آیابین حالتی که علی(ع) انگشتررابه سائل دادباآنکه تیرراازپایش درآوردندومتوجه نشد، تناقضی وجودندارد؟ :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

متن پرسش

من در یک منطقه‌ی سنی‌نشین تدریس می‌کنم که محصلی از من پرسید چرا می‌گوییم در سر نماز تیر از بدن حضرت علی(ع) در آوردند و در جای دیگر می‌گوییم ایشان در نماز انگشتر خود را هدیه دادند آیا تناقض نیست؟ خواهشمندم پاسخ برای اهل سنت باشد.

پاسخ اجمالی

در پاسخ، می‌توان به نکات زیر اشاره کرد:

1. انسان این توان و استعداد را دارد که با انجام اعمال مورد نظر الهی، کمالاتی را کسب نموده و به جایی برسد که دارای تمام  کمالات گردیده و به مقام انسان کامل نائل آید.

2. نائل‌شدن به مقام انسان کامل، بدین معنا نیست که آنهایی که بدین مقام رسیده‌اند، حالات گوناگونی نداشته باشند.

امام علی(ع) از دیدگاه ما و بسیاری از مسلمانان، اسوه و الگوی مسلمانان و حائز مقام انسان کامل می‌باشد، اما حالات مختلفی دارد؛ یعنی گاهی دردِ کشیدنِ تیر از پایشان را احساس نمی‌کنند و گاهی نیز در حال نماز، صدای فقیر را شنیده و انگشتر خویش را به ایشان می‌بخشند.

3. آنچه در نکته­ی دوم بیان شد، گویای این مطلب است که حالت معنویت امام علی(ع) در حالت نخستین بسیار بالاتر از حالت دوم است؛ اما در این موضوع، حرف دقیق‌تری هم وجود دارد.

عرفا می‌گویند انسان می‌تواند به جایی برسد که جامع بین ملک و ملکوت گردد؛ یعنی می‌تواند در عین توجه به ملکوت و خدا، به مسایل ملکی و دنیایی نیز توجه داشته باشد. از این جهت آن‌ها حالت دوم حضرت علی (ع) را بالاتر از حالت نخستین می‌دانند، چرا که آن حضرت در این حالت به جهت دارا بودن مقام والای انسانی و اشرافیت کامل معرفتی که از آن به مقام جمع سالم تعبیر می‌کنند، هم نظر به خدا داشته‌ا­ند و هم به ماسوی الله؛ یعنی در عین اینکه مشغول به خداست، مشغول به ماورا هم می‌باشد نه اینکه از خدا غافل است و به فقیر توجه کرده، بلکه آنچنان توجه‌اش به خدا، کامل است که در آن حال، تمام عالم را می‌بیند. از این جهت این مقام بالاتر از حالتی است که فقط غرق در معنویت و خدا هستند و درد کشیدن تیر را احساس نمی‌کنند.

پاسخ تفصیلی

به عنوان مقدمه باید گفت:

انسان، این توان و استعداد را دارد که با انجام اعمال مورد نظر الهی، کمالاتی را کسب نموده و به جایی برسد که دارای تمام کمالات گردیده و به مقام انسان کامل نائل آید.

نکته‌ی دیگر آنکه، جامع کمالات و انسان کامل بودن ائمه (ع) اقتضا می‌کند که زندگی آن‌ها از یک نظر مانند بقیه انسان‌ها باشد؛ یعنی باید در شرایط عادی و اجتماعی زندگی کنند و چون شرایط زندگی در دنیا یکسان نیست، گاهی امنیت برقرار است و گاهی ناامنی و... ، به طور طبیعی، رفتار و برخورد ایشان نیز متناسب با آن شرایط است. نظیر اینکه انسان مسافر باید نماز شکسته بخواند و یا در حال جنگ، نماز خوف باید بخواند و... . پس نائل‌شدن به مقام انسان کامل، بدین معنا نیست که افراد نائل‌شده بدین حد کمال، حالات گوناگون نداشته و اصلا سر و کاری با امور مادی و دنیایی نداشته باشند.

با عنایت به مقدماتی که بیان شد، در جواب اشکال مطرح شده می‌گوئیم که این دو قضیه، بازگو کننده‌­ی دو حالت مختلف، از حالات انسان کاملی همچون حضرت علی(ع) است.

آیت‌الله شهید مطهری در مورد این اشکال، می‌فرمایند: «این ایراد را افرادی از قدما مثل فخر رازی گرفته‌اند که علی (ع) همیشه در حال نماز آن چنان از خود بی‌­خود بود که توجه به اطراف پیدا نمی‌کرد. چگونه شما می‌گوئید که در حال نماز این طور شد؟ (انگشتر به فقیر داده است) جواب این است که اولاً، این که علی (ع) در نماز از خود بی‌خود می‌شد، یک حقیقتی است اما این جور نیست که همه‌ی حالات اولیای الهی، همیشه مثل همدیگر بوده است. خود پیغمبر اکرم (ص)، هر دو حال برایش نقل شده؛ گاهی در حال نماز یک حالت جذبه‌ای پیدا می‌کرد که اصلا طاقت نمی‌آورد اذان تمام شود، می‌فرمود: «ارحنا یا بلال!» زود باش که شروع کنیم به نماز. گاهی هم اتفاق می‌افتاد در حال نماز وقتی سر به سجده می‌گذاشت، امام حسن یا امام حسین یا نوه‌ی دیگرش می‌آمد روی شانه‌اش سوار می‌شد و حضرت با آرامش صبر می‌کرد و سجده‌اش را طول می‌داد تا اینکه او بلند شود. یک دفعه، پیغمبر اکرم (ص) ایستاده بود به نماز، گویا کسی آب دهان انداخته بود، پیغمبر (ص)، یک قدم به جلو برداشت و با پایش روی آن را پوشاند و بعد برگشت، که فقها از این قضیه مسایلی را در باب نماز استخراج کرده‌اند. سید بحرالعلوم می‌گوید:

و مشی خیر الخلق فی المحراب

یفتح منه اکثر الابواب

یعنی اینکه، پیغمبر، در حال نماز دو قدم رفت جلو، و این مساله خیلی مسایل را حل می‌کند که در باب نماز چه مقدار عمل خارج از نماز جایز است یا جایز نیست، بنابراین حالات مختلفی بوده است(1).

«شیخ صدوق» در «علل الشرایع» و «علامه مجلسى» در «بحار الانوار» مى‏نویسند: روزى پیامبر گرامى اسلام (ص) نماز مى‏خواندند و اصحاب هم به وى اقتدا کرده بودند، کودکى شروع به گریستن نمود. حضرت، نمازش را به سرعت به پایان رسانید. بعد از نماز، علتش را از حضرت جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبى؟»؛ آیا فریاد بچه را نشنیدید؟ (من نماز را به سرعت به پایان رساندم تا اینکه مادر بچه زودتر به داد بچه برسد و او را ساکت نماید(2).

در وصف عبادت امام سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است که شبى، یکى از فرزندان امام سجاد (ع) از بالاى بلندی افتاد، دستش شکست و فریادش بلند شد. همسایگان جمع شدند، اما امام سجاد (ع) مشغول عبادت بود و توجهى به این حادثه و این سر و صدا نداشت. هنگام صبح، حضرت دید که دست بچه‏اش بسته شده است. علتش را پرسید، گفتند: دیشب چنین اتفاقى افتاد(3).

و نیز نوشته‏اند: حضرت سجاد (ع) در خانه‏اش در حال نماز و سجده بود که در گوشه‏اى از خانه، آتش زبانه کشید. فریاد زدند: «یابن رسول الله النار النار»؛ اى فرزند فرستاده‌ی خدا، آتش! آتش! حضرت همچنان به عبادت مشغول بود و متوجه سر و صدا و آتش نشد. پس از آنکه آتش را خاموش کردند، امام زین‏العابدین (ع) سر از سجده برداشت و با کمال آرامش و بى‏توجه به این سر و صداها، نمازش را به پایان رساند(4).

بنابراین، اولیاى الهى از حالات متفاوتى بهره‏مندند. گاهى حالت متوسطى دارند(5). و گاهى هم غرق در عالم ملکوت و ذات خداوند مى‏شوند و جز ذات کبریایى، چیزى نمى‏بینند و به آنچه در اطرافشان رخ مى‏دهد، هیچ توجهى ندارند و حتى از بدن خود نیز غافل مى‏شوند انگار که حواس ظاهرى‏شان در هنگامه‌ی جذبه‌ی عشق و عرفان ربانى، از فعالیت خویش باز مى‏ماند و آنچه مربوط به ابدانشان مى‏شود را احساس نمى‏کنند، بیرون کشیدن تیر از پاى حضرت امیر (ع) در هنگام نماز، از این قبیل است(6).

البته به این اشکال جواب دیگری نیز داده شده است و آن اینکه:

از امتیارات مهم ائمه (ع) این است که آن‌ها در همه‌ی شرایط زندگی، فانی در ذات خداوند هستند و جز ذات خداوند چیزی نمی‌خواهند، و توجه به شرایط اجتماعی و اقتضائات زمانی و مکانی از این جهت است که اینها مطلوب ذات پروردگار بوده و وسیله‌ی تقرب به او می باشند. آن‌ها جامع بین ملک و ملکوت‌اند و اگر به آخرت توجه فرموده‌اند از دنیا باز نمانده و اگر به کارهای دنیوی مشغول شده‌اند، از آخرت غافل نگشته‌اند.  و به همین جهت، از نظر عرفا حالت حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نمازی که انگشتر را به فقیر داده، بالاتر از حالتی بوده که در حال نماز، تیر از پای ایشان بیرون کشیدند و ایشان اصلاً متوجه نشدند.

توضیح اینکه، عرفا در بیان سیر و سلوک انسان، چهار سفر را متذکر می‌گردند:

1. سفر از خلق به سوی حق

2.  سفر از حق به سوی حق با حق

3. سفر از حق به سوی خلق با حق

4. سفر از خلق به سوی خلق با حق.

در سفر اول، سالک ذاتش را در خداوند فانی می‌کند، لذا وجودش حقانی می‌شود و حالت «محو» بر او عارض می‌شود. در سفر دوم، سالک فانی در صفات و افعال خداوند می‌شود و در سفر سوم حالت «محو» از بین می‌رود و حالت «صحو تام» حاصل می‌شود. او باقی به بقاء الله شده و در عوالم جبروت و ملکوت و ناسوت مسافرت می‌کند. همه‌ی عوالم را با لوازم و اعیان آن‌ها مشاهده می‌کند و از معارف و صفات و ذات خداوند خبر می‌دهد. در سفر چهارم، به مشاهده‌ی خلایق و آثار و لوازم و منافع و مضار دنیایی و آخرتی آن‌ها و رجوع همه‌ی اینها به خداوند و کیفیت رجوع آن‌ها، نائل می‌شود و در همه‌ی مراحل سه‌گانه اخیر با حق است، چون وجودش حقانی است و توجه به چیزی، او را از توجه به حضرت حق باز نمی‌دارد(7). دادن انگشتر به سائل، در حال نماز با مرحله‌ی چهارم سیر و سلوک هماهنگی دارد.

از طرف دیگر، عرفا می‌گویند انسان در راه‌یابی به کمال به حالت یا مقام جمع می‌رسد و این خود بر دو گونه است:

الف: آنهایی که عالم ملک و ملکوت را به طور جمع سالم، جمع نموده‌اند.

ب: آنهایی که این دو را به طور مکسر (شکسته) جمع کرده‌اند؛ یعنی اگر سری به معارف ماروای طبیعت زده‌اند از احکام عالم طبیعت و ناسوت باز می‌مانند و به مقتضای همان حالی که به آن‌ها دست داده است سخن می‌گویند و کل احوال را در نظر نمی‌گیرند و اینجاست که مرتکب شطح‌گویی(8) می‌شوند.

ائمه چون معصومند به مقتضای «لایشغله شان عن شان»، در عین حالی که در عالم طبیعت هستند با ماورای طبیعت نیز می‌باشند و در حالی که در ماورای طبیعت هستند با طبیعت می‌باشند و مظهر اسم «عال فی دنوه و دان فی علوه» هستند و خلاصه اینکه جمع سالم دارند و لذا هیچ‌گاه از آن‌ها سخنی صادر نمی‌شود که با محکمات اولیه سازگار نباشد؛ یعنی آن‌ها شطحیات نداشتند(9).

آن حالتی که حضرت علی (ع) در حال رکوع، انگشترش را به سائل داد(10) بازگو کننده‌ی همین حالت جمع سالم است؛ یعنی در عین اینکه مشغول به خداست، مشغول به ماورا هم می‌باشد. نه اینکه از خدا غافل است و به فقیر توجه کرده بلکه آنچنان توجه‌اش به خدا کامل است که در آن حال تمام عالم را می‌بیند.

به تعبیر سوم، انجذاب در حضرت دوست گاهی کامل است و گاهی ناقص، و  انجذاب ناقص آن زمان رخ می‌دهد که انسان در حالت محو و غرق شدن در حضرت دوست، بماند و برای او صحو و بیداری نباشد.

آیت الله شهید مطهری در این باره می‌فرمایند:

اگر انجذاب کامل شد، در آن حالت برگشت است؛ یعنی شخص در عین اینکه مشغول به خدا هست، مشغول به ماورا هم هست. مثل مسأله خلع بدن. افرادی که تازه به این مرحله می‌رسند، یکی، دو لحظه یا یک ساعتی خلع بدن می‌کنند، ولی هستند افرادی که در همه‌ی احوال در حال خلع بدن‌اند؛ مثلا با ما و شما نشسته‌اند و در حال خلع بدن هستند(11). و انسان کامل که حضرت علی (ع) مصداق بارز آن است، در آن حالتی که انگشترش را به سائل داد، در حالت انجذاب کامل بود.

به بیان دیگر، انسان کامل به جایی می‌رسد که تمام عالم به منزله‌ی اعضا و جوارح او می‌شوند(12) و در این حالت مرتبه‌ی وجودی او و وظیفه‌ای که از جانب خداوند دارد، اقتضا می‌کند که توجه به همه‌ی عالم داشته باشد و همه‌ی این مراتب را از فنای در ذات الهی به دست می‌آورد. پس این حالات مختلف در حال نماز نه تنها با هم تناقض ندارند بلکه با هم هماهنگ و تأییدکننده‌ی یکدیگر هستند.

و این است سرّ این گفته­ی عرفا که آن حالتی که در وقت نماز تیر را از بدن حضرت (ع) بیرون کشیدند و ایشان متوجه نشدند، ناقص‌تر است از حالتی که در حال نماز به فقیر توجه نموده‌اند.

 

1. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 180 و 181.(با کمی تصرف)

2. بحار الانوار، ج 88، ص 93.

3. منتهى الآمال، ج 2، ص 10.

4. همان.

5. مثل جریان حضرت یعقوب (ع) و حضرت یوسف (ع)؛ حضرت یوسف به جفاى برادران در چاه کنعان افتاد، اما یعقوب پیامبر متوجه این حادثه نشد. بعد از گذشت سال‌هاى متمادى، یوسف، عزیز مصر شد. برادران نزد او رفتند و از مصر، پیراهنش را براى پدر به ارمغان بردند. قرآن مى‏گوید: «و لما فصلت العیر قال أبوهم إنى لأجد ریح یوسف» (یوسف، 94)؛ هنگامى‏که کاروان فرزندان یعقوب از مصر حرکت کرد، یعقوب که در کنعان بود، گفت: من بوى یوسف را استشمام مى‏کنم.

سعدى، شاعر نامدار، این دو حادثه را با هم مقایسه مى‏کند و مى‏پرسد: یعقوب پیامبر، چطور متوجه نشد که حضرت یوسف در چاه کنعان افتاد، ولى بوى پیراهنش را از مصر استشمام کرد؟

یکی پرسید از آن گمگشته فرزند

که ای روشن روان پیر خردمند!

ز مصرش بوی پیراهن شنیدی

و لیکن در چاه کنعانش ندیدی

بگفتا حال ما برق جهان است

گهی پیدا و دیگر گه نهان است

 گهى بر طارم اعلى نشینیم‏ 

گهى هم پشت پاى خود نبینیم . "کلیات سعدى، ص53" .

6. http://www.imamalinet.net/per/ertebat/er4/ertebat1.htm

7. حکیم الهی قمشه‌ای اصفهانی، محمد رضا، حاشیه اسفار، ج 1، ص 13 تا 16، با تلخیص.

8. شطح، در لغت به معناى سرریز دیگ «مقدارى از محتواى آن که هنگام جوشیدن از لبه‌ی آن مى‏ریزد» و کلمه‏اى که با آن بزغاله‌ی یک ساله را مى‏رانند و دور مى‏کنند و همچنین به معناى خارج شدن از احکام جارى و مقرر است (فرهنگ فارسى معین و لغت‏نامه دهخدا).

در اصطلاح عرفان و تصوّف، کلمات و سخنانى که ظاهرى کفرآمیز و خلاف مبانى شرع دارند و بر زبان بعضى از اهل عرفان در حال وَجد و ذوق و مستى و غلبه‌ی حال و بى‏خودى جارى مى‏گردد، شطحیات خوانده مى‏شود. آن‌ها هنگام گفتن این سخنان به کلى از خود و احوال خود غافل و به طور کامل در ذات خداوند محو و فانى‏اند.
این نوع کلمات ظاهرى ناپسند و کفرآلود دارند -به طورى که انسان‏هاى معتقد و بندگان خاکسار هنگام توجه و هوشیارى از تصور آنها نیز دورى مى‏جویند- ولى در عین حال توجیهات و تأویلات قابل قبولى براى آن‌ها بیان کرده‏اند.

9. ترجمه رساله الولایة، گفتار آیت الله جوادی.

10. مائده، 55.

 11. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 181.

 12. استاد آیت الله حسن زاده آملی درکتاب نهج الولایة، ص 167 چنین می‌گویند: «نفس رحمانی را حقیقت محمدی نیز می‌گویند. زیرا که اعدل امزجه که نفس مکتفیه است به حسب صعود و ارتقای درجات و اعتلای مقامات، عدیل صادر اول می‌گردد و هرچند از حیث بدأ تکون و حدوث همچون دیگر نفوس عنصر به جسمانی است. بلکه فراتر از عدیل مذکور، اتحاد وجودی با وجود منبسط می‌یابد و در این مقام، جمیع کلمات وجودیه، شئون حقیقت او می‌گردند.»

 

از سایت خوب اسلام‌کوئست

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه