اخلاق معاشرت ( 25 ) / ( به بهانه ماه مبارک رمضان ) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

اخلاق معاشرت ( 25 ) / ( به بهانه ماه مبارک رمضان )

يكشنبه, ۸ آبان ۱۳۸۴، ۰۹:۳۷ ق.ظ
بندگى و آزادگىگاهى مرزهاى اخلاقى در معاشرت ، آشفته مى‏شود . افراد ، به نام ‏خضوع و تواضع ، در دام ذلت و حقارت مى‏افتند ، و به نام وقار و عزت ،گرفتار تکبر و خودبرتربینى مى‏شوند . از این‏ رو شناختن این مرزها وتشخیص جایگاه هر یک از صفات ، مهم است.عزت و منتبندگى ، بد است ، اما در برابر خداوند نیکوست . آزادى ، مقدس و مطلوب است ، اما نسبت ‏به خدا و حریم بندگى ، عبودیت و فرمانبردارى قداست دارد . خضوع ، ناپسند است ، لیکن در برابر آفریدگار و اولیاء خدا و صالحان شایسته ، پسندیده است . خود را حقیر دیدن ، نشانه ضعف روح است ، اما در برابر خداى‏ هستى ، انسان را به عظمت مى‏رساند و بزرگى و عزت را در سایه‏ عبودیت فراهم مى‏آورد . تواضع ، پسندیده است ، اما حاجت نزد دونان بردن و ملتمسانه بارمنت نامردان را کشیدن ، بسیار زشت و حقارت‏آمیز است .این نکته بدان جهت گفته مى‏شود تا کسى به اشتباه مپندارد که براى ‏عزت و سربلندى ، باید از خضوع و خاکسارى و فروتنى گذشت ، حتى‏در پیشگاه خداى متعال ! که در این قلمرو ، هر که بنده‏تر و خاضعتر باشد و دست نیازش گشوده‏تر ، مقرب‏تر است و محبوب‏تر . نزد خدا و در آستان ذوالجلال ، باید سر فرود آورد و به نیازخواهى ‏پرداخت ، چرا که بندگى درگاهش و اطاعت فرمانش و سجود درپیشگاهش در هر که تحقق پذیرد ، از بار منت دیگران کشیدن و خوارى ‏و ذلت دونان را تحمل کردن نجات مى‏یابد . به فرموده امام صادق (ع) : « هر کس عزت بدون قوم و عشیره مى‏خواهد ، و هیبت و شکوه بدون سلطنت ‏و حکومت مى‏جوید و سرمایه و بى‏نیازى بدون مال ، پس باید از « ذلت معصیت‏ » به ‏« عزت اطاعت‏ خدا » منتقل شود . » (1) .بنده خدا ، خود را چنان عزیز و محترم مى‏بیند که نیازى به تملق وکرنش در برابر فرومایگان نمى‏بیند و چنان خویش را  با عظمت مى‏یابدکه حقارت نفس را به خاطر مسایل دنیوى نمى‏پذیرد و چنان خود را به ‏خاطر « بندگى خدا » شریف مى‏شمارد که عزت خود را به این آسانى زیرپا نمى‏گذارد . به قول اقبال لاهورى :آدم از بى‏بصرى بندگى آدم کردگوهرى داشت، ولى نذر قباد و جم کرد.یعنى از خوى غلامى ز سگان پست‏تر است.من ندیدم که سگى پیش سگى سر خم کرد (2) .سرفرازى واقعىتملق‏گویى و آزمندى و خصلت غلامى ، گرچه ممکن است انسان ‏را به نان و نوایى برساند ، ولى همراه آن آزادگى و استقلال و شرف ، گاهى از دست مى‏رود . از این ‏رو ، فرزانگان همواره با قناعت و ساختن‏ بر سختیها و تحمل محرومیتها ، خود را گرفتار سلسله  « منت دونان ‏» نکرده‏اند . به گفته سعدى :به نان خشک ، قناعت کنیم و جامه دلق که بار محنت‏ خود به ، که بار منت ‏خلق.باز به گفته او :کهن جامه خویش ، پیراستنبه از جامه عاریت‏ خواستن.چرا که عاریه گرفتن و قرض خواستن و مدیون بودن نیز ، گاهى ‏همراه با ذلت و خوارى است و آزادگان تا این اندازه هم نمى‏خواهند زیر چنین بارى قرار گیرند ، تا چه رسد آنجا که دیگرى بخواهد با کمک‏ و مساعدت و بخشش ، منت نهد و به رخ بکشد.در حالات مرحوم سیدرضى (گردآورنده نهج‏البلاغه ) آمده است‏که خداوند ، نوزادى به او کرامت فرمود . یکى از وزراى معاصر او هزار دینار در طبقى گذاشته به رسم هدیه نزد او فرستاد . سید آن را رد کرد وگفت : من از هیچ کس چیزى قبول نمى‏کنم . بار دیگر طبق را فرستاد که ‏هدیه براى آن نوزاد است . باز هم رد کرد و گفت : کودکان ما هم چیزى ‏قبول نمى‏کنند . بار سوم فرستاد و گفت : آن را به قابله بدهید . این بار هم‏ رد کرد و گفت : زنان ما را زنان بیگانه قابلگى نمى‏کنند بلکه قابله هم از زنان خودمان است و از کسى چیزى نمى‏پذیرد . گفت : نزد شما طلابى‏که درس مى‏خوانند ، از آن آنان باشد . سید رضى گفت : طلاب همه ‏حاضرند . هر که هر قدر مى‏خواهد بردارد . تنها یکى یک دینار برداشت ، آن هم به خاطر آنکه دیشب چون روغن براى چراغ لازم ‏داشته و در خزانه سید بسته بوده ، از بقال نسیه کرده ، اکنون دینار را برداشته تا قرض خود را بدهد . سید از آن پس دستور داد کلید در آن‏ خزانه را که وجوهات دینى در آن بود ، در اختیار همه طلاب قرار دهندکه هر وقت‏ خواستند بردارند. (3) . این گونه سیدرضى آنان را با مناعت طبع ، بار آورده بود و خود وخاندانش نیز از عزت نفس برخوردار بودند و از کسى هدیه هم‏ نمى‏پذیرفتند ، تا مبادا زیر بار منت آنان روند .پروین اعتصامى مى‏گوید :چرخ و زمین بنده تدبیر توستبنده مشو درهم و دینار راهمسر پرهیز نگردد طمعباهنر، انباز مکن عار راپروردگان مکتب الهى ، گرسنگى همراه با عزت را بهتر از سیرى‏ ذلیلانه مى‏دانند و زندگى مشقت‏بار اما همراه با شرافت و سرافرازى را برتر از رفاه و خوشى در سایه خوارى مى‏شمارند . حتى مرگ با عزت‏ در نظر آنان ، بهتر از حیات با ذلت است . این تعلیم و گفته اولیاء خداست . شاگردان آنان نیز ، چنانند که با تهیدستى و فشارهاى اقتصادى ‏و محرومیتهاى معیشتى مى‏سازند ، بى‏آنکه ذلت‏پذیر باشند .امام على(ع) مى‏فرماید : « الصبر على الفقر مع العز اجمل من الغنى مع الذل ‏ » ;  (4) . شکیبایى بر تنگدستى همراه با عزت، زیباتر از ثروتمندى با ذلت‏ است. و نیز سخن اوست که : « الجوع خیر من ذل الخضوع ‏» ; (5) . گرسنگى، بهتر از ذلت‏خضوع و کرنش پیش دیگران است. انسان آزاده ، گرسنگى مى‏کشد و فقر را تحمل مى‏کند ، ولى دست ‏طمع و نیاز ، پیش این و آن دراز نمى‏کند.آزادگىغلام همت آنم که زیر چرخ کبودز هر چه رنگ تعلق پذیرد ، آزاد استلقمان حکیم به فرزندش چنین سفارش مى‏کند : « فرزندم ! اگر مى‏خواهى عزت دنیا را داشته باشى ، طمع از آنچه در دست‏ دیگران است ، قطع کن . همانا پیامبران و صدیقان ، به هر چه رسیده‏اند ، در سایه ‏همین قطع طمع بوده است . » (6) .در شرح حال بزرگان علم و عمل ، به نمونه‏هاى بزرگ و فراوانى ‏برمى‏خوریم که هرگز حاضر نشدند عزت و کرامت ‏خود را از دست‏ بدهند و در گمنامى و بى‏نشانى و در نهایت ‏سختى به سر بردند ، اما به‏کسى رو نینداختند . وقتى مرحوم شیخ آقابزرگ ، با عسرت و تنگدستى روزگار به سرمى‏برد ، کسانى از مشاهیر که از حال او آگاه شدند ، براى او مقررى ‏بالایى منظور داشتند و ابلاغى به نام او برایش فرستادند . او روى پاکت ‏نوشت : « ما آبروى فقر و قناعت نمى‏بریم . »  و پاکت را با محتوایش پس‏ فرستاد . این نیز نمونه‏اى از وسعت نظر و غناى روحى و آزادگى‏ فرزانگانى است که به مسند قناعت تکیه داده‏اند و در کشور فقر ، سلطنت و حکومت دارند . به گفته صائب تبریزى :آبى است آبرو ، که نیاید به جوى بازاز تشنگى بمیر و مریز آبروى خویش (7) .تا انسان طمع و آزمندى را از خود ریشه‏کن نکرده باشد ، به چنین‏آزادگى نمى‏رسد و پیوسته ممکن است دنیاطلبى و مال‏دوستى ، او را به‏ خواریهاى بیشمارى بکشاند :من آبروى خود به کفى نان نمى‏دهممن اختیار خویش به دونان نمى‏دهممن یوسفم ، اسیر زلیخا نمى‏شومدر دست نفس شوم ، گریبان نمى‏دهمنکته ‏سنجان ادیب ، براى توجه دادن انسانها به این  « استغناى روحى‏ » ،گاهى از تمثیل و حکایات از زبان حیوانات نیز بهره گرفته‏اند . در برخى‏ از داستانهاى مور و سلیمان که در تمثیلات و تلمیحات ادبى به آنها اشاره شده ، از این نمونه‏ها مى‏توان دید . « پروین اعتصامى‏ » ، در یکى از شعرهاى حکیمانه‏اش ، در قالب‏گفتگویى میان مورچه و سلیمان به این « آزادگى‏ » و مناعت طبع اشاره ‏دارد . سلیمان در راه ، مورچه‏اى را مى‏بیند که با هزار زحمت ، پاى ملخى ‏را به سوى لانه خود مى‏کشد . به او مى‏گوید به جاى این همه زحمت ، چرا به دربار سلیمان نمى‏آیى که در سر سفره سلیمانى برخوردار شوى‏ و از این زحمتها آسوده گردى ؟ مور ، در پاسخ مى‏گوید : براى موران ، قناعت‏بهتر از سور دیگران است و آقاى خودشان‏اند و زیر بار امر ونهى و فرمان و منت دیگران نیستند ;چو اندر لانه خود پادشاهندنوال پادشاهان را نخواهندو مى‏افزاید که ما از سلیمان بى‏نیازیم ، براى خودمان توشه و انبار و جاى گرم و ایمن داریم و هم خادم خویشیم و هم مخدوم خویش. (8) .این آزادگى ، در سایه قناعت فراهم مى‏آید . کسى که نتواند برافزون ‏خواهى نفس خویش مهار بزند ، پیوسته محتاج این و آن است وآنچه در این نیازمندى از کف مى‏رود ، عزت و مناعت و شخصیت‏ انسان است . به قول سعدى :هر که بر خود در سؤال گشودتا بمیرد، نیازمند بودبدهکارى به خویشتن , مقروض بودن ، از جمله چیزهایى است که هم فکر انسان را مشغول و پریشان مى‏کند ، هم آدمى را در مقابل طلبکار ، شرمنده یاحقیر مى‏سازد . بخصوص اگر او بخواهد و فرد بدهکار ، توان پرداخت‏ نداشته باشد . گاهى هم وابستگى و خوى غلامى از همین جاها سرچشمه مى‏گیرد . مى‏ توان دایره مخارج را تنگ‏ تر کرد و از هزینه‏هاى غیر ضرورى ‏چشم پوشید و سرمایه قناعت داشت ، تا مجبور به وام گرفتن و خرج‏ برنامه‏هاى تشریفاتى کردن نشد .  به جاى اینکه انسان ، مدیون و بدهکاردیگران شود ، به « نفس‏ » خود بدهکار شود که قابل تحمل ‏تر است.گویند : حضرت امیر (ع) از جلوى قصابى مى‏گذشت . قصاب از او خواست که از این گوشتهاى تازه ببرد . حضرت فرمود : پولى همراه ‏ندارم . قصاب گفت : نسیه ببر ، بعدا پولش را مى‏آورى . پاسخ حضرت ‏چنین بود : اگر به شکم خود بدهکار باشم ، بهتر از آن است که بدهکار شخص دیگر باشم.این ، درس دیگرى از عزت نفس است . تا « شکم ‏» و خواسته‏هاى‏ نفسانى و تمنیات مادى ، گوهر کرامت را نشکند و مؤمن ، همچنان عزیز و آقا بماند . آنچه خمیرمایه چنین صبورى است ، آن است که در اموردنیوى ، انسان به پایین‏تر از خویش بنگرد و به داشته‏هایش شاکر باشد و قانع ، نه آنکه به ثروتمندتر از خود نگاه کند ، که هم در عذاب روحى ورنج ابدى بماند و هم شیطان ، وسوسه‏هاى افزون‏ طلبى را به کار اندازد . براستى که قناعت ، یک سلطنت است و سرمایه و گنجى بى‏پایان . حضرت رضا (ع) در حدیثى فرموده است : « القناعة تجمع الى صیانة النفس و عز القدرة و طرح مؤنة الاستکثار و التعبد لاهل الدنیا ، لا یسلک طریق القناعة الا رجلان : اما متعبد یرید اجر الآخرة او کریم ‏یتنزه عن لئام الناس‏ » ; (9) . قناعت ، جمع مى‏آورد نگهبانى از نفس را ، و عزت قدرت را و دورافکندن هزینه افزون ‏طلبى را و بندگى و خوارى نزد اهل دنیا را . جز دو نفر ، راه قناعت نمى‏پویند : یکى بنده خداجویى که با قناعت ، در پى‏پاداش آخرت است ، دیگرى انسان کریم و بزرگوارى که از مردم پست ، دورى مى‏جوید .مضمون این حدیث، نشان مى‏دهد که تباه شدن انسان و ضعف وسستى و خوارى او و رنج تامین هزینه افزون‏ خواهى و حقارت نزد دنیا  طلبان ، رهاورد تهیدستى انسان از سرمایه عظیم قناعت است و اگرانسان ، مسلمان هم نباشد ، باز هم عزت و کرامت او با قناعت تامین‏مى‏شود و بندگى نفس ، بندگى دیگران را هم در پى دارد .پى‏نوشتها : 1) بحارالانوار، ج‏75، ص‏192. 2 ) کلیات اقبال لاهورى، ص‏292.  3) سیماى فرزانگان، ص‏401.   4) غررالحکم.  5 ) همان.   6) بحارالانوار، ج‏13، ص‏120.   7) کلیات صائب، ص‏822.   8) در دیوان پروین اعتصامى، ص‏160 به بعد، تفصیل اشعار آمده است.   9) بحارالانوار، ج‏75، ص‏353. 
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه