امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش هجدهم)
زادگاه و تربیت على (ع)
على (ع) نزد آن مربى بزرگ رشد یافت و صفاتش به حد کمال رسید، او چون آیینهاى صاف بود، که انوار نبوت را منعکس مىکرد. فاطمه بنت اسد -همسر ابوطالب، (که پیامبر او را مادر دوم خود مىخواند)- على را در کعبه زایید، پس على نخستین انسانى است که در کعبه به دنیا آمده است.
سال تولد على سى سال پس از تولد پیامبر و بیست و سه سال پیش از هجرت بود. مادرش على را حیدره، یا اسد نامید، و پدرش او را على نامگذارى کرد و هر دو نام با مسماى خود موافق بود، چه او شیر خدا و شیر رسول خدا بود و در بین مردم بالاترین مرتبه را پس از پیامبر داشت.
قحطى سختى، مردم مکه را فرا گرفت. ابوطالب توان ادارهی زندگى متناسب با تعداد اعضاى خانوادهاش را نداشت. پیامبر به عمویش عباس پیشنهاد کرد تا بار زندگى ابوطالب را سبک کنند و دو تن از فرزندانش را بگیرند. ابوطالب نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. عباس، جعفر را گرفت و پیامبر (ص) على را. و على با پیامبر تا روز بعثتش ماند(۱۱).
البته پیامبر و عباس هر دو چیزدار بودند. مىتوانستند آنچه را که ابوطالب در آن سال سختى از خوراکى نیاز داشت به او بدهند و على و جعفر با پدر و مادر خود باقى بمانند، ولى پیامبر خواست آن دو برادر نزد اینان باشند. بنابراین از فرصت خشکسالى استفاده کرد، و على را گرفت تا به فراوانى او را با غذاى روحى خود، به همراه غذاى جسمى، تربیت کند، و براى آیندهی مهمى که در انتظار او بود، آمادهاش سازد. در على گنج پر بهایش را یافت، گویا پیامبر (ص) -چه این خشکسالى رسیده بود یا نه- مىخواست چنین کارى را انجام دهد. چرا که پیامبر به نور خدا مىنگریست، پس دید که در وجود على گنجى پر بها نهفته است، و خواست که آن گنج را استخراج کند و به کمال برساند. پیامبر خود به ما خبر مىدهد که دلبستگى على به او تصادفى نبوده است.
روزى به او فرمود: یاعلى! مردمان از درختان مختلفند و اما من و تو از یک درختیم، سپس پیامبر خدا این آیه را قرائت کرد: «و بوستانهایى از انگورها، کشت و درختان خرماى پر برگ و بىبرگ از یک آب سیراب مىشوند»(۱۲). طبیعى است که مقصود پیامبر از این که او و على از یک درختند این نیست که على خویشاوند و پسرعموى اوست و جد هر دو عبدالمطلب است، پر واضح است که على (ع) و هر کسى که آن دو را مىشناخت این را مىدانست و زیبنده نبود که پیامبر به عنوان حدیثى به على یا به مردم چنین امر آشکارى را بیان کند، علاوه بر این که، على به تنهایى از شجرهی عبدالمطلب نبود تا پیامبر او را اختصاص دهد، عباس و حمزه دو پسران عبدالمطلب بودند و جعفر و عقیل برادران على هستند. نسبت آنان به پیامبر (ص) از هر جهت مانند نسبت على با پیامبر (ص) است. مقصود پیامبر این است که جان على با جان پیامبر از یک جنسند و او نزدیکترین افراد به وجود پیامبر از نظر صفات و کمالات است، و ارتباط روحى على با پیامبر مانند رابطهی دو درخت به هم پیوسته است که از یک ریشه رشد یافتهاند.
این همان مطلبى است که على از آن یاد مىکند، آنجا که مىگوید: «و من نسبت به پیامبر خدا همچون شاخهی یک درخت نسبت به شاخهی دیگر و مانند ذراع نسبت به بازو است»(۱۳). روشن است که پیامبر على را به سینهی خود مىچسباند در حالى که او خیلى کوچک بود و او را بسیار دوست مىداشت، حتى پیش از محبت پدرى به فرزندش. على خود در آن باره مىگوید: «و شما قدر و منزلت مرا از رسول خدا به سبب خویشاوندى نزدیک، مقام بلند و احترام مخصوص مىدانید زمان کودکى مرا در کنار خود پرورش مىداد، به سینهاش مىچسبانید، و در بسترش در آغوش خود مىگرفت و مرا در تماس با جسم خود مىداشت و از بوى خوشش مرا خوشبو مىکرد و از خوراک جویدهی خود در دهان من مىنهاد...»(۱۴). جملهی آخرى دلالت دارد که على پیش از این که دندان در آورد و یا دندانهایش به طور کامل بروید، با رسول خدا بوده است، اگر نه احتیاجى نبود که پیامبر غذا را براى او بجود.
پیامبر خدا بیش از دوران نبوت طورى زندگى مىکرد که گویى علىرغم آنچه در اطراف پیامبر مىگذشت، -از اجتماعى که غرق در جهالت بود، پرستش بتها، تقدیس خرافات، و مباحشمردن محرمات- به نفس خود، آگاه بود. به چیزى مىاندیشید که عقل آنان نمىرسید و سرشت پاکش از پستیها و رذالتهاى آنان به دور بود و رشتهی اخلاصش او را به پروردگارش پیوند مىداد. آنچه را که مردم نمىدیدند و نمىشنیدند، او مىدید و مىشنید، او چون جزیرهاى از دانش، حکمت و فرهنگ بود که محیطى از توحش و نادانى آن را احاطه کرده بود. امام على (ع) خود از تربیتش به دست رسول خدا (ص) و اثر آن در تکامل صفات اخلاقى و روحى خویش، براى ما سخن مىراند، مىگوید: «پیامبر خدا دروغى در گفتار و خطایى در کردار من نیافت و خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را از آن زمانى که پیامبر از شیر گرفته شده بود همنشین آن حضرت ساخت تا او را شب و روز به راه بزرگوارى و صفات پسندیدهی جهان سیر دهد. و من در پى او -مانند راهرفتن بچهشتر به دنبال مادرش- راه مىرفتم و او از صفات خود، هر روز پرچمى برمىافراشت و به من دستور پیروى از آن را مىداد، و همهساله مدتى را در کوه حرا اقامت مىفرمود، من فقط او را مىدیدم و او جز من کسى را نمىدید؛ در آن زمان اسلام به هیچ خانهاى جز خانهی رسول خدا (ص) و خدیجه راه نیافته بود و من سومین فرد بودم، نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت و رسالت را استشمام میکردم»(۱۵).
واضح است که على (ع) در معراج روحى خود که تربیت پیامبرش به آن سوق داده بود، به درجهاى رسید که مىشنید و مىدید آنچه را که خود پیامبر به هنگام بعثتش مىشنید و مىدید. امام در دنبالهی سخن پیشین خود، یادآورى مىکند که پیامبر در مورد پیشامدى که در روزهاى اول بعثتش اتفاق افتاده بود به او فرمود: «... به راستى تو مىشنوى آنچه را که من مىشنوم و مىبینى آنچه را که من مىبینم، جز این که تو پیامبر نیستى و لیکن وزیر منى و تو بر خیر و نیکى هستى»(۱۶)
على (ع) در حالى که این مسافت را در سیر تکامل روحى خود پیمود که بیش از یازده سال از عمرش نمىگذشت. پس طبیعى بود که به افتخار پیوستگى وجودش با وجود پیامبر، افتخار سبقت در ایمان به نبوت پیامبر (ص) نیز افزوده شود، او نخستین مرد مسلمان باشد و پیش از همهی مؤمنان دعوت پیامبر را لبیک گوید.
پىنوشتها:
۱- نهج البلاغه جلد ۳ صفحهی ۹
۲- السیرة النبویة از ابن هشام جلد ۱ صفحهی ۲۶۶.
۳- احتجاج طبرسى جلد ۱ صفحهی ۳۴۱.
۴- «فى رحاب على» از استاد خالد محمد خالد.
۵- السیرة النبویة از ابن هشام جلد ۱ صفحهی ۲۷۹-۲۸۰.
۶- تعلیقات سید محمدباقر خراسانى بر احتجاج طبرسى جلد ۱ صفحهی ۳۴۶.
۷ - فى رحاب على، از خالد محمد خالد.
۸- مع الاسف بعضى از این بزرگان پس از رحلت پیامبر، فریب مطامع دنیا را خوردند، و به خاطر حب جاه به انحراف کشیده شدند که اى کاش از اول اسلام نیاورده بودند. م.
۹- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد ۳ صفحهی ۱۱۵.
۱۰- نهج البلاغة جلد ۴ صفحهی ۳۷-۳۸.
۱۱- حاکم در مستدرک خود ( جلد ۳ صفحهی ۵۷۶) به سند خود از مجاهد نقل کرده و ابن هشام در سیرهی خویش جلد ۱ صفحهی ۲۴۶ روایت کرده است.
۱۲- مستدرک جلد ۲ صفحهی ۲۴۱.
۱۳- نهج البلاغة جلد ۳ صفحهی ۷۳.
۱۴- نهج البلاغة ج ۲ (خطبهی قاصعة) صفحهی ۱۵۷.
۱۵- نهج البلاغه جلد ۲ صفحهی ۱۵۷.
۱۶- نهج البلاغة جلد ۲ صفحهی ۱۵۷- ۱۵۸.