یادش به‌خیر روز و شبم با حسین بود؛ حضرت زینب (س)؛ محمدجواد پرچمی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

 محمدجواد پرچمی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

یادش به‌خیر روز و شبم با حسین بود

ذکر بی‌اختیار لبم یا حسین بود

پا تا سر ِ عقیله سراپا حسین بود

وقتِ اذان، اشهدِ من یا حسین بود

 ما تار و پودِ رشته‌ی پیراهن همیم

یعنی من و حسین، حسین و من ِ همیم

 

دور از تو هست ولی دست از تو بر نداشت

خسته شده‌است ولی دست از تو برنداشت

از پا نشست ولی دست از تو برنداشت

زینب شکست ولی دست از تو برنداشت

 مانند من کسی به غم و رنج تن نداد

آه و غمی چنین به دلِ پنج‌تن نداد

 

 یادش به‌خیر بال و پرش می‌شدم خودم

سایه به سایه هم‌سفرش می‌شدم خودم

یک عمر مادر و پدرش می‌شدم خودم

جای همه فدای سرش می‌شدم خودم

 نام ِ حسین حکم ِ قسم را گرفته بود

یک شب‌ندیدنش نفسم را گرفته بود

 

یادم می‌آید آینه روی حسین بود

اشک دو چشمم آبِ وضوی حسین بود

هم پنجه‌هام شانه‌ی موی حسین بود

هم بوسه‌های زیر ِ گلوی حسین بود

یادم نرفته نیمه‌شب از خواب می‌پرید

یادم نرفته تشنه‌لب از خواب می‌پرید

 

ماندند کربلا کس و کاری که داشتیم

آتش گرفت دار و نداری که داشتیم

بی‌سر شدند ایل و تباری که داشتیم

از ما گرفت کوفه قراری که داشتیم

یک روز خانه‌ی پدر ِ من شلوغ بود

یادش به‌خیر دور و بر ِ من شلوغ بود

 

جای سلام سنگ به من پرت کرده‌اند

از پشت بام سنگ به من پرت کرده‌اند

زن‌های شام سنگ به من پرت کرده‌اند

شاگردهام سنگ به من پرت کرده‌اند

داغت نشست قلبِ صبور مرا شکست

زخم ِ زبانِ شام غرور مرا شکست

 

حالا فقط به پیرُهنش فکر می‌کنم

می‌سوزم و به سوختنش فکر می‌کنم

دارم به دست و پا زدنش فکر می‌کنم

بس‌که به نیزه و دهنش فکر می‌کنم...

با روضه‌ی برادرم از هوش می‌روم

با ضجه‌های مادرم از هوش می‌روم

 

از هر که تازه آمده از راه نیزه خورد

گَهگاه سنگ، گاه لگد، گاه نیزه خورد

شد نوبت سنان، دهن ِ شاه نیزه خورد

در کل هزار و نهصد و پنجاه نیزه خورد

آنقدر سنگ خورد که آئینه‌اش شکست

در زیر ِ نعل‌ها قفس ِ سینه‌اش شکست

 

وای از محاسن تو و انگشت‌های شمر

وای از لب و دهان تو و جای پای شمر

گیسوی من فشرد، به کفِ ضربه‌های شمر

مثل تن تو خورد به من چکمه‌های شمر

 

محمدجواد پرچمی

 

 

* منبع: سایت امام هشتعلیه‌السلام  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه