگاه می‌کنم؛ تا می‌رسم به پستی که خیلی خیلی به دلم نشست. داخل پرانتز عرض کنم: (می‌دانید که کوتاه و مختصر و با کمی اغماض، مفید نوشتن، مد شده است که امیدوارم موفق شویم در این هرسه؛ شاید بعدها درباره‌اش صحبت کردیم با هم)؛انصافا برای خودش یک پست کامل است، اما چون رهنمونم کرد به تفال، به دیوان خواجه‌ی شیرازی و پست -لااقل هنوز برای خودم- محبوب «جمعه‌ها با حافظ»، اینجا هم پی‌نوشتش می‌کنم؛ اما به قول خودم و خودش، فقط نخوانید بلکه نوش جان کنید این بیت را:گرفته آب در آغوش، عکس روی تو رادلم به ساده‌دلی‌های آب می‌سوزداین را هم البته بگویم که دخترم می‌آید و تا می‌تواند کار و بارم را می‌ریزد به هم. این دفعه هم که موفق شد، سیم‌های این دستگاه جادویی را با تسلط هر چه تمام‌تر بکند و قدرتش را به رخم بکشد. زبانش که هنوز بی‌زبانی‌است، اما خیلی راحت از چشمانش می‌توان خواند که: «اگر می‌توانی موشکی به عنوان جواب، به موشکی که از من خورده‌ای، بزن» و من هم جز اقرار به شکست، راهی دارم آیا؟؟!!!! فقط یک کار می‌کنم و آن اینکه برای اطمینان، از او بپرسم: «عشق باباجون می‌شی؟» و او هم با همان وصف که راجع به زبانش گفتم، بگوید: «اوهوم» و من را به یک نفس عمیق از روی آرامش، میهمان کند.از همه‌ی اینها که بگذریم، عجب غزلی میهمان‌مان کرد جناب حافظ شیرازی؛ دستش مریض مباد!راستی...پرداختم انجام نشد؛ به علت «پاسخی از بانک، دریافت نگردید»درست می‌شود انشاءالله!    
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه