آن‌روز هم‌ گذشت‌، هر گونه‌ای ‌که‌ بود؛ کاووس حسن‌لی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

کاووس حسن‌لی 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

آن‌روز هم‌ گذشت‌، هر گونه‌ای ‌که‌ بود

بی‌نور، بی‌صفا، بی‌نغمه‌، بی‌سرود

 

از صبح‌ تا به شب‌، چندین ‌کلاسِ درس‌

هم‌چون ‌همیشه‌ سرد، بی‌اوج‌ و بی‌فرود

 

«استاد محترم‌» کم‌کم ‌قدم‌قدم‌

آمد به خانه‌اش‌، دل‌خسته‌ و خمود

 

کبریت ‌شعله‌ زد، سیگار را گرفت‌

افتاد روی مبل‌، گم شد میان‌ دود

 

«امروز جمعه بود، رفتی‌کجا، پدر؟!»

می‌گفت دخترش‌، با حسرتی کبود

 

انگار دخترک‌، در ازدحام دود

تنها برای خود، می‌گفت ‌و می‌شنود

 

از جیغ دخترک‌، چُرتِ پدر شکست‌

آن قفل بسته را، فریاد او گشود

 

با صد غرور کور، گفتش‌: «پیام‌نور»

در چشم‌ او ولی‌، نوری‌ نمانده‌ بود

 

در ذهن خسته‌اش‌، از حرف‌ تازه‌ای‌

نوری ‌نمی‌دمید، راهی نمی‌نمود

 

«قسط ‌کدام ‌وام‌؟ وام‌ کدام‌ بانک‌؟...

فردا چه‌ مانده است‌، از من ‌به ‌یادبود؟!

 

یادش ‌به‌خیر باد، آن روزهای سبز!

ای ‌کودکی سلام‌! ای‌کودکی درود !»

 

پل زد به کودکی‌، امّا میانِ راه‌

خواب دوباره‌ای‌، استاد را ربود

 

در خواب خسته‌ دید، تولید علمی‌اش‌

از جنس‌ درد و داغ‌، چندین‌ مقاله‌ بود!

 

فردا که ‌شنبه ‌بود، آغاز هفته بود

از نو کلاس‌ و درس‌، از بانگ صبحِ زود

 

کو نور زندگی‌؟ شور تپندگی‌؟

کو حرف تازه‌ای‌؟ کو کشف ‌و کو شهود؟!

 

فردا دوباره‌ درس‌، فردا دوباره ‌کار

فردا دوباره آه‌! فردا ولی چه سود؟

 

کاووس حسن‌لی

 

 

* منبع: وبلاگ دفتر سیاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه