امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش بیست و نهم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش بیست و نهم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش بیست و نهم)

شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۸۴، ۰۴:۵۲ ق.ظ

فصل ششم

جان‌نثار و مورد اعتماد پیامبر(ص)

اسلام در یثرب (مدینه) شروع به گسترش کرد، شمار مسلمانان در آن جا به حدى زیاد شد که جرات یافتند تا پیامبر را براى آوردن نزد خود و هم قسم شدن بر حمایت از او مانند دفاع از زن و فرزند خود، دعوت کنند، و پیامبر دعوت آنان را بپذیرد.

قبایل مشرک از آن امر آگاه شدند، و زندگى پیامبر(ص) در معرض خطر قرار گرفت زیرا آنان معتقد بودند که کشتن محمد تنها وسیله‏اى است که مى‏تواند مانع گسترش اسلام بشود.

خوانندگان تاریخ اسلام مى‏دانند که چگونه سران بت‏پرست در مکه انجمن کردند و در نهان طورى اتفاق کردند که یقین داشتند به زودى با آن به هدف خود خواهند رسید: از هر قبیله‏اى جوانى چابک، و همگى در شبى معین با هم به پیامبر(ص) حمله کنند، تا همگى در قتل او شرکت کرده باشند. بدان وسیله مسؤولیت قتل پیامبر، بین همگى قبایل مکه که دشمن او بودند تقسیم مى‏شد. در نتیجه قبیله‌ی هاشم نخواهد توانست‏ به خونخواهى او برخیزد، و به خونبها راضى خواهد شد.

به وسیله‌ی وحى بر پیامبر از آن راز پرده برداشته شد و او مامور به خروج از مکه و هجرت به مدینه شد. اما خروج آن حضرت در حالى که آنان حرکات او را زیر نظر داشتند به معنى رویارویى با خطر بوده است. البته مشرکان شبانه روز آن حضرت را زیر نظر خود داشتند. خانه‏هاى مکه به شکلى بود که کسى نمى‏توانست در آن‌ها مخفى شود. پیامبر این انتظار را داشت که افراد هم پیمان در آن شب خانه‏اش را محاصره کنند و هر گاه بستر را خالى از او ببینند خواهند دانست که او بیرون رفته است تا خود را نجات دهد و سر راه را بر او مى‏گیرند. لازم است که بستر پیامبر پر باشد تا به ماندنش در خانه اطمینان کنند. اما کسى که در آن شب بستر پیامبر را پر مى‏کند، باید آماده‌ی مرگ باشد زیرا هجوم بر او قطعى خواهد بود چه کسى در شب هلاکت، در بستر پیامبر(ص) خواهد خوابید، به جز کسى که وعده‌ی یارى داده است؟

پیامبر على بن ابى طالب را از آن تصمیم آگاه ساخت و او را مامور کرد تا در بسترش بخوابد. على(ع) نه تنها عذرى نیاورد، و لحظه‏اى تردید نکرد، بلکه هیچ فکرى نسبت‏ به سرانجام آن کار به خود راه نداد. بلکه او تنها درباره‌ی یک چیز اندیشید: سرانجام پیامبر(ص). پس گفت آیا شما سالم مى‏مانید یا رسول خدا؟ و موقعى که پیامبر خدا جواب مثبت‏ به او داد، به حال سجده روى زمین افتاد در حالى که خدا را براى سلامتى پیامبرش شکر مى‏گزارد.

پیامبر خدا او را به کار مهم دیگرى نیز مامور ساخت، و آن اداى امانت‌هایى بود که مردم مکه نزد پیامبر(ص) گذارده بودند.

  • ناصر دوستعلی

امیرالمومنین

لیلة المبیت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه