چگونه عادتهای بد کوچک زندگی انسان را نابود میکنند؟!
ساختمانی خالی از سکنه را در کنار یک خیابان پر رفت و آمد، در حالی که شیشهی یکی از پنجرههایش شکسته است تصور کنید. مشاهدههای علمی نشان میدهد که اگر پنجرهی شکسته ظرف مدت کوتاهی تعمیر نشود، عابران این پیام را از ساختمان میگیرند که کسی نگران ساختمان نیست و نظارتی وجود ندارد.
پس شیطنت شروع میشود و پنجرههای سالم ساختمان مورد هدف قرار میگیرند؛ ساختمان تغییر شکل میدهد و البته ادامهی این روند میتواند منجر به ورود مهمانان ناخوانده به ساختمان بیصاحب شود و آثارش از سطح به عمق نفوذ کند. اتفاقی که در اشکال مختلف شاهد آن بودهایم.
توصیف فوق، خلاصهای است از یک نظریهی جرمشناسی به نام «پنجرهی شکسته». نظریهای که در دههی هشتاد و نود میلادی به کمک شهردار نیویورک آمد تا جرمخیزترین مترو جهان را که شهر زیرزمینی خلافکاران و اشرار به حساب میآمد سر و سامان دهد.
شهرداری نیویورک، در اولین اقدام خود به بازسازی واگنهای مترو پرداخت و دستور داد تا واگنهایی که طی روز با اسپری رنگ، نوشتن یادگاری و... آسیب میبینند، شبانه از خط خارج شوند و تا صبح روز بعد رنگآمیزی و تعمیرشده و به خط برگردند.
در واقع همهی اینکارها یک پیغام داشت:
حواسمان به همهچیز است و هیچ خلافی را تحمل نمیکنیم، و این چنین شد که مترو ناامن نیویورک تبدیل به یکی از امنترین متروهای جهان شد.
اکنون استفاده از تئوری پنجرهی شکسته در زندگی شخصی، تربیت کودک و تجارت و کسب و کار، کارایی دارد. پنجرههای شکسته را بیابیم و تعمیر کنیم، مطمئن باشیم که اوضاع بهتر خواهد شد. پنجرههای شکستهی کار و زندگی ما کجاها هستند؟ تا حالا به این فکر کردیم...؟!