امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش سی و هشتم)
فصل نهم
در احد
قریش از میدان جنگ بدر با آن چنان نتیجه ناامیدکنندهاى بیرون رفت که هرگز انتظار آن را نداشت. البته با امکاناتى که داشت نابودى مسلمانان را آسان مىشمرد. چه قریش بیشترین افراد، فراوانترین کمک و غنىترین ساز و برگ جنگى را داشت، با این همه در میدان نبرد یکروزه از سران خود هفتاد کشته، و از شخصیتهاى با نفوذ خود هفتاد اسیر بر جاى گذاشت، بالاتر از همه، این هزیمت بزرگ بود آن هم به دست گروهى که هیچ روى آنها حساب نمىکرد، قریش نمىخواست آن را به عنوان یک شکست نهایى بپذیرد. با این که در این جنگ متحمل زیان شده بود اما معتقد بود که هرگز در آن جنگ زیان نکرده است، و باید به اندازهاى نفر و مهمات آماده کند که براى مسلمانان بىسابقه باشد.
قریش با آتش فروزان خشمى که در سینههاى افراد خود داشت و با علاقهاى که به شستن لکه ننگ شکست و از بین بردن آن با گرفتن انتقام خون کشتههایش، در خود احساس مىکرد، نیروى پر بهاى مهمى را به نیروهاى مادى فوقالعادهاش مىافزود. به این ترتیب قریش آمادگى لازم را به دست آورد و رهسپار میدان جنگ انتقام شد.
شمار جنگجویان ایشان در بدر کمتر از هزار بود، اما تعداد ایشان در میدان جنگ انتقام، -حداقل- بالغ بر سه هزار مىشد. ساز و برگ قریش را در این جنگ، اموال کاروان تجارتى تامین مىکرد که از [پیروان] محمد پیش از جنگ بدر، ربوده بودند. و آنان آنچه در امکان داشتند براى جنگ انتقام آماده کردند. و این چنین بود که سال بعد از جنگ بدر انبوه مردم خشمگین مکه به طرف مدینه راه افتادند تا مسلمانان، دین و پیامبرشان را از پاى در آورند!
ارتش مکه که راهى مدینه بود به منطقه احد -که حدود پنج میل از مدینه فاصله داشت- رسید. آنجا همان میدان جنگى بود که انتظارش مىرفت.
پیامبر(ص) مؤمنان را در آن جا آماده پیکار مىفرمود. پنجاه تن از تیراندازان را (به سرکردگى خالد بن ولید) میانه دو کوه گمارد، و دستور داد از پشت سر مسلمانان را در مقابل سواران لشکر مشرکان مراقبت کنند، و جایگاه خود را به هیچ روى ترک نکنند، چه مسلمانان، مشرکان را شکست دهند و تا مکه تعقیب کنند و چه مشرکان مسلمانان را هزیمت دهند و تا داخل مدینه دنبال کنند.
عناصر دفاع در این کارزار
در این دومین جنگ سرنوشتساز نیروى دفاع اسلامى همان سه عنصرى بود که نقش خود را در جنگ بدر ایفاء کرد:
۱- فرماندهى نمونه پیامبر(ص) و پایدارى او.
۲- خاندان او و قهرمانیشان.
۳- ارتش اسلامى که اساسش از حدود هفتصد نفر صحابى تشکیل مىشد که دلهاى بسیارى از آنان مملو از ایمان و علاقه به جانبازى بود.
جنگ احد همانند جنگ بدر آغاز شد. طلحة بن ابى طلحه عبدرى پرچمدار مشرکان، مسلمانان را به مبارزه مىطلبید در حالى که مىگفت: «آیا مبارزى هست؟»
پاسخ دهنده همان پاسخگوى میدان جنگ بدر است. على بن ابىطالب(ع) به طرف او پیش رفت. هنگامى که آن دو در میانه دو لشکر روبرو شدند، على، با نواختن ضربتى فرقش را شکافت. پیامبر خوشحال شد و تکبیر گفت، مسلمانان هم براى کشته شدن او تکبیر گفتند، چه او سرلشکر پیشقراولان قریش بود. در روایتى آمده است ساق طلحه قطع شد پس فرو افتاد، و عورتش کشف شد و على را عنوان رحم [خویشاوندى] یاد کرد، با این که على کار او را یکسره نکرد، بلکه به حال خویش واگذاشت و لیکن طلحه در اثر همان یک ضربت هلاک شد.
ابوسعد بن ابى طلحه با پرچمى بر دوش در آمد و مبارز مىطلبید و مىگفت: «اى یاران محمد! شما تصور مىکنید کشتگان شما اهل بهشتند و کشتههاى ما در دوزخ؛ سوگند به لات دروغ مىپندارید، و اگر شما براستى بدان معتقدید یکى از شما وارد میدان من شود، و باید که فردى از شما براى مبارزه با من پیشقدم شود.» این بار هم على با او روبرو شد، نصیب ابوسعد هم از برادرش طلحه بیشتر نشد [با یک ضربت از پا در آمد].
فرزندان عبدالدار یکى پس از دیگرى پرچم را حمل کردند و على از آن میان ارطاة بن شرحبیل و شریج بن قارض و غلام آنها صواب را نقش زمین کرد.