امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش سی و نهم)
على و پرچمداران
مورخان روایت مىکنند که حمزه با شمشیرش عثمان بن طلحه را بر زمین افکند و با اصابت تیر عاصم بن ثابت به موضع قتل، پسران طلحه؛ مسافع و حارث از پا در آمدند. و زبیر برادر ایشان کلاب را با شمشیر نقش بر زمین کرد، و جلاس برادر دیگرشان را طلحة بن عبید الله، کشت.
علاوه بر اینها آنچه ابن جریر طبرى، ابن اثیر، طبرانى و محب الدین طبرى از ابىرافع ( از اصحاب پیامبر(ص)) روایت کردهاند دلالت بر این دارد که على تمام پرچمداران را از پا در آورد. در ریاض النظره، محب الدین چنین آمده است: «همین که على روز احد پرچمداران را کشت، جبرئیل گفت: یا رسول الله (ص) این است معنى برابرى. پیامبر گفت: البته او از من است و من از او. جبرئیل گفت: و من از شما.»(۱)
به راستى که هلاکت پرچمداران، ارادهی مسلمانان را استوار و دلهاى مشرکان را متزلزل کرد. مسلمانان پس از قتل سران بر آنان سخت گرفتند. در پیشاپیش مسلمانان، على، حمزه، ابودجانه و دیگران بودند و صفوف دشمن تضعیف شد. جز این که مسلمانان در اثناى این جنگ قهرمانى بىنظیر را از دست دادند: و آن حمزه شیر خدا و عموى رسول خدا بود. وحشى حبشى -در حالى که حمزه مردم را چون شمشیرى بران از پا در مىآورد- حربهاش را به سوى او افکند و او را کشت. با همهی اینها مشرکان به سختى هزیمت یافتند و مسلمانان وارد لشکرگاه آنان شدند و آنچه از وسایل جنگى و مواد مىیافتند بر مىداشتند بدون این که از لشکرگاه و داخل آن کسى به دفاع برخیزد.
این منظره، آن پنجاه تیرانداز را دچار وسوسه کرد، همان افرادى که پیامبر آنان را در درهی کوه قرار داده بود تا از دنبالهی لشکر اسلام پشتیبانى کنند و از آنان در برابر سواران مشرک دفاع کنند. بیشتر اینان جایگاه خود را ترک کردند. به جمعکنندگان غنایم پیوستند. علىرغم این که سردستهی این عده، عبدالله بن جبیر، فرمان پیامبر را که تاکید مىفرمود مبادا جاى خود را ترک کنند، به آنان یادآور شد، تیراندازان راهى جمعآورى غنایم شدند. و هیچکدام فرمان پیامبر را اطاعت نکردند، مگر چند نفر -که بیش از ده تن نبودند- که خالد وقتى متوجه تعداد اندک آنها شد با سوارانش بر آنان تاخت و همه را کشت.
شکست پس از پیروزى
مشرکان شکستخورده که سوارانشان را در حال پیکار و هجوم دیدند، دوباره وارد جنگ شدند. و بدینگونه کار بر مسلمانان که سرگرم جمعآورى غنایم بودند سخت شد. مسلمانان بهتزده بودند و کارشان در هم ریخته بود، دوباره مشغول جنگ شدند ولى نمىدانستند با چه کسى مىجنگند، به حدى که تعدادى از آنان به شمشیر خودشان کشته شدند، و به این ترتیب مسلمانان شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند در حالى که پیامبر از پشت سر آنها را براى بازگشت به جبهه فرا مىخواند.
قرآن از وضع مسلمانان در آن ساعات وحشتناک براى ما سخن مىگوید:
«به راستى که خداوند وعدهاش را با شما راست گردانید که به اذن او به سرعت دشمن را مىکشتید تا این که سست شدید و در کار خود با هم درگیر شدید و پس از این که خواستهی شما را بر شما نشان داد، نافرمانى کردید. بعضى از شما طالب دنیا و بعضى طالب آخرتید. سپس شما را از ایشان بازگردانید تا بیازماید شما را البته مورد عفو قرار گرفتید، و خداوند بر مؤمنان مهربان است. هنگامى که به فرار خود ادامه مىدادید و به کسى توجه نمىکردید در حالى که پیامبر از دنبال، شما را صدا مىزد. پس در مقابل اندوه شما را به اندوه جزا داد تا نه بر آنچه از دست دادهاید اندوهگین شوید و نه از آنچه بر شما وارد شده است. و خدا بر آنچه انجام مىدهید آگاه است.»(۲)