اخلاق معاشرت ( 28 ) / ( به بهانه ماه مبارک رمضان )
چهارشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۸۴، ۰۹:۴۰ ق.ظ
شوخى و مزاحکمتر جامعه و ملتى را مىتوان یافت که در ارتباطات مردم ، چیزى به نام « شوخى » وجود نداشته باشد . لازمه زندگى اجتماعى و داشتنارتباطهاى سالم و فرحبخش ، مزاح است . البته گاهى هم مزاح ، بهکدورت و کینه مىانجامد و نتیجه معکوس مىدهد که اشاره خواهد شد . بعضیها خصلت شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار ، بهعنوان شاخصه خود قرار دادهاند . برخى هم میانه خوشى با آن ندارند و اهل شوخى نیستند . از آنجا که این نوع برخورد ، در میان مردم متداول است و نه مىتوان به کلى آن را مردود دانست و نه مىتوان بىحد و مرز طرفدارآن بود ، در این بخش به بیان آثار ، حد و مرز و شیوه و شرایط آن براساس تعالیم دینى مىپردازیم .مزاح ، خصلتى مؤمنانهخستگى جسم و روح ، با تفریحات سالم و مزاح و لطیفهگویى برطرف مىشود . پرداختن به نشاط روحى و شادابى روان ، در سایه لطایف و ظرایف ، امرى طبیعى و مقبول و مورد حمایت شرع و دین است ، البته با مراعاتهایى خاص . برخلاف تصور یا القاء آنان که مىکوشند چهرهاى خشن و عبوس از اسلام ارایه دهند ، در فرهنگ دینى مساله خوشحالى و شادى وخرسندسازى و « ادخال سرور » و شاد کردن دیگران ، جزء خصلتهاى مثبت و پسندیده به شمار آمده است . از مزاح و شوخطبعى به عنوان یک خصلت مؤمنانه یاد شده است . اولیاى دین و بزرگان مکتب نیز در عمل ، این گونه بودهاند .امام صادق (ع) فرمود : هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه در او « دعابه » است . راوى از امام پرسید : دعابه چیست ؟ حضرت فرمود : یعنى مزاح و شوخى. (1) .شوخىکردن ، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد ، شادىآوراست و شادکردن مردم به فرموده حضرت رسول ، کارى پسندیده است و در روایات ، از ادخال سرور در دل اهل ایمان تمجید شده است : « انمن احب الاعمال الى الله عز و جل ادخال السرور على المؤمنین » ; (2) . از محبوبترین کارها نزد خداى متعال ، وارد ساختن شادمانى بر دلمؤمنان است . یونس شیبانى از امام صادق (ع) نقل کرده که آن حضرت پرسید : چگونه است شوخى و مزاحکردن شما با یکدیگر ؟ گفتم : اندک است . حضرت با لحنى عتابآمیز فرمود : چرا با هم مزاح و شوخى ندارید ؟ « فان المداعبة من حسن الخلق » ، شوخى و مزاح ، بخشى و جزیى از خوشرفتارى و حسنخلق است و تو مىخواهى از این طریق ، سرور وشادى بر دل برادرت وارد کنى ، پیامبر هم با افراد شوخى مىکرد ، مىخواست که آنها را شادمان سازد. (3) .در سیره رهبران الهىنمونههایى که از مزاحها و رفتارهاى لطیفهآمیز و سخنان مطایبهانگیز حضرت رسول روایت شده است ، نشان مىدهد که آنحضرت ، در عین حال که خوشرفتارى و گشادهرویى و بذلهگویى داشت ، از مرز حق و سخن درست فراتر نمىرفت و شوخیهایش باطل و لغو و ناروا نبود . در روایت است که پیامبر(ص) فرمود : « انى لامزح و لا اقول الا حقا » ; (4) . من مزاح مىکنم ، ولى جز حق نمىگویم. این سخن ، هم نشان دهنده مزاح در سیره رسول خداست ، هم رعایت حد و مرز آن . در مورد على بن ابىطالب (ع) نقل شده که وى شوخ طبع بود وهمین شوخ طبعى نیز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه خلافت کنار بزنند و چنین وانمود کنند که یک فرد خوش مشرب وشوخ طبع ، نمىتواند رهبرى مسلمین را عهدهدار شود . اهل مزاح بودن و بذلهگویى آن حضرت ، حتى از زبان مخالفان او هم نقل شده است . عمروعاص ، معاویه و عمر ، سخنانى دارند که گویاى این ویژگى در آن حضرت است . خود حضرت با شگفتى یاد مىکند که عمروعاص درمنطقه شام ، چنین وانمود و تبلیغات مىکند که فرزند ابوطالب ، مزاحگرو بذلهگو و بازیگر است ! (5) تا چهره ناخوشایندى از وى در اذهان شامیان ترسیم کند .معاویه گفته است : خدا ابا الحسن ( على بنابیطالب ) را رحمتکند ، که خندان و گشادهرو و اهل فکاهى بود ! (6) او مىخواست این را به عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد کند . درباره امام صادق (ع) نقل شده که آن حضرت ، بسیار خندهرو وشوخطبع بود : « و کان کثیر الدعابة و التبسم . » (7) . در برخى روایات هم توصیه شده که در مسافرت با یک جمع ، براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخیهاى سالم استفاده شود واین از آداب سفر بیان شده است . همچنان که گذشت ، شوخى و تفریحات سالم و مزاحهاى بدونآزار و دور از تحقیر دیگران و پرهیز از استهزاء مردم ، به زندگى فردى و اجتماعى نشاط مىبخشد و موضوع مهم « طنز » نیز به نحوى در قلمرو شوخى و مزاح قرار مىگیرد ، به شرط آنکه نگاه جدى به زندگى ، آسیب نبیند و حیات بشرى به بازیچه و لودگى و هرزگى کشیده نشود . عاقلان ، در هر شوخى و هزل هم ، یک سخن جدى مىیابند و از وراى مزاح ، به حقایق مىرسند ، اما غافلان ، جدىترین مسایل حیات راهم به بازى مىگیرند . شوخى در گفتار و مطایبه در رفتار ، نباید فلسفه حیات را به پوچى و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را در قشر نازکى از حقایق هستى متوقف سازد . اساسا مرز شوخى و جدى پنداشتن زندگى در همین نگرش و زاویه دید نهفته است . زندهیاد ، علامه محمدتقى جعفرى درتعریف « شوخى » مىنویسد :« فروغ جهان افروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازکى از نفت که روى آب مىسوزد خیره شدن و لذت بردن ، شوخى نامیده مىشود . » (8) . باز هم به تعبیر استاد علامه جعفرى : « با این فرض که همه عقلاى عالم به وجود یک عده امور جدى معتقدند ، بایستى شوخیهاى ما به صورت استراحتهایى باشد که براى تکاپو در کار و فعالیت لازم مىدانیم . آرى ، بایست شوخى کنیم ، اما ضمنا باید بدانیم که این شوخى در حقیقت مانند بیرون آمدن ازکشتى است که در سطح اقیانوس زندگى در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق مقوایى است که در روى امواج اقیانوس بىاختیار جست و خیز مىکند . ممکناست این کار خندهآور ، تلخى یکنواخت بودن حرکت کشتى و تماشا به دستگاه وساکنین کشتى را به دست فراموشى بسپارد ، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن پهنه بیکران دریا ، احتیاج به همان کشتى مجهز دارد که حتى کوچکترین پیچ ومهرهاش هم به طور جدى منظور شده است . » (9) .حد و مرز شوخىانسانها از نظر تحمل شوخى یکسان نیستند . بعضیها ظرفیت لازم براى مزاح ندارند ، در نتیجه شوخى به جاى دلشادکردن ، کینه وکدورت مىآورد و به جاى غمزدایى ، اندوهزا مىشود . از سوى دیگر ، افراط در هر چیز ، حتى خندیدن و خنداندن و شوخى و لطیفهگویى ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد . اگردر تعالیم دینى از « مزاح » نهى شده یا از « کثرت مزاح » مذمت شده است ، براى پیشگیرى از همین عوارض است . مولوى گوید :گوش سر بربند از هزل و دروغتا ببینى شهر جان را با فروغ.البته که نگاه جدى به حیات و شناخت ناب از فلسفه زیستن و توجه به عقبهها و گردنههاى پر پیچ و خم و آینده دشوار و اسرارآمیز وجود ما به حدى مشغول کننده است که اگر کسى به همین جهات ، لب از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگیرد ، چندان قابل ملامت ونکوهش نیست .اینک نگاهى گذرا به برخى احادیثى مىافکنیم که اساسا از مزاح ، نهى مىکند ، یا از افراط در شوخى برحذر مىدارد ، یا به عوارض و پیامدهاى اخلاقى و اجتماعى زیادهروى در مزاح یا شوخیهاى بىحساب و لجامگسیخته و بىملاحظه نسبت به حیثیت و آبرو و شخصیت دیگران اشاره دارد . با توجه به اینکه دین ، مزاح را از اخلاق شایسته یک مؤمن مىداند ، نهى از مزاح در موارد دیگر ، جاى تاملدارد .امام باقر (ع) به حمران بن اعین فرمود : « ایاک و المزاح ، فانه یذهب هیبة الرجل و ماء وجهه » ; (10) . از شوخى بپرهیز، چرا که شوخى هیبت و آبروى انسان را مىبرد .امام صادق (ع) فرمود : « لا تمزح ، فیذهب نورک » ; (11) . شوخى مکن ، که فروغت مىرود .رسول خدا (ص) فرمود : « کثرة المزاح تذهب بماء الوجه و کثرة الضحک تمحو الایمان » ; (12) . شوخى بیش از اندازه و بسیار ، آبرو را مىبرد و خنده زیاد ، ایمان رامحو مىکند.ز شوخى بپرهیز اى باخردکه شوخى تو را آبرو مىبرد.در آداب و اخلاق مسافرت ، در احادیث متعددى ، چند چیز جزء جوانمردى و فتوت به شمار آمده است ، یکى هم مزاح است ، اما به شرطى که معصیت و گناه نباشد ، یا موجب خشم و نارضایى پروردگار نگردد . ( المزاح فى غیر المعاصى . کثرة المزاح فى غیر ما یسخط الله عزو جل ) . (13) .در سخنى هم امام صادق (ع) فرموده است : « ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث » ; (14) . خداوند ، شوخ و مزاحکننده و بذلهگو در میان جمع را دوست مىدارد ، اگر به گناه کشیده نشود.امام کاظم (ع) نیز در توصیه به یکى از فرزندانش چنین مىفرماید : « ... ایاک و المزاح ، فانه یذهب بنور ایمانک و یستخف مروتک » ; (15) . از شوخى پرهیز کن ، که نور ایمانت را مىبرد و مروت تو را سبک مىسازد .امام زین العابدین (ع) در حدیث بلندى که به خصلتهاى گناهان وآثار و عواقب سوء آنها پرداخته ، از جمله گناهانى را که پرده حیا وعصمت را مىدرد ، شرابخوارى ، قماربازى و پرداختن به لغویات وشوخیهایى مىشمارد که براى خنداندن مردم به کار گرفته مىشود . (16) .شاید اشاره به آثار سوء اخلاقى و روحى دلقک بازیهایى باشد که عدهاى شغل خود را انجام حرکات سبک و خنداندن مردم ساختهاند و مردم را از واقعیات حیات و عمق بینش و نگرش به زندگى و مراعات آداب و سنن دور مىدارند . آیا جز این است که چهرههاى دلقک و انسانهایى که حرفه بازیگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند ، و شوخیهاى جلف وسبک و نسنجیده و دور از وقار مىکنند ، به طور طبیعى هیبت و وقار انسانى خود را از دست مىدهند و در نظرها سبک جلوه مىکنند . اینمضمون ، در احادیث بسیارى مطرح شده است . امام على (ع) فرموده است : « من کثر مزاحه استخف به و من کثر ضحکه ذهبت هیبته » ; (17) . کسى که زیاد شوخى کند ، به سبب همان، سبک مىشود و هر که زیاد بخندد ، هیبتش مىرود .اگر در حدیث است که : « الکامل من غلب جده هزله » ; (18) کامل کسىاست که « جد » او بر « شوخى » اش غلبه و فزونى داشته باشد ، نفى اصل شوخى و مزاح و هزل را نمىکند ، بلکه شوخیهاى بىرویه و مزاحهاى خارج از حد را مى گوید که « جدیت حیات » را تحت الشعاع قرار مىدهد .شوخیهاى بدفرجاموقتى شوخى ، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود ، موجب تحقیر و اهانت مىگردد و طرف شوخى بر مىآشوبد و در دفاع از آبروى خود و حفظ موقعیتش به معارضه و برخورد مىپردازد . اینجاست که شوخى تبدیل به کدورت و دشمنى مىشود . نمونههاى فراوانى مىتوان یافت که یک مزاح بیجا و نسنجیده که بىحرمتى به کسى یا گروهى تلقى شده است ، خشم آنان را برانگیخته است . در ضربالمثلهاى ما تعابیرى همچون « شوخى شوخى آخرش به جدى مىکشد » (19) وجود دارد که گویاى عواقب ناهنجار برخى شوخیهاست . همین مضمون در مثلهاى عربى نیز آمده است : « المزاح مقدمة الشر » . امام حسن عسکرى (ع) فرمود : « لا تمازح ، فیجترء علیک » ; (20) شوخى مکن ، که بر تو گستاخ مىشوند . این ، اشاره به از بین رفتن مهابت وحرمت مزاحکننده دارد که وقتى با شوخى ، حریم خود را شکست و ابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت ، راه براى دیگران باز مىشود که به حرمتشکنى بپردازند .در حدیث دیگرى که امام صادق (ع) به « مؤمن الطاق » دارد به آثار سوء و خلاف انگیز مزاح اشاره دارد . حضرت ، ضمن وصایاى مفصلى به وى ، مىفرماید : « ان اردت ان یصفو لک ود اخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لاتشارنه » ; (21) . اگر مىخواهى دوستى برادرت با تو صاف و زلال و بىآلایش بماند ، با او شوخى ، جدل ، مفاخره و مخاصمه و کشمکش مکن .روشن است که این چهار عمل ، گاهى نوعى تعرض به حریم شخصیت دیگرى محسوب مىشود و آن صفاى برادرى و دوستى را مىآلاید .به هر حال ، در شوخى کردن با دیگران ، هم باید ظرفیت طرف مقابل سنجیده شود ، هم از افراط و زیادهروى پرهیز گردد ، هم از تحقیر و توهین و استهزاء دیگران اجتناب شود ، هم وقار و هیبت خودشخص محفوظ بماند . نشاندن گل لبخند به چهرهها به قیمت خوردکردن شخصیت یک انسان ، و ایجاد شادى در عدهاى به بهاى غمگین ساختن یک مسلمان ، زیبنده و شایسته نیست . در مساله طنز و برنامههاى فکاهى و عروسکى صدا و سیما نیز ، به لحاظ اینکه گاهى اهانت به اشخاص حقیقى مىشود و تعرض به آبرو و حیثیت آنان به شمار مىآید ، برخى به طور جدى مخالفند و آنان را از نظر فقهى و شرعى بىاشکال نمىدانند . اعتدال در هر امرى پسندیده است ، در مزاح و شوخى نیز همچنین ، تا معاشرتها پاک و دوستیها بادوام و رابطهها صمیمى و برادرانه باشد .پىنوشتها : 1) بحارالانوار، ج73، ص60. 2) کافى، ج2، ص189. 3) بحارالانوار، ج16، ص298. 4) همان. 5) نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه 84. 6) بحارالانوار، ج41، ص147. 7) همان، ج17، ص33. 8) تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج16، ص147. 9) همان. 10) بحارالانوار، ج73، ص60. 11) همان، ص58. 12) همان، ج69، ص259. 13) همان، ج73، ص266. 14) همان، ص60. 15) همان، ج66، ص395. 16) همان، ج70، ص375. 17) همان، ج74، ص285. 18) غررالحکم. 19) امثال و حکم، دهخدا، ج2، ص1033. 20) بحارالانوار، ج75، ص350. 21) همان، ص291.