آواز عاشقانه ما در گلو شکست؛ قیصر امینپور
دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۸۴، ۰۷:۴۸ ق.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
آواز عاشقانهی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانهی دل ما در گلو شکست
سر بسته ماند بغض گرهخورده در دلم
آن گریههای عقدهگشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای، هایهای عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطرهها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا» زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
قیصر امینپور
* این پست توسط خانم نگین توسلیان در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۱