الکافی، جلد ۱، کتاب عقل و جهل، حدیث ۲۳
٢٣/٢٣. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مُرْسَلاً، قَالَ:
قَالَ أَبُو عَبْدِاللّٰهِ عَلَیْهِالسَّلاَمُ: «دِعَامَةُ (۱) الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ، وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ (۲) وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ، وَ بِالْعَقْلِ یَکْمُلُ (۳)، وَ هُوَ دَلِیلُهُ وَ مُبْصِرُهُ (۴) وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ، فَإِذَا کَانَ تَأْیِیدُ عَقْلِه مِنَ النُّورِ، کَانَ عَالِماً، حَافِظاً، ذَاکِراً (۵)، فَطِناً، فَهِماً (۶)، فَعَلِمَ بِذٰلِکَ کَیْفَ، وَ لِمَ، وَ حَیْثُ (۷)، وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ، فَإِذَا عَرَفَ ذٰلِکَ، عَرَفَ مَجْرَاهُ (۸) وَ مَوْصُولَهُ وَ مَفْصُولَهُ، وَ أَخْلَصَ الْوَحْدَانِیَّةَ لِلّٰهِ وَ الْإِقْرَارَ بِالطَّاعَةِ، فَإِذَا فَعَلَ ذٰلِکَ (۹)، کَانَ مُسْتَدْرِکاً لِمَا فَاتَ، وَ وَارِداً عَلىٰ مَا هُوَ آتٍ، یَعْرِفُ (۱۰) مَا هُوَ فِیهِ، وَ لِأَیِّ شَیْءٍ هُوَ هٰاهُنَا، وَ مِنْ أَیْنَ یَأْتِیهِ، وَ إِلىٰ مَا هُوَ صَائِرٌ؛ وَ ذٰلِکَ (۱۱) کُلُّهُ مِنْ تَأْیِیدِ الْعَقْلِ»(۱۲).
ترجمه:
٢٣/٢٣.چند نفر از اصحاب ما روایت کردهاند از احمد بن محمد به طور مرسل که گفت:
امام جعفر صادق علیهالسلام فرمود که:«ستون انسان و آنچه به آن برپا مىشود، عقل است، و از عقل، فطانت و زیرکى و فهم و محافظت و علم به هم مىرسد. و هر یک از اینها به واسطهی عقل کامل مىشود، و عقل، رهبر و محل دیدن و کلید امر اوست (که تمام امر او به وى روشن شود). پس هرگاه تقویت عقل او از نور باشد، عالم و حافظ و ذاکر و صاحب فطانت و فهم گردد، و به این، سبب چگونگى و جهت و حیثیت هر چیزى را بداند، و هر که او را خیرخواهى کند و هر که به او خیانت کند، همه را بشناسد. و چون این را شناخت، مجراى کار خویش و آنچه باعث پیوند و جدایى آنْ باشد، بشناسد (به اینکه هر چه از او سر زند و به آنچه موجب امداد و اخلال آن باشد، دانا گرداند). و یگانگى را از براى خدا و اقرار به فرمانبردارى را خالص گرداند. و چون این را به عمل آورد، آنچه را که از او فوت شده، دریابد و بر آنچه آمدنى است فرود آید (که بر آن مسلط گردد). و آنچه را که در آن است بشناسد و بداند که آن، از براى چه چیز در اینجاست و از کجا به او مىرسد، و به سوى چه بازخواهد گشت، و همهی اینها از تأیید و تقویت عقل است».
پینوشتها:
(۱). «دعامة البیت»: الاُسطوان الذی یعتمد علیه السقف، و دعامة کلّ شیء هی أصله الذی ینشأ منه فروع أحواله و شعب أوصافه و کمالاته. انظر: لسان العرب، ج ١٢، ص ٢٠١ (دعم).
(۲). فی العلل: «و من العقل الفطنة».
(۳). فی المطبوع: «یکمّل» بالتشدید. و قرأه صدر المتألّهین مجهولاً من الإفعال أو التفعیل؛ حیث قال: «... و بکونه مکمّلاً للإنسان». و الظاهر من کلام المازندرانی تجرّده معلوماً؛ حیث قال: «أی یکمل الإنسان؛ لأنّ العقل مبدأ لجمیع الخیرات... التی بها یصیر الإنسان کاملاً».
(۴). فی «و»: «مبصّره» اسم الفاعل من التفعیل، و فی «ج، بر، بس»: «مَبْصَره» بهیئة اسم المکان. و فی هذه الکلمة احتمالات ثلاث: الأوّل: بفتح المیم و الصاد و سکون الباء، بمعنى الحجّة -کما فی اللغة- أی ما فیه بصیرته و علمه. هذا هو مختار السیّد الداماد فی التعلیقة. الثانی: اسم الفاعل من الإفعال أو التفعیل. قال به الفیض و المازندرانی. الثالث: اسم آلة -بکسر المیم و سکون الباء و فتح الصاد- أی ما به بصیرته. ظاهر کلام صدر المتألّهین الثانی و الثالث، و جوّز الثالث المازندرانی، و احتمل الکلّ المجلسی.
(۵). فی العلل: «ذکیّاً».
(۶). فی حاشیة «ج»: «فهیماً».
(۷). «کلمات استفهامیّة یطلب بکلّ منها شیء من المطالب... ف «کیف» سؤال عن صفة الشیء المستقرّة فیه، و «لم» سؤال عن سبب وجوده، و «حیث» سؤال عن جهته و سمته». شرح صدر المتألّهین، ص ١١٣.
(۸). «مجراه»: یحتمل الوجهین: بفتح المیم، اسم المکان؛ أو مصدر میمی بضمّ المیم من الإجراء، أو بفتحها من الجری. قرأ بالأوّل صدر المتألّهین و الفیض، و احتمل الوجهین المازندرانی و المجلسی.
(۹). فی «و، بر، بف»: -\«ذلک». و فی حاشیة «بر»: «عرف ذلک»
(۱۰). فی «الف، و» و حاشیة «ب، ج»: «و یعرف». و فی «ب»: «لیعرف». و فی «ج، بس»: «فیعرف». و فی «بف»: «فعرف».
(۱۱). فی حاشیة «ض»: «و ذا».
(۱۲). علل الشرائع، ص ١٠٣، ح ٢، بسنده عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبداللّٰه علیهالسلام، إلى قوله: «فطناً فهماً» الوافی، ج ١، ص ١١٥، ح ٢٦.