اخلاق معاشرت ( 19 ) / ( به بهانه ماه مبارک رمضان )
يكشنبه, ۱ آبان ۱۳۸۴، ۰۱:۳۱ ق.ظ
رازدارى حرمت راز« راز» ، به اقتضاى حرمتش باید پنهان و پوشیده بماند و گرنه راز نمىشد . در این هیچ تردیدى نیست .گفتهاند : غلامى طبق سرپوشیدهاى بر سر داشت و خاموش وبىصدا در راهى مىرفت . یکى از افراد ، در راه به او برخورد و پرسید : در این طبق چیست ؟ غلام چیزى نگفت . آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روى طبق کشیدهاند چیست ؟ غلام گفت : فلانى ! اگر قرار بود که همه افراد بدانند در طبق چیست ، دیگر سرپوش روى آن نمىکشیدند !رازهاى درونى افراد نیز همین گونه است . اگر آن را به این و آن بگویید ، از « راز » بودن ، مىافتد .با مردم بیگانه مگو راز دل خویش. بیگانه، دل راز نگهدار ندارد.راز فاش شده ، مثل یک زندانى گریخته از محبس است که بازگرداندنش به بازداشتگاه بسیار دشوار است . تیرى که از کمان رها گشت و گلولهاى که از سلاح شلیک شد ، دیگر به کمان و سلاح برنمىگردد . « راز » ، همان زندانى است ، همان تیرو گلوله است و دهان ، و سینه تو ، همچون زندان . مانند چله کمان و مانند خشاب اسلحه ، تا وقتى که رها نشده ، مصون و پنهان است . همین که از چنگت گریخت و از تفنگت شلیک گشت ، دیگر از اختیار تو بیرون رفته است . اگر تا آن لحظه ، راز در گروگان تو بود ، اینک تو در گرو آنى .به تعبیر زیباى امیرالمؤمنین (ع) : « سرک اسیرک ، فان افشیته صرت اسیره » ; (1) . راز تو اسیر توست ، اگر آشکارش ساختى ، تو اسیر آن شدهاى .به قول سعدى :خامشى به که ضمیر دل خویش. به کسى گویى و گویى که: مگوى.اى سلیم ! آب ز سرچشمه ببند. که چو پر شد، نتوان بستن جوى (2) .پس آنچه زمینه برخى کدورتها و گلهها میان افراد مىشود ، گاهىزمینهاش دستخود « صاحب سر» است که نمىتواند رازدار خویش باشد . راز را حتى به دوستان هم نباید گفت ، اگر واقعا « راز » است و پنهان بودنش حتمى ! چرا که همان دوستان صمیمى تو هم دوستان صمیمى دیگرى دارند . همان افراد مورد اعتماد هم به کسان دیگرى « اعتماد » دارند ، آنان هم به « همه کس » نمىگویند ، ولى به « بعضى » چطور؟ شاید ! باز هم به قول شاعر شیراز ، سعدى حکیم : « رازى که پنهان خواهى ، با کسى در میان منه ، اگر چه دوست مخلص باشد ، که مر آن دوست را دوستان مخلص باشد ! » (3) .نگهبانان راز ، هر چه کمتر باشند ، محفوظتر است . برخلاف نگهدارى از چیزهاى دیگر که زیادى نگهبانان ، آن را سالمتر نگاه مىدارد . اسرار ، هر چه صندوقهاى متعددتر داشته باشد ، ناامنتر و درمعرض فاش شدن است . «کل سر جاوز الاثنین شاع » ; هر رازى که از دو نفر فراتر رفت پخش خواهد شد.کدام راز ؟علاوه بر رازهاى خودتان ، اسرار مردم نیز همان حکم را دارد . همان طور که باید ظرفیت نگهدارى از راز خودت را داشته باشى و آن را پیش دیگران نگویى ، رازى را هم که کسى با تو در میان گذاشته ، یا ازاسرارى به نحوى آگاه شدهاى ، باید نگهبان و امین باشى . قدرترازدارى و ظرفیت حفظ اسرار را هم باید نسبت به آنچه به خود و زندگیت مربوط است داشته باشى ، هم نسبت به دیگران و اسرارشان . افشاى اسرار ، نشانه ضعف نفس و سستى اراده است . به عکس ، « کتمان راز » دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیت شایسته و بایسته یک انسان را مىرساند . نگهبانى از « راز مردم » و « راز نظام » هم ازتکالیف اجتماعى است .« حفظ لسان » و « کنترل زبان » در مباحث اخلاقى و روایات ، جایگاه مهمى دارد و به موضوعاتى چون : دروغ ، غیبت ، افتراء ، لغو و بهتان و در بخشى هم به « رازدارى » مربوط مىشود . کسى که نتواند رازدار مردم باشد ، گرفتار یک رذیله اخلاقى و معاشرتى است و باید در رفع آن بکوشد . تقوا و تمرین مىتواند راهى مناسب به شمار آید .اسرار مردمچه بسا انسان از بعضى اسرار دیگران آگاه شود ، اما باید امین مردم بود و آبرویشان را نریخت و برایشان مشکل پدید نیاورد . حفظ اسرار را باید از خدا آموخت . خداوند بیش و پیش از هرکس ، از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بندگانش باخبر است ، اما ... حلم و بردبارى و پردهپوشى و رازدارى او بیش از همه است . اگر خداوند ، کارهاى پشت پرده و پنهانى بندگانش را افشا کند ،آیا کسى با کسى دوست مىشود ؟ اگر خداوند ، « آن کارهاى دیگر » مردم را رو کند ، براى چه کسى آبرو و حیثیتى باقى مىماند ؟ خداوند ، کریم است و آبرودارى و خطاپوشى مىکند و زشتکاریهاى پنهانى مردم را فاش نمىسازد ، و گرنه کیست که در برابر افشاگریهایش بتواند تابآورد ؟ این همان است که در دعاى کمیل مىخوانیم : « و لا تفضحنى بخفىما اطلعت علیه من سرى ... .».بارى ... « امانت » ، تنها در باز پسدادن فرش همسایه یا مراقبت ازگلدانهاى او نیست . «آبرو» از هر سرمایهاى بالاتر است و با رازدارى مىتوان « آبرودارى » کرد . کسى که از عیب پنهان و راز مخفى کسى مطلع مىشود و آن را در بوق و کرنا مىکند ، گناهکار است و مدیون حق مردم . تعجب است که گاهى رازهاى خصوصى بعضى خانوادهها زبان به زباننقل مىشود و صغیر و کبیر از آن آگاهند ! حضرت رضا (ع) در حدیثى فرموده است : مؤمن ، هرگز مؤمن راستین نخواهد بود مگر آنکه سه خصلت داشته باشد : سنتى از پروردگار ، سنتى از پیامبر و سنتى از ولى خدا . آنگاه سنت و روشى را که مؤمن باید از خدا آموخته و به کار بندد ، « رازدارى » معرفى مىکند : « و اماالسنة من ربه کتمان سره.» (4) .اگر حرفى را از کسى شنیدى که راضى به نقل آن براى دیگرى نبود ، نقل آن گناه است . اگر بیان یک راز ، آبروى خانوادهاى را به خطراندازد ، فرداى قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشواراست .چرا غیبت حرام است و زشتترین معصیت ؟ چون خمیرمایهاشهمان افشاى اسرار و بدیها و معایب دیگران است . مگر آبروى رفته رامىتوان دوباره بازگرداند و مگر آب ریخته را مىتوان جمع کرد ؟ اگر از اختلافات خانوادگى زن و مردى خبر دارى ، چه نیازى ولزومى به طرح و افشاى آن ؟ اگر در کسى نقطه ضعفى سراغ دارى ، با کدام حجت شرعى و مستمسک دینى آن را فاش و پخش و بازگو مىکنى؟ مگر مىتوان هر چه را دانست ، گفت ؟ مگر گفتن هر راستى واجب است ؟اسرار نظامبرخى از اسرار ، به یک نظام و حکومت یا تشکیلات مربوط مىشود که باید محفوظ و مکتوم بماند . اسرارى که مهمتر و حیاتىتر ازرازهاى شخصى یک فرد است و فاش شدنش براى دشمن ، ضررهاى جبران ناپذیرى براى خودى در پى دارد . همان طور که خراب بودن قفل در خانهتان را نباید دیگران بدانند ، و همان سان که نابسامانى اوضاع داخلى زندگى شما ، نباید به ملا عام وبر سر زبان مردم کشیده شود ، اوضاع درونى یک نظام نیز جنبه « رازمحرمانه » پیدا مىکند و برخى اطلاعات مربوط به امور نظامى و سیاسى و اقتصادى و حتى فرهنگى ، جزء اسرارى مىشود که از چشم و گوشدشمنان باید پوشیده بماند .عملیات موفق در جبهه ، مدیون رازدارى در حد اعلاست . رسولخدا (ص) در جنگها از این شیوه بهره مىگرفت و نقشه جنگ و برنامهعملیات و گاهى هدف حرکت نظامى و اعزام نیرو و نفرات را پنهانمىداشت . در تاریخ اسلام ، چه ضربههایى که به « جناح حق » ، از طریقسهل انگارى حق پرستان خورده است ! در نهضت مسلم بنعقیل درکوفه ، مگر جاسوس ابنزیاد به نام « معقل » نبود که با شیوهاى مزورانه اعتماد « مسلم بنعوسجه » را جلب کرد و از مخفیگاه مسلم آگاه شد و کاربه دستگیرى و شهادت « هانى » و سپس « مسلم » انجامید ؟ مگر مىتوان به هر کس که چهرهاى انقلابى و خودى از خود ارایه داد ، به این زودى اعتماد کرد و سفره دل را پیش او گسترد ؟ یا مگر از پشت تلفن رواستکه انسان هر چه را بگوید ؟ شنود دشمنان و مغرضان چه مىشود ؟ وخویشتندارى و «کف نفس» و حفظ زبان به کجا مىرود ؟چه حکیمانه است این سخن امام صادق (ع) : « لا تطلع صدیقکمن سرک الا على ما لو اطلعت علیه عدوک لم یضرک فانالصدیق قد یکون عدوا یوما ما»; (5) . دوست خود را از اسرار خود ، به اندازه و حدى مطلع ساز که اگرآن اندازه را به دشمن بگویى نتواند به تو زیان برساند ، چرا که گاهىدوست ، ممکن است روزى دشمن شود !این کلام امام معصوم ، چه زیبا در کلام سعدى انعکاس یافته استکه : « ... هر آن سرى که دارى ، با دوست در میان منه ، چه دانى ؟ که وقتى دشمنگردد ! » (6) .انگیزه فاش ساختن رازدر حکمتهاى بلند بزرگان آمده است : « صدور الاحرار، قبور الاسرار» . سینههاى آزادمردان ، گور رازهاست . باید دلى پاک و ایمانى محکم و ارادهاى استوار داشت ، تا به افشاى راز این و آن نپرداخت . اگر انسان بتواند هر چه کمتر از اسرار مردم مطلع باشد ، بهتر است و احتمال فاشکردن آن هم کمتر. راهها و مسیرهایى که انسان را در جریان « اطلاعات » و « اسرار » قرارمىدهد ، اینهاست :1- « پرحرفى » . از لابهلاى پرحرفیهاى انسان ، بسیارى از « اسرار مگو» از زبان مىپرد . درمانش نیز کمحرفى است . 2- « خودنمایى » . این خصیصه ، بیشترین ضربهها را مىزند . یعنى وانمود کردن اینکه انسان در جریان است و با « بالا » ها ارتباط دارد واخبار دست اول را مىداند یا آدم مهمى است ، سبب مىشود خیلى ازاسرار را ( چه شخصى و چه مربوط به نظام ) باز بگوید . 3- « دوستى » . آنان که روى رفاقت و صمیمیت ، اسرار محرمانه را مىگویند و به عواقب آن بىتوجهند ، گاهى دوستانه دشمنى مىکنند ! 4- « وسایل ارتباط جمعى » . گاهى آنچه از طریق رسانهها ، بىسیم ، تلفن ، جراید ، عکس و فیلم ، نامه ، حرفهاى عادى مردم کوچه و بازار ودر مجالس و محافل مطرح مىشود ، رازها را فاش مىسازد . و ... برخى علتها و راههاى دیگر.ولى باید توجه داشت که راز ، همچون شریان حیاتى تو و جامعه و انقلاب تو است . پاسدارى از آن هم بر عهده تو است . چه ژرف و زیباست این کلام حضرت صادق (ع) : « سرک من دمک فلا یجرین من غیر اوداجک » ; (7) . راز تو از خون تو است ، پس نباید جز در رگهاى خودت جارىشود ! و مگر « خون » ، عامل بقاى انسان نیست ؟ و اگر خون از بدن برود ، جان هم پر مىکشد . اسرار هم همین حکم را دارد .گفتن هر سخنى در هر جا نبود شیوه مردان خدا.هر سخن، جا و مقامى دارد مرد حق، حفظ کلامى دارد.حاصل کار دهد باد فنا گفتن هر سخنى در هر جا.بارى ... باید زبان را در حفظ راز ، یارى کرد . راز ، امانت است . درحفظ آن باید کوشید . چه بسا اختلافها و کدورتهایى که ریشه در افشاى اسرار این و آن دارد .پىنوشتها : 1) غررالحکم، آمدى، ج1، ص437. 2) گلستان سعدى، باب هشتم، آداب صحبت. 3) همان. 4) میزانالحکمه، ج4، ص426. 5) همان، ص428 به نقل از بحارالانوار. 6) گلستان سعدى، باب هشتم. 7) بحارالانوار، ج72، ص71.