جمعه ها باحافظ :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

جمعه ها باحافظ

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۸۶، ۱۲:۴۲ ق.ظ
جمعه ها با حافظ سلامچند هفته پیش که تونسته بودم با رفع موقت مشکلات ، به نت وصل بشم و پست جمعه ها با حافظ رو بعد از مدتها ثبت کنم ؛ دیدم یکی از دوستان قبل از من این کار رو کرده و وبلاگ رو به روز کرده . اون پست تو کامپیوترم موند و دیگه موفق نشدم ارائش بدم . می شد هفته های بعد ثبتش کرد ، اما دیگه جمعه ها با حافظ نمی شد ( قبلا گفتم که چطور تفال می زنم به دیوان حافظ ) .به هر حال می خواستم این هفته دوباره برم سراغ خواجه شیراز و رفتم اما باز هم به برکت مشکلات نت و تلفن هر چه کردم نتونستم این مطلب رو دیروز ثبت کنم . نمی دونم چه حکمتیه ولی مشکلات اتصال به نت برای کیمیا دقیقا یه نمودار سینوسی رو طی می کنه گاهی خوبه و گاهی هم ... . دیگه الان گو اینکه شنبه است اما جمعه ها با حافظ  رو همراه با یه مطلب دیگه خدمتتون ارائه می دم ... نیت که کردین دیگه ؟؟؟بسم الله ... بسم الله الرحمن الرحیم گر بود عمر و به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با دیده گریان برومتا زنم آب در میکده یکبار دگر معرفت نیست درین قوم خدایا سببی تا برم گوهر خود را بخریدار دگر یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دیگر گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم بدست آورمش باز بپرگار دگر عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طره طرار دگر راز سربسته ما بین که بدستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش بآزار دگر باز گویم نه درین واقعه حافظ تنهاستغرقه گشتند درین بادیه بسیار دگر  ***چند وقتی بود که خیلی کمتر رفته بودم سراغ دیوان حافظمبعد از این مدت با توجه به نیتی که کرده بودمهر بیتش برام کلی حرف داشت ... ***بخشى از پیام حضرت آیت الله خامنه‏اى (مد ظله العالى) در او لین سالگرد ارتحال رهبر کبیر انقلاب اسلامى :در تاریخ پرماجراى انقلاب ، هیچ روزى مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن مردى از دودمان پیامبران و بر شیوه آنان ، با دستى پرمعجزه و دلى به عمق و وسعت دریا ، در میان مردمى شایسته و چشم به راه ، چون آیه رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت‏ برکشید. و هیچ روزى چون چهاردهم خرداد نبود که در آن طوفان مصیبت و عزا بر این مردم ، تازیانه غم و اندوه فرود آورد. ایران یکدل شد و آن دل در حسرتى گدازنده سوخت ، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتى عظیم گریست . در آن روز خورشیدى غروب کرد که با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگى ملت ایران جوشیده بود ، روحى عروج کرد که با نفس روح الهى‏اش پیکر ملت را جان بخشیده بود ، حنجره‏اى خاموش شد که نفس گرمش سردى و افسردگى از جهان اسلام زدوده بود ، لبانى بسته شد که آیات الهى عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یاس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود . آن روز ، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد . سوزش آن غم به ملت ایران منحصر نماند ، در سراسر جهان ، هرجا دل روشن و جان بیدارى بود مصیبت زده شد ، هرجا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسائل آن بود خود را صاحب عزا شمرد پس در روى زمین جایى نماند که در آن دلهایى از این حادثه عظیم ، از اندوه لبریز نشود و انسانهایى از این فقدان بى‏جبران ، به عزا ننشینند. و اما ایران یکسر عزاخانه‏اى شد که در هر شهر و روستایش ، شیون حسرتبار از یکایک خانه‏ها سرریز شد و کوى و میدان و خیابان را پرکرد . هیچ کس نتوانست این جرعه درد را خاموش فرو برد ، از دلاوران میدانهاى نبرد تا مادران و پدرانى که غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گره عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند ، تا بزرگمردان عرصه علم و عرفان و سیاست و تا یکایک آحاد این ملت عظیم القدر، همه و همه در این مصیبت عظمى زار زار گریستند یا صدا به فغان بلند کردند ، یا بى‏صبرانه بر سر و سینه زدند. مصیبت فقدان امام ، همان به بزرگى امام بود . و جز خدا و اولیائش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد ؟ آنجا که دلهاى بزرگ بیتاب مى‏شوند آنجا که انسانهاى بزرگ دست و پا گم مى‏کنند ، آنجا که صحنه ، از بیقرارى میلیونها انسان پر است کدام زبان و قلم است که بتواند نمایشگر و صحنه پرداز گردد ؟ من که خود قطره بیتابى در اقیانوس متلاطم آن روز ، و آن روزها بوده‏ام چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم . . . ؟ و اما روى دیگر صحنه ، یعنى فضاى ملکوت جهان در آن روز ، تنها براى اصحاب بصیرت و معرفت مشهود بوده است . شاید چشمهاى نافذى که حجاب ملک را مى‏گشایند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز مى‏دهند شگفتیهاى بیشتر و صحنه‏هاى تماشایى‏ترى را آن روز ، در آن عاشورا خمینى ، دیده باشند. عروج نفس مطمئنه‏اى را به قرارگاه لطف و رحمت‏خدا ، صعود کلمه طیبه و نفس راضیه و مرضیه‏اى را بسوى حق ، رجوع جویبارى را به دریا و وصال عاشقى را به معشوق ، استقبال خیل عظیم شهدا ، را از آن میهمان تازه وارد . . .  فوز و فلاح جان مزکایى را که بر بال ملائک رحمت نشسته و شمیم حسنات بیشمارش مشام فرشتگان و خزنه بهشت نعیم حق را معطر ساخته ، عمل صالحى را که ردایى از نور گشته و بر سراپاى آن عبد صالح را که از نور گشته و بر پیکر ملکوتى آن روح مجرد پوشانیده شده و باران غفران و فضل خداوندى گشته و بر سراپاى آن عبد صالح فرو ریخته ، و دارالسلام ابدى شدى و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاى داده است. افسوس که براى ما خاکیان از آن آیینه‏بندان جشن ملکوتى، بارقه تسلایى نمى‏درخشید و جز اشک دیدگان نمى بر آتش هجران آن قبله دلها افشانده نمى‏شد . شور عزا در غم پدر مهربان ، معلم دلسوز و مرشد حکیم و دیده‏بان همیشه بیدار و طبیب درد و درمان‏شناس و سروش رحمت‏ خدا بر امت و یادگار انبیا و اولیا در زمین اهل زمین را مى‏گداخت و غمى بى‏تسلى بر آنان فرو مى‏ریخت. زمان یگانه خود را از دست داد و زمین گوهرى یکدانه را در خود گرفت . پرچمدار بزرگ اسلام پس از عمرى  مبارک که در راه اعتلاى اسلام سپرى شده بود دنیا را وداع کرد و قطب عالم امکان و ولى الله الاعظم ارواحنا فداه در مصیبت‏ خلیفه خود سوگوار شد. اکنون یک سال از آن روزهاى مالامال درد و رنج ،  مى‏گذرد سالى که در آن ، یاد و حضور امام ، لحظه‏اى ملت ما را ترک نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگى آنان و دیگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان برجا مانده است . آنچه پس از حیات پربرکت امام و در این یکسال براى ما و همه دلسوزان امت اسلام بیشترین اهمیت را داشته ، میراث عظیم و تاریخى و بى‏نظیر او : جمهورى اسلامى، و سلامت و توان و شتاب و جهتگیرى صحیح آن در راه و خط امام بوده است. این همان چیزى است که در دوران زندگى آن بزرگوار نیز مساله اول براى ملت ایران و دوستان آن در سراسر جهان ; بلکه براى هر مسلمانى به حساب مى‏آمده که به مجد و عظمت اسلام دل بسته بوده است ، و حق نیز همین است. *** ضمنا مطلب قبلی (یک جنازه و چهل قبر ) رو از کتاب بیت الاحزان نوشته آقای محمد رضا زائری انتخاب کرده بودم که متاسفانه فراموش کرده بودم منبعش رو ذکر کنم .کیمیا رو دعا کنید موفق باشینیاعلی    
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه