از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است؛ پیامبر اعظم (ص)؛ اصغر عظیمیمهر
بسم الله الرحمن الرحیم
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عِطر نام توست اگر گلْ معطّر است
آن چهرهی مشعشع و آن دیدهی پر آب
شأن نزول سورهی والشّمس و کوثر است
جنّ و پری سپاه سلیمان اگر شدند
روحالامین به بیت تو هر آن مسخّر است
بال و پر فرشتهی آمین به راه توست
امر محال اگر تو بخواهی میسّر است
از لطف لایزال تو هر ناتوان اگر
دستی به دامنت برساند توانگر است
همواره مزد را به تکاپو نمیدهند
از سفرهی عطای تو رزقم مقرّر است
در چشم طفل، عکس بُوَد جذْبهی کتاب
حتی بدون عکس، کتابت مصوّر است
دارد به سمت نام تو نزدیک میشود
آغاز هر اذان اگر "الله اکبر" است!
کردی قیام و دور قیامت گذشت و رفت!
ما منتظر نشسته که کی وقت محشر است!!؟؟
نامت دوبار در صلوات آمد و مدام
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است
حرفی تفاوت صلوات و صلو'ة نیست!
اجر صلو'ة با صلواتت برابر است
کی میشود که در غزلی جا دهم تو را؟!
مدحت نیازمند غزلهای دیگر است
هر شعرِ از تو گفته اگر مُصحَفی شود
این انحصار معجزهها منتفی شود
خَلق تو راز فلسفهی کائنات بود
پس منطقیاست شعرم اگر فلسفی شود
اینکه تویی تبلورِ معیارْ در خلوص
اجماع ِ بیگمان عموم است با خصوص
با آنکه بینیازی از اثبات، در پیات
آیات آمدند به تکرار در نصوص
با تو مدینه قبلهی حاجات دیگری است
نهج الفصاحه جلوهی آیات دیگری است *
بیمعرفت به حقّ تو هرکس که زنده است
حین حیات، نوعی از اموات دیگری است!
در فرضی از مغالطه رد کرده خویش را
هرکس به جز تو در پی اثبات دیگری است!
کم میشود تواتُرِ اقوالِ بیسند
وقتی که مبتنی به روایات دیگری است
تأخیر در عبادت و تکیه به قولِ غیر
در کثرتِ معاشرت آفات دیگری است
گاهی تنفر از سکنات کسی دگر
شرم از صفات ماست که در ذات دیگری است!
بتها شکستهاند ولی این جهان چرا
همچون گذشته گسترهی لات دیگری است؟!
این قوم، سر به راه به فرمان نمیشوند
موسی به طور در پی تورات دیگری است
نامت مبارک است ولی گوش ما چرا
وقت اذان به جانب اصوات دیگری است؟
دنیا منظم است ولی در نماز تو
ترتیب دیگری ست، موالات دیگری است!
در چشم اهل دل به یقین هر مصیبتی
فرصت برای حال و مناجات دیگری است
در وصف تو اگر که غزل، چون قصیده شد
بیشک نیازمند به ابیات دیگری است
پیغمبران قبل تو هریک جدا جدا
آوردهاند نام تو را در کتابها
در آبْ نوح گفت و در آتش خلیل گفت!
موسی به کوه طور و مسیحا به جلجتا *
خورشید بی تو مشعل خوف و هلاک شد
اول به کوه زد، پس از آن در مغاک شد
از نیمهی ربیع ِ نخستین دو شب گذشت *
ذکر فرشتگان همه "روحی فداک" شد
کس انتظار معجزه از سنگها نداشت
تا اینکه سنگ در قدمت تابناک شد
از جلوهی تو بود تب بتپرستیاش!
مشرک اگر که مرتکب اشتراک شد!
آوردهاند کافرِ در حالِ احتضار
بر لب دوبار نام تو آورد و پاک شد!
شقالقمر که معجزهای نیست! چونکه ماه
روی تو را که دید، خودش سینهچاک شد!
دلدادهی تو هر که شود، ترک سر کند
حال و هوای غیرِ تو از سر به در کند
چون گوش روزهدار به الله اکبر است *
چشمی که خواست سیر تو را یک نظر کند
تعیین نرخ، تابع تصمیم تاجر است
هرکس که از تو چشم بپوشد ضرر کند
این شعر از قوالب رایج عبور کرد
شاعر نخواست وصف تو را مختصر کند
دلدادهای که گاه به دلدار سر زند
خوشباوری است اینکه به او یار سر زند
در پاسخ تمام سؤالات، نام تو
از ماورای پردهی اسرار سر زند
رزق کسی به اذن تو فرّاخ چون شود
باید به مردمان گرفتار سر زند
میگردد از تصدّق تو عاقبت به خیر
وقت سلامت آنکه به بیمار سر زند
این ماجرای بعثت و غار حرا چه بود؟!
کس دیده قرص ماه که از غار سر زند؟!
ماه چهارده شبه را دیده! منطقی است
دیوانه گاه اگر که به دیوار سر زند!
بود از نخست شیوهی میخانهها غلط!
باید که ضرب در دو شود جام هفتخط!
از این چهارده که گذشتی به جام خویش
تصویر "لا الهَ" ببینی فقط فقط
نامت حقیقتی است که در آن مَجاز نیست
چشمی که باز نیست به روی تو، باز نیست!
سالک بدون عشق تو در مسلک سلوک
دیوانه هم اگر بشود عشقباز نیست
رسوای عشق از همه با آبروتر است
سرّی که پیش خلق عیان گشته، راز نیست
وقتی که روبروی بتان ایستادهای
فرصت برای موعظه و احتراز نیست
هرکس که در تو غرق شود ملتفت شود
بعد از نشیب مرحلهای جز فراز نیست
سوز و گداز سیرت دلدادگان توست
چیزی به غیر صورتِ راز و نیاز نیست
جز این که کاتب نَفَس وحی بودهام
من را به شاعران دگر امتیاز نیست
ازسِدرِ منتهی چه کسی جز تو رد شده است؟
آنجا برای وحی تردّد مُجاز نیست!
هرجا که نام توست حریمی الهی است
پس مسجدالحرام فقط در حجاز نیست!
نام تو در اذان دل ما را مدینه بُرد
گاهی حضور قلب شروط نماز نیست!
هرکس که دل سپرده به تو، دین سپرده است
زخم روان خویش ‘ به تسکین سپرده است
آسوده گشته است خداوند تا از آن
بالا عنان عرش به پایین سپرده است!
میخواست تا که زنده بماند به این دلیل
قلب کتاب خویش به یاسین سپرده است
بی تو کسی که دم زند از حق، حضانتِ
ایتام را به دست مساکین سپرده است!
دنیا بدون نام تو رنجی عمیق داشت
تا بودی از بهشت نشانی دقیق داشت
در شعلههای خشم نمیسوخت جنگلی
دریا اگر که کار به کار حریق داشت
گفتی که داغدار نشد آنکه خاتمی
در دستِ راست کرد و نگینی عقیق داشت
انگشتر نشان تو و نقش آن چه بود؟!
مولا پس از تو چند رفیق شفیق داشت؟
جز تو که داشته است؟! "علی" در سپاه خویش!
جنگاوری سترگ که قلبی رقیق داشت
دل وقتی از خدا بشود پُر کجای آن
چیزی کم از قداست بیت عتیق داشت؟
*
تکلیف اگر چه وقت مصیبت صبوری است
گاهی نشان اوج وفا، اشک دوری است
چشمی که بسته شد به جمال و خصال تو
در او سیهدلی به موازات کوری است
آبی شفادهنده چو اشک زلال نیست
شیرینی فراق تو کم از وصال نیست
طالب اگر چه مفتی و علامه هم شود
بیمعرفت به حقّ تو اهل کمال نیست
بیحرمتی کسی به حریمت اگر کند
چشمش به اهل خانهی خود هم حلال نیست
هر سیرتی نکوست به صورت اثر کند
زیبایی جمال، جدا از خصال نیست
هرکس که دیده روی تو و ابروی تو را
دیگر نیازمند به بدر و هلال نیست
والاتر است آنکه غلام تو مانده است!
بر پشت بام کعبه کسی جز بلال نیست!
هنگام غیظ اگر صلواتی دهد کسی
چیزی به قدر خشم، سریعالزوال نیست
لب از سخن اگر که ببندیم در سکوت
اسرارِ حکمتی است که در قیل و قال نیست
دنیا پُر از خداست و دیگر تفاوتی
مابین شرق و غرب و جنوب و شمال نیست
اصغر عظیمیمهر
از سایت آیات غمزه
پینوشتها:
* «جلجتا» تپهای در بیرون شهر قدیمی بیتالمقدس است که مسیح را در آنجا به صلیب کشیدند.
* هفدهم ربیع الاول تاریخ میلاد مبارک حضرت رسول است.
* علّت نامگذاری نهج الفصاحه به خاطر حدیث پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله است که فرمودهاند: «انا افصح العرب» من فصیحترین فرد عرب هستم.
* سدرة المنتهی: درخت کُنار است بر فلک هفتم که منتهای اعمال مردم و نهایت رسیدن علم خلق و منتهای رسیدن جبرئیل علیهالسلام است و هیچکس از آن نگذشته مگر پیغمبر صلیالله علیه و آله
* امام رضا (ع) از پدرانش نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمود: انگشتر عقیق به دست کنید مادامی که در دست دارید به شما اندوهی نخواهد رسید.(مکارم الاخلاق، ص۸۷)
* روزی پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله به حضرت علی علیهالسلام انگشتری داد و به او فرمود: «بر روی آن بنویس "محمد بن عبدالله" علی علیهالسلام انگشتر را گرفت و به انگشترساز سپرد، اما انگشترساز به اشتباه نوشت: "محمد رسول الله"؛ وقتی انگشتر را نزد امیرالمؤمنین برد، امام به انگشتر نگاهی کرد و فرمود: من نگفته بودم که روی آن چنین بنویسی. او گفت: اشتباه کردم. امام انگشتر را نزد پیامبر برد و ماجرا را تعریف کرد. پیامبر انگشتر را گرفت و به آن نگریست و فرمود:«ای علی، من محمد بن عبدالله هستم و من محمد رسول الله هستم.» (یعنی اشکالی ندارد) آنگاه انگشتر را به دست کرد. صبح روز بعد، پیامبر دید زیر جملهی «محمد رسول الله» نوشته شده است: "علی ولی الله". حیرت کرد اما لحظهای نگذشت که جبرئیل نازل شد و به پیامبر فرمود: "تو آنچه را اراده کردی نوشتی، ما نیز آنچه را اراده کردیم نوشتیم".