عقد و عروسی عجیب غریب ... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

عقد و عروسی عجیب غریب ...

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۸:۵۴ ب.ظ
    سلام نمی دونم دیروز بود یا پریروز ، خیلی گریه کردی ، دیگه گفتم حتما اشکت خشک شد که آروم شدی ، چهرتو خودتم باید میدیدی ، واقعا دیدنی شده بود ، سر هیچ و پوچ چقدر گریه کردی! نه می تونستم آرومت کنم ، نه دلیل اون همه ناراحتیتو بفهمم . بعد از اینکه آروم شدی هم که خوابت برد ، انگار تا حالا نخوابیده بودی . شده بودی مثل بچه های بهونه گیر که بعد اینکه سر  مادرشون کلی غر غر می کنن ، میزنن زیر گریه و اونقدر گریه می کنن تا خوابشون می بره . وقتی بیدار شدی سر درد داشتی و کلی مسکن خوردی و منگه منگ شدی ، نمی شد اون موقع هم باهات صحبت کرد ، اصلا نمی تونستی حرف بزنی . راستشو بخوای این چند وقته خیلی اخلاقت تغییر کرده ، مثل اونوقتا حرف نمی زنی و رفتارتم تغییر کرده ، من از عکس العملات می ترسم ، یه روز اینوری هستیو یه روزم اونوری !! تا کی می خوای دو دل باشی ؟ چقدر دیگه میخوای بهونه بگیری و اطرافیانتو زجر بدی ؟ چقدر دیگه عنق باشی تا به آرزوت برسی !! اصلا فکر میکنی به آرزوت می رسی؟؟ خودمو که جای تو میذارم میگم : با چه امیدی میخوای پاشی بری اونور ؟! به کی میخوای بگی اومدم دنبال شوهرم ؟! اومدم اینجا ازدواج کنم ! تو مملکت خودمون جا نبود ؟! یا نه اون نمی اومد ؟! گفت پاشو بدون خانواده بیا اینجا تا عقدت کنم ! نه راستشو بخوای باید بگی گفته بیا عقدت کنم تا اقامتم درست شه ، تند گفتم ، ببخشید ، ولی واقعیت تلخه ،  آخه تا حالا با خودت فکر نکردی چه جوری بود که این همه وقت اینجا بود و عاشقت نشد ؟! اصلا عاشق هیچکسی نشد ! فقط عشق اونور خاکو تو دلش داشت ، حالا بعد از رسیدن به آرزوش ، بعد از چند سال ، اونم با دیدن یه عکس ، شایدم با چت کردنو نامه فرستادن ، شد عاشق سینه چاکت ؟! اونقدر که از خیلیا و خیلی چیزا دست بکشی ؟؟!! . بگذریم از همه اینا و راستو دروغاش . خیلی برام سخته که با واقعیت روبرو بشم ، یا اینکه روبروت کنم ، دوست دارم اینجوری فکر کنم که ... تلفنی عقد میکنی و از همه خدا حافظی میکنی ، درست مثل اون دخترایی که نه مثل تو ، با داماد میشینن سر سفره عقد و بعد از تموم شدن مراسم عقد و عروسی از خونوادشون خداحافظی میکننو میرن سوار ماشین گل زده ی عروس میشنو میرن سر خونه و زندگیشون ، خوشحالِ خوشحال میری فرودگاه به مقصد کشوری که قراره بیان دنبالت تا ببرنت پیش همسر آیندت . بعد از همه این واقعیات ، حالا می خوام بدونم از کجا معلومه که همونیه که میخواستی و فکر می کردی ؟ بببین ارزششو داره این همه قرص بخوری که فقط بتونی بخوابی و خوابشو بببینی ؟ من دلم برات سوخت ، نتونستم باهات حرف بزنم ،  گفتم لااقل برات بنویسم ، ارزششو داری که باهات حرف بزنم ، شاید یه بارم خودت دلت واقعا برا خودت بسوزه ، منو بقیه دل سوزوندنمونو چه جوری باید ثابت کنیم که نذاری به حساب نصیحت های تکراری ، اینجا منو بقیه لااقل غصتو می خوریم ، اگه که از دستمون بر نمیاد کار دیگه ای برات بکنیم ، اگه دلت گرفت خیالت مطمئنه که یه نفر دیگه پابه پات غصه میخوره ، کسی که هیچوقت دلش نمیاد نفرینت کنه ، کسی که اگه خار به پات بره اولین نفریه که آخ میکشه ، می دونم دارم آب تو هاونگ میکوبم  ، چون این چند وقته به نصیحتای هیچکس گوش ندادی ، ولی چه کنم که غصتو میخورم ! نمیخوام پشیمونیتو ببینم ، من فکر میکنم دل آدم به خاک زیر پاش گرمه. بیا ! تصمیم بگیر که برگردی ، یه روز گریه نکنو بجاش فکر کن ! شاید همین یه بار تو زندگیت داری اشتباه می کنی ...  
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه