اخلاق معاشرت ( 28 ) / ( به بهانه ماه مبارک رمضان ) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

اخلاق معاشرت ( 28 ) / ( به بهانه ماه مبارک رمضان )

چهارشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۸۴، ۰۹:۴۰ ق.ظ
شوخى و مزاحکمتر جامعه و ملتى را مى‏توان یافت که در ارتباطات مردم ، چیزى‏ به نام « شوخى ‏» وجود نداشته باشد . لازمه زندگى اجتماعى و داشتن‏ارتباطهاى سالم و فرح‏بخش ، مزاح است . البته گاهى هم مزاح ، به‏کدورت و کینه مى‏انجامد و نتیجه معکوس مى‏دهد که اشاره خواهد شد . بعضیها خصلت ‏شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار ، به‏عنوان شاخصه خود قرار داده‏اند .  برخى هم میانه خوشى با آن ندارند و اهل شوخى نیستند . از آنجا که این نوع برخورد ،  در میان مردم متداول است و نه ‏مى‏توان به کلى آن را مردود دانست و نه مى‏توان بى‏حد و مرز طرفدارآن بود ، در این بخش به بیان آثار ، حد و مرز و شیوه و شرایط آن براساس تعالیم دینى مى‏پردازیم .مزاح ، خصلتى مؤمنانهخستگى جسم و روح ، با تفریحات سالم و مزاح و لطیفه‏گویى ‏برطرف مى‏شود . پرداختن به نشاط روحى و شادابى روان ، در سایه‏ لطایف و ظرایف ، امرى طبیعى و مقبول و مورد حمایت ‏شرع و دین‏ است ، البته با مراعاتهایى خاص . برخلاف تصور یا القاء آنان که مى‏کوشند چهره‏اى خشن و عبوس‏ از اسلام ارایه دهند ، در فرهنگ دینى مساله خوشحالى و شادى وخرسندسازى و « ادخال سرور »  و شاد کردن دیگران ، جزء خصلتهاى ‏مثبت و پسندیده به شمار آمده است . از مزاح و شوخ‏طبعى به عنوان ‏یک خصلت مؤمنانه یاد شده است . اولیاى دین و بزرگان مکتب نیز در عمل ، این گونه بوده‏اند .امام صادق (ع) فرمود : هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه در او « دعابه ‏» است . راوى از امام پرسید : دعابه چیست ؟ حضرت فرمود : یعنى مزاح ‏و شوخى. (1) .شوخى‏کردن ، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد ، شادى‏آوراست و شادکردن مردم به فرموده حضرت رسول ، کارى پسندیده است ‏و در روایات ،  از ادخال سرور در دل اهل ایمان تمجید شده است : « ان‏من احب الاعمال الى الله عز و جل ادخال السرور على المؤمنین ‏» ;  (2) . از محبوبترین کارها نزد خداى متعال ، وارد ساختن شادمانى بر دل‏مؤمنان است . یونس شیبانى از امام صادق (ع) نقل کرده که آن حضرت پرسید : چگونه است‏ شوخى و مزاح‏کردن شما با یکدیگر ؟ گفتم : اندک است . حضرت با لحنى عتاب‏آمیز فرمود :  چرا با هم مزاح و شوخى ندارید ؟ « فان المداعبة من حسن الخلق‏ » ،  شوخى و مزاح ، بخشى و جزیى از خوشرفتارى و حسن‏خلق است و تو مى‏خواهى از این طریق ، سرور وشادى بر دل برادرت وارد کنى ، پیامبر هم با افراد شوخى مى‏کرد ، مى‏خواست که آنها را شادمان سازد. (3) .در سیره رهبران الهىنمونه‏هایى که از مزاحها و رفتارهاى لطیفه‏آمیز و سخنان ‏مطایبه‏انگیز حضرت رسول روایت‏ شده است ، نشان مى‏دهد که آن‏حضرت ، در عین حال که خوشرفتارى و گشاده‏رویى و بذله‏گویى ‏داشت ، از مرز حق و سخن درست فراتر نمى‏رفت و شوخیهایش باطل‏ و لغو و ناروا نبود .  در روایت است که پیامبر(ص) فرمود : « انى لامزح و لا اقول الا حقا » ; (4) . من مزاح مى‏کنم ، ولى جز حق نمى‏گویم. این سخن ، هم نشان ‏دهنده مزاح در سیره رسول خداست ، هم ‏رعایت‏ حد و مرز آن . در مورد على بن ‏ابى‏طالب (ع)  نقل شده که وى شوخ‏ طبع بود وهمین شوخ ‏طبعى نیز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه ‏خلافت کنار بزنند و چنین وانمود کنند که یک فرد خوش‏ مشرب وشوخ ‏طبع ، نمى‏تواند رهبرى مسلمین را عهده‏دار شود . اهل مزاح بودن ‏و بذله‏گویى آن حضرت ، حتى از زبان مخالفان او هم نقل شده است . عمروعاص ،  معاویه و عمر ،  سخنانى دارند که گویاى این ویژگى در آن‏ حضرت است . خود حضرت با شگفتى یاد مى‏کند که عمروعاص درمنطقه شام ،  چنین وانمود و تبلیغات مى‏کند که فرزند ابوطالب ، مزاح‏گرو بذله‏گو و بازیگر است ! (5)  تا چهره ناخوشایندى از وى در اذهان شامیان ‏ترسیم کند .معاویه گفته است : خدا ابا الحسن ( على بن‏ابیطالب ) را رحمت‏کند ، که خندان و گشاده‏رو و اهل فکاهى بود ! (6)  او مى‏خواست این را به ‏عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد کند . درباره امام صادق (ع) نقل شده که آن حضرت ، بسیار خنده‏رو وشوخ‏طبع بود : « و کان کثیر الدعابة و التبسم . »  (7) . در برخى روایات هم توصیه شده که در مسافرت با یک جمع ، براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخیهاى سالم استفاده شود واین از آداب سفر بیان شده است . همچنان که گذشت ، شوخى و تفریحات سالم و مزاحهاى بدون‏آزار و دور از تحقیر دیگران و پرهیز از استهزاء مردم ،  به زندگى فردى و اجتماعى نشاط مى‏بخشد و موضوع مهم « طنز » نیز به نحوى در قلمرو شوخى و مزاح قرار مى‏گیرد ،  به شرط آنکه نگاه جدى به زندگى ،  آسیب‏ نبیند و حیات بشرى به بازیچه و لودگى و هرزگى کشیده نشود . عاقلان ، در هر شوخى و هزل هم ، یک سخن جدى مى‏یابند و از وراى مزاح ، به حقایق مى‏رسند ،  اما غافلان ،  جدى‏ترین مسایل حیات راهم به بازى مى‏گیرند . شوخى در گفتار و مطایبه در رفتار ، نباید فلسفه حیات را به پوچى ‏و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را در قشر نازکى از حقایق هستى‏ متوقف سازد .  اساسا مرز شوخى و جدى پنداشتن زندگى در همین‏ نگرش و زاویه دید نهفته است .  زنده‏یاد ، علامه محمدتقى جعفرى درتعریف  « شوخى‏ » مى‏نویسد :« فروغ جهان ‏افروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازکى از نفت که روى آب‏ مى‏سوزد خیره ‏شدن و لذت‏ بردن ، شوخى نامیده مى‏شود . » (8) . باز هم به تعبیر استاد علامه جعفرى : « با این فرض که همه عقلاى عالم ‏به وجود یک عده امور جدى معتقدند ،  بایستى شوخیهاى ما به صورت ‏استراحتهایى باشد که براى تکاپو در کار و فعالیت لازم مى‏دانیم . آرى ، بایست‏ شوخى کنیم ،  اما ضمنا باید بدانیم که این شوخى در حقیقت مانند بیرون آمدن ازکشتى است که در سطح اقیانوس زندگى در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق ‏مقوایى است که در روى امواج اقیانوس بى‏اختیار جست و خیز مى‏کند . ممکن‏است این کار خنده‏آور ، تلخى یکنواخت‏ بودن حرکت کشتى و تماشا به دستگاه وساکنین کشتى را به دست فراموشى بسپارد ، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن‏ پهنه بیکران دریا ، احتیاج به همان کشتى مجهز دارد که حتى کوچکترین پیچ ومهره‏اش هم به طور جدى منظور شده است  . » (9) .حد و مرز شوخىانسانها از نظر تحمل شوخى یکسان نیستند . بعضیها ظرفیت لازم ‏براى مزاح ندارند ،  در نتیجه شوخى به جاى دلشادکردن ، کینه وکدورت مى‏آورد و به جاى غم‏زدایى ، اندوه‏زا مى‏شود . از سوى دیگر ، افراط در هر چیز ، حتى خندیدن و خنداندن  و شوخى  و لطیفه‏گویى ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد .  اگردر تعالیم دینى از  « مزاح ‏ »  نهى شده یا از  « کثرت مزاح ‏»  مذمت‏ شده است ، براى پیشگیرى از همین عوارض است . مولوى گوید :گوش سر بربند از هزل و دروغتا ببینى شهر جان را با فروغ.البته که نگاه جدى به حیات و شناخت ناب از فلسفه زیستن و توجه به عقبه‏ها و گردنه‏هاى پر پیچ و خم و آینده دشوار و اسرارآمیز وجود ما به حدى مشغول کننده است که اگر کسى به همین جهات ، لب‏ از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگیرد ، چندان قابل ملامت ونکوهش نیست .اینک نگاهى گذرا به برخى احادیثى مى‏افکنیم که اساسا از مزاح ، نهى مى‏کند ،  یا از افراط در شوخى برحذر مى‏دارد ،  یا به عوارض و پیامدهاى اخلاقى و اجتماعى زیاده‏روى در مزاح یا شوخیهاى‏ بى‏حساب و لجام‏گسیخته و بى‏ملاحظه نسبت‏ به حیثیت و آبرو و شخصیت دیگران اشاره دارد . با توجه به اینکه دین ،  مزاح را از اخلاق ‏شایسته یک مؤمن مى‏داند ، نهى از مزاح در موارد دیگر ، جاى تامل‏دارد .امام باقر (ع) به حمران بن‏ اعین فرمود : « ایاک و المزاح ، فانه یذهب هیبة الرجل و ماء وجهه‏ » ;  (10) . از شوخى بپرهیز، چرا که شوخى هیبت و آبروى انسان را مى‏برد .امام صادق (ع)  فرمود : « لا تمزح ،  فیذهب نورک ‏ » ; (11) . شوخى مکن ، که فروغت مى‏رود .رسول خدا (ص) فرمود : « کثرة المزاح تذهب بماء الوجه و کثرة الضحک تمحو الایمان ‏ » ;  (12) . شوخى بیش از اندازه و بسیار ، آبرو را مى‏برد و خنده زیاد ، ایمان رامحو مى‏کند.ز شوخى بپرهیز اى باخردکه شوخى تو را آبرو مى‏برد.در آداب و اخلاق مسافرت ، در احادیث متعددى ، چند چیز جزء جوانمردى و فتوت به شمار آمده است ،  یکى هم مزاح است ،  اما به ‏شرطى که معصیت و گناه نباشد ، یا موجب خشم و نارضایى پروردگار نگردد . ( المزاح فى غیر المعاصى . کثرة المزاح فى غیر ما یسخط الله عزو جل ) . (13) .در سخنى هم امام صادق (ع)  فرموده است : « ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث‏ » ; (14) . خداوند ، شوخ و مزاح‏کننده و بذله‏گو در میان جمع را دوست‏ مى‏دارد ، اگر به گناه کشیده نشود.امام کاظم (ع) نیز در توصیه به یکى از فرزندانش چنین مى‏فرماید : « ... ایاک و المزاح ،  فانه یذهب بنور ایمانک و یستخف مروتک‏ » ; (15) . از شوخى پرهیز کن ، که نور ایمانت را مى‏برد و مروت تو را سبک ‏مى‏سازد .امام زین‏ العابدین (ع) در حدیث ‏بلندى که به خصلتهاى گناهان وآثار و عواقب سوء آنها پرداخته ، از جمله گناهانى را که پرده حیا وعصمت را مى‏درد ، شرابخوارى ،  قماربازى و پرداختن به لغویات وشوخیهایى مى‏شمارد که براى خنداندن مردم به کار گرفته مى‏شود . (16) .شاید اشاره به آثار سوء اخلاقى و روحى دلقک‏ بازیهایى باشد که‏ عده‏اى شغل خود را انجام حرکات سبک و خنداندن مردم ساخته‏اند و مردم را از واقعیات حیات و عمق بینش و نگرش به زندگى و مراعات‏ آداب و سنن دور مى‏دارند . آیا جز این است که چهره‏هاى دلقک و انسانهایى که حرفه ‏بازیگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند ، و شوخیهاى جلف وسبک و نسنجیده و دور از وقار مى‏کنند ، به طور طبیعى هیبت و وقار انسانى خود را از دست مى‏دهند و در نظرها سبک جلوه مى‏کنند . این‏مضمون ، در احادیث‏ بسیارى مطرح شده است . امام على (ع) فرموده است : « من کثر مزاحه استخف به و من کثر ضحکه ذهبت هیبته ‏» ;  (17) . کسى که زیاد شوخى کند ، به سبب همان، سبک مى‏شود و هر که‏ زیاد بخندد ، هیبتش مى‏رود .اگر در حدیث است که :  « الکامل من غلب جده هزله ‏» ;  (18)  کامل کسى‏است که  « جد »  او بر  « شوخى‏ » اش غلبه و فزونى داشته باشد ،  نفى اصل‏ شوخى و مزاح و هزل را نمى‏کند ،  بلکه شوخیهاى بى‏رویه و مزاحهاى ‏خارج از حد را مى گوید که « جدیت ‏حیات ‏»  را تحت ‏الشعاع قرار مى‏دهد .شوخیهاى بدفرجاموقتى شوخى ، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود  ، موجب تحقیر و اهانت مى‏گردد و طرف شوخى بر مى‏آشوبد و در دفاع ‏از آبروى خود و حفظ موقعیتش به معارضه و برخورد مى‏پردازد . اینجاست که شوخى تبدیل به کدورت و دشمنى مى‏شود .  نمونه‏هاى فراوانى مى‏توان یافت که یک مزاح بیجا و نسنجیده که ‏بى‏حرمتى به کسى یا گروهى تلقى شده است ، خشم آنان را برانگیخته ‏است .  در ضرب‏المثلهاى ما تعابیرى همچون  « شوخى شوخى آخرش به‏ جدى مى‏کشد »  (19)  وجود دارد که گویاى عواقب ناهنجار برخى ‏شوخیهاست . همین مضمون در مثلهاى عربى نیز آمده است :  « المزاح‏ مقدمة الشر » . امام حسن عسکرى (ع) فرمود :  « لا تمازح ،  فیجترء علیک‏ » ;  (20)  شوخى‏ مکن ، که بر تو گستاخ مى‏شوند .  این ، اشاره به از بین رفتن مهابت وحرمت مزاح‏کننده دارد که وقتى با شوخى ، حریم خود را شکست و ابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت ، راه براى دیگران باز مى‏شود که ‏به حرمت‏شکنى بپردازند .در حدیث دیگرى که امام صادق (ع) به « مؤمن  الطاق ‏ »  دارد به آثار سوء و خلاف‏ انگیز مزاح اشاره دارد .  حضرت ، ضمن وصایاى مفصلى‏ به وى ، مى‏فرماید : « ان اردت ان یصفو لک ود اخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لاتشارنه ‏» ;  (21) . اگر مى‏خواهى دوستى برادرت با تو صاف و زلال و بى‏آلایش‏ بماند ،  با او شوخى ، جدل ،  مفاخره  و مخاصمه و کشمکش مکن .روشن است که این چهار عمل ، گاهى نوعى تعرض به حریم ‏شخصیت دیگرى محسوب مى‏شود و آن صفاى برادرى و دوستى را مى‏آلاید .به هر حال ، در شوخى کردن با دیگران ،  هم باید ظرفیت طرف‏ مقابل سنجیده شود ،  هم از افراط و زیاده‏روى پرهیز گردد ، هم از تحقیر و توهین و استهزاء دیگران اجتناب شود ،  هم وقار و هیبت ‏خودشخص محفوظ بماند .  نشاندن گل لبخند به چهره‏ها به قیمت ‏خوردکردن شخصیت‏ یک انسان ،  و ایجاد شادى در عده‏اى به بهاى غمگین‏ ساختن یک مسلمان ،  زیبنده و شایسته نیست .  در مساله طنز و برنامه‏هاى فکاهى و عروسکى صدا و سیما نیز ،  به لحاظ اینکه گاهى‏ اهانت‏ به اشخاص حقیقى مى‏شود و تعرض به آبرو و حیثیت آنان به‏ شمار مى‏آید ، برخى به طور جدى مخالفند و آنان را از نظر فقهى و شرعى بى‏اشکال نمى‏دانند .  اعتدال در هر امرى پسندیده است ،  در مزاح ‏و شوخى نیز همچنین ، تا معاشرتها پاک و دوستیها بادوام و رابطه‏ها صمیمى و برادرانه باشد .پى‏نوشتها : 1) بحارالانوار، ج‏73، ص‏60.   2) کافى، ج‏2، ص‏189.   3) بحارالانوار، ج‏16، ص‏298.   4) همان.  5) نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 84.   6) بحارالانوار، ج‏41، ص‏147.   7) همان، ج‏17، ص‏33.   8) تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج‏16، ص‏147.  9) همان.  10) بحارالانوار، ج‏73، ص‏60.   11) همان، ص‏58.   12) همان، ج‏69، ص‏259.  13) همان، ج‏73، ص‏266.  14) همان، ص‏60.   15) همان، ج‏66، ص‏395.   16) همان، ج‏70، ص‏375.   17) همان، ج‏74، ص‏285.  18) غررالحکم.   19) امثال و حکم، دهخدا، ج‏2، ص‏1033.   20) بحارالانوار، ج‏75، ص‏350.  21) همان، ص‏291. 
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه