اخلاق معاشرت ( 25 ) / ( به بهانه ماه مبارک رمضان )
يكشنبه, ۸ آبان ۱۳۸۴، ۰۹:۳۷ ق.ظ
بندگى و آزادگىگاهى مرزهاى اخلاقى در معاشرت ، آشفته مىشود . افراد ، به نام خضوع و تواضع ، در دام ذلت و حقارت مىافتند ، و به نام وقار و عزت ،گرفتار تکبر و خودبرتربینى مىشوند . از این رو شناختن این مرزها وتشخیص جایگاه هر یک از صفات ، مهم است.عزت و منتبندگى ، بد است ، اما در برابر خداوند نیکوست . آزادى ، مقدس و مطلوب است ، اما نسبت به خدا و حریم بندگى ، عبودیت و فرمانبردارى قداست دارد . خضوع ، ناپسند است ، لیکن در برابر آفریدگار و اولیاء خدا و صالحان شایسته ، پسندیده است . خود را حقیر دیدن ، نشانه ضعف روح است ، اما در برابر خداى هستى ، انسان را به عظمت مىرساند و بزرگى و عزت را در سایه عبودیت فراهم مىآورد . تواضع ، پسندیده است ، اما حاجت نزد دونان بردن و ملتمسانه بارمنت نامردان را کشیدن ، بسیار زشت و حقارتآمیز است .این نکته بدان جهت گفته مىشود تا کسى به اشتباه مپندارد که براى عزت و سربلندى ، باید از خضوع و خاکسارى و فروتنى گذشت ، حتىدر پیشگاه خداى متعال ! که در این قلمرو ، هر که بندهتر و خاضعتر باشد و دست نیازش گشودهتر ، مقربتر است و محبوبتر . نزد خدا و در آستان ذوالجلال ، باید سر فرود آورد و به نیازخواهى پرداخت ، چرا که بندگى درگاهش و اطاعت فرمانش و سجود درپیشگاهش در هر که تحقق پذیرد ، از بار منت دیگران کشیدن و خوارى و ذلت دونان را تحمل کردن نجات مىیابد . به فرموده امام صادق (ع) : « هر کس عزت بدون قوم و عشیره مىخواهد ، و هیبت و شکوه بدون سلطنت و حکومت مىجوید و سرمایه و بىنیازى بدون مال ، پس باید از « ذلت معصیت » به « عزت اطاعت خدا » منتقل شود . » (1) .بنده خدا ، خود را چنان عزیز و محترم مىبیند که نیازى به تملق وکرنش در برابر فرومایگان نمىبیند و چنان خویش را با عظمت مىیابدکه حقارت نفس را به خاطر مسایل دنیوى نمىپذیرد و چنان خود را به خاطر « بندگى خدا » شریف مىشمارد که عزت خود را به این آسانى زیرپا نمىگذارد . به قول اقبال لاهورى :آدم از بىبصرى بندگى آدم کردگوهرى داشت، ولى نذر قباد و جم کرد.یعنى از خوى غلامى ز سگان پستتر است.من ندیدم که سگى پیش سگى سر خم کرد (2) .سرفرازى واقعىتملقگویى و آزمندى و خصلت غلامى ، گرچه ممکن است انسان را به نان و نوایى برساند ، ولى همراه آن آزادگى و استقلال و شرف ، گاهى از دست مىرود . از این رو ، فرزانگان همواره با قناعت و ساختن بر سختیها و تحمل محرومیتها ، خود را گرفتار سلسله « منت دونان » نکردهاند . به گفته سعدى :به نان خشک ، قناعت کنیم و جامه دلق که بار محنت خود به ، که بار منت خلق.باز به گفته او :کهن جامه خویش ، پیراستنبه از جامه عاریت خواستن.چرا که عاریه گرفتن و قرض خواستن و مدیون بودن نیز ، گاهى همراه با ذلت و خوارى است و آزادگان تا این اندازه هم نمىخواهند زیر چنین بارى قرار گیرند ، تا چه رسد آنجا که دیگرى بخواهد با کمک و مساعدت و بخشش ، منت نهد و به رخ بکشد.در حالات مرحوم سیدرضى (گردآورنده نهجالبلاغه ) آمده استکه خداوند ، نوزادى به او کرامت فرمود . یکى از وزراى معاصر او هزار دینار در طبقى گذاشته به رسم هدیه نزد او فرستاد . سید آن را رد کرد وگفت : من از هیچ کس چیزى قبول نمىکنم . بار دیگر طبق را فرستاد که هدیه براى آن نوزاد است . باز هم رد کرد و گفت : کودکان ما هم چیزى قبول نمىکنند . بار سوم فرستاد و گفت : آن را به قابله بدهید . این بار هم رد کرد و گفت : زنان ما را زنان بیگانه قابلگى نمىکنند بلکه قابله هم از زنان خودمان است و از کسى چیزى نمىپذیرد . گفت : نزد شما طلابىکه درس مىخوانند ، از آن آنان باشد . سید رضى گفت : طلاب همه حاضرند . هر که هر قدر مىخواهد بردارد . تنها یکى یک دینار برداشت ، آن هم به خاطر آنکه دیشب چون روغن براى چراغ لازم داشته و در خزانه سید بسته بوده ، از بقال نسیه کرده ، اکنون دینار را برداشته تا قرض خود را بدهد . سید از آن پس دستور داد کلید در آن خزانه را که وجوهات دینى در آن بود ، در اختیار همه طلاب قرار دهندکه هر وقت خواستند بردارند. (3) . این گونه سیدرضى آنان را با مناعت طبع ، بار آورده بود و خود وخاندانش نیز از عزت نفس برخوردار بودند و از کسى هدیه هم نمىپذیرفتند ، تا مبادا زیر بار منت آنان روند .پروین اعتصامى مىگوید :چرخ و زمین بنده تدبیر توستبنده مشو درهم و دینار راهمسر پرهیز نگردد طمعباهنر، انباز مکن عار راپروردگان مکتب الهى ، گرسنگى همراه با عزت را بهتر از سیرى ذلیلانه مىدانند و زندگى مشقتبار اما همراه با شرافت و سرافرازى را برتر از رفاه و خوشى در سایه خوارى مىشمارند . حتى مرگ با عزت در نظر آنان ، بهتر از حیات با ذلت است . این تعلیم و گفته اولیاء خداست . شاگردان آنان نیز ، چنانند که با تهیدستى و فشارهاى اقتصادى و محرومیتهاى معیشتى مىسازند ، بىآنکه ذلتپذیر باشند .امام على(ع) مىفرماید : « الصبر على الفقر مع العز اجمل من الغنى مع الذل » ; (4) . شکیبایى بر تنگدستى همراه با عزت، زیباتر از ثروتمندى با ذلت است. و نیز سخن اوست که : « الجوع خیر من ذل الخضوع » ; (5) . گرسنگى، بهتر از ذلتخضوع و کرنش پیش دیگران است. انسان آزاده ، گرسنگى مىکشد و فقر را تحمل مىکند ، ولى دست طمع و نیاز ، پیش این و آن دراز نمىکند.آزادگىغلام همت آنم که زیر چرخ کبودز هر چه رنگ تعلق پذیرد ، آزاد استلقمان حکیم به فرزندش چنین سفارش مىکند : « فرزندم ! اگر مىخواهى عزت دنیا را داشته باشى ، طمع از آنچه در دست دیگران است ، قطع کن . همانا پیامبران و صدیقان ، به هر چه رسیدهاند ، در سایه همین قطع طمع بوده است . » (6) .در شرح حال بزرگان علم و عمل ، به نمونههاى بزرگ و فراوانى برمىخوریم که هرگز حاضر نشدند عزت و کرامت خود را از دست بدهند و در گمنامى و بىنشانى و در نهایت سختى به سر بردند ، اما بهکسى رو نینداختند . وقتى مرحوم شیخ آقابزرگ ، با عسرت و تنگدستى روزگار به سرمىبرد ، کسانى از مشاهیر که از حال او آگاه شدند ، براى او مقررى بالایى منظور داشتند و ابلاغى به نام او برایش فرستادند . او روى پاکت نوشت : « ما آبروى فقر و قناعت نمىبریم . » و پاکت را با محتوایش پس فرستاد . این نیز نمونهاى از وسعت نظر و غناى روحى و آزادگى فرزانگانى است که به مسند قناعت تکیه دادهاند و در کشور فقر ، سلطنت و حکومت دارند . به گفته صائب تبریزى :آبى است آبرو ، که نیاید به جوى بازاز تشنگى بمیر و مریز آبروى خویش (7) .تا انسان طمع و آزمندى را از خود ریشهکن نکرده باشد ، به چنینآزادگى نمىرسد و پیوسته ممکن است دنیاطلبى و مالدوستى ، او را به خواریهاى بیشمارى بکشاند :من آبروى خود به کفى نان نمىدهممن اختیار خویش به دونان نمىدهممن یوسفم ، اسیر زلیخا نمىشومدر دست نفس شوم ، گریبان نمىدهمنکته سنجان ادیب ، براى توجه دادن انسانها به این « استغناى روحى » ،گاهى از تمثیل و حکایات از زبان حیوانات نیز بهره گرفتهاند . در برخى از داستانهاى مور و سلیمان که در تمثیلات و تلمیحات ادبى به آنها اشاره شده ، از این نمونهها مىتوان دید . « پروین اعتصامى » ، در یکى از شعرهاى حکیمانهاش ، در قالبگفتگویى میان مورچه و سلیمان به این « آزادگى » و مناعت طبع اشاره دارد . سلیمان در راه ، مورچهاى را مىبیند که با هزار زحمت ، پاى ملخى را به سوى لانه خود مىکشد . به او مىگوید به جاى این همه زحمت ، چرا به دربار سلیمان نمىآیى که در سر سفره سلیمانى برخوردار شوى و از این زحمتها آسوده گردى ؟ مور ، در پاسخ مىگوید : براى موران ، قناعتبهتر از سور دیگران است و آقاى خودشاناند و زیر بار امر ونهى و فرمان و منت دیگران نیستند ;چو اندر لانه خود پادشاهندنوال پادشاهان را نخواهندو مىافزاید که ما از سلیمان بىنیازیم ، براى خودمان توشه و انبار و جاى گرم و ایمن داریم و هم خادم خویشیم و هم مخدوم خویش. (8) .این آزادگى ، در سایه قناعت فراهم مىآید . کسى که نتواند برافزون خواهى نفس خویش مهار بزند ، پیوسته محتاج این و آن است وآنچه در این نیازمندى از کف مىرود ، عزت و مناعت و شخصیت انسان است . به قول سعدى :هر که بر خود در سؤال گشودتا بمیرد، نیازمند بودبدهکارى به خویشتن , مقروض بودن ، از جمله چیزهایى است که هم فکر انسان را مشغول و پریشان مىکند ، هم آدمى را در مقابل طلبکار ، شرمنده یاحقیر مىسازد . بخصوص اگر او بخواهد و فرد بدهکار ، توان پرداخت نداشته باشد . گاهى هم وابستگى و خوى غلامى از همین جاها سرچشمه مىگیرد . مى توان دایره مخارج را تنگ تر کرد و از هزینههاى غیر ضرورى چشم پوشید و سرمایه قناعت داشت ، تا مجبور به وام گرفتن و خرج برنامههاى تشریفاتى کردن نشد . به جاى اینکه انسان ، مدیون و بدهکاردیگران شود ، به « نفس » خود بدهکار شود که قابل تحمل تر است.گویند : حضرت امیر (ع) از جلوى قصابى مىگذشت . قصاب از او خواست که از این گوشتهاى تازه ببرد . حضرت فرمود : پولى همراه ندارم . قصاب گفت : نسیه ببر ، بعدا پولش را مىآورى . پاسخ حضرت چنین بود : اگر به شکم خود بدهکار باشم ، بهتر از آن است که بدهکار شخص دیگر باشم.این ، درس دیگرى از عزت نفس است . تا « شکم » و خواستههاى نفسانى و تمنیات مادى ، گوهر کرامت را نشکند و مؤمن ، همچنان عزیز و آقا بماند . آنچه خمیرمایه چنین صبورى است ، آن است که در اموردنیوى ، انسان به پایینتر از خویش بنگرد و به داشتههایش شاکر باشد و قانع ، نه آنکه به ثروتمندتر از خود نگاه کند ، که هم در عذاب روحى ورنج ابدى بماند و هم شیطان ، وسوسههاى افزون طلبى را به کار اندازد . براستى که قناعت ، یک سلطنت است و سرمایه و گنجى بىپایان . حضرت رضا (ع) در حدیثى فرموده است : « القناعة تجمع الى صیانة النفس و عز القدرة و طرح مؤنة الاستکثار و التعبد لاهل الدنیا ، لا یسلک طریق القناعة الا رجلان : اما متعبد یرید اجر الآخرة او کریم یتنزه عن لئام الناس » ; (9) . قناعت ، جمع مىآورد نگهبانى از نفس را ، و عزت قدرت را و دورافکندن هزینه افزون طلبى را و بندگى و خوارى نزد اهل دنیا را . جز دو نفر ، راه قناعت نمىپویند : یکى بنده خداجویى که با قناعت ، در پىپاداش آخرت است ، دیگرى انسان کریم و بزرگوارى که از مردم پست ، دورى مىجوید .مضمون این حدیث، نشان مىدهد که تباه شدن انسان و ضعف وسستى و خوارى او و رنج تامین هزینه افزون خواهى و حقارت نزد دنیا طلبان ، رهاورد تهیدستى انسان از سرمایه عظیم قناعت است و اگرانسان ، مسلمان هم نباشد ، باز هم عزت و کرامت او با قناعت تامینمىشود و بندگى نفس ، بندگى دیگران را هم در پى دارد .پىنوشتها : 1) بحارالانوار، ج75، ص192. 2 ) کلیات اقبال لاهورى، ص292. 3) سیماى فرزانگان، ص401. 4) غررالحکم. 5 ) همان. 6) بحارالانوار، ج13، ص120. 7) کلیات صائب، ص822. 8) در دیوان پروین اعتصامى، ص160 به بعد، تفصیل اشعار آمده است. 9) بحارالانوار، ج75، ص353.