امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش هجدهم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش هجدهم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش هجدهم)

شنبه, ۸ مرداد ۱۳۸۴، ۰۲:۳۸ ق.ظ

زادگاه و تربیت على (ع)

على (ع) نزد آن مربى بزرگ رشد یافت و صفاتش به حد کمال رسید، او چون آیینه‌‏اى صاف بود، که انوار نبوت را منعکس مى‏‌کرد. فاطمه بنت اسد -همسر ابوطالب، (که پیامبر او را مادر دوم خود مى‏‌خواند)- على را در کعبه زایید، پس على نخستین انسانى است که در کعبه به دنیا آمده است.

سال تولد على سى سال پس از تولد پیامبر و بیست و سه سال پیش از هجرت بود. مادرش على را حیدره، یا اسد نامید، و پدرش او را على نام‌گذارى کرد و هر دو نام با مسماى خود موافق بود، چه او شیر خدا و شیر رسول خدا بود و در بین مردم بالاترین مرتبه را پس از پیامبر داشت.

قحطى سختى، مردم مکه را فرا گرفت. ابوطالب توان اداره‌ی زندگى متناسب با تعداد اعضاى خانواده‏‌اش را نداشت. پیامبر به عمویش عباس پیشنهاد کرد تا بار زندگى ‏ابوطالب را سبک کنند و دو تن از فرزندانش را بگیرند. ابوطالب نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. عباس، جعفر را گرفت و پیامبر (ص) على را. و على با پیامبر تا روز بعثتش ماند(۱۱).

البته پیامبر و عباس هر دو چیزدار بودند. مى‏‌توانستند آنچه را که ابوطالب در آن سال سختى از خوراکى نیاز داشت ‏به او بدهند و على و جعفر با پدر و مادر خود باقى بمانند، ولى پیامبر خواست آن دو برادر نزد اینان باشند. بنابراین از فرصت ‏خشک‌سالى استفاده کرد، و على را گرفت تا به فراوانى او را با غذاى روحى خود، به همراه غذاى جسمى، تربیت کند، و براى آینده‌ی مهمى که در انتظار او بود، آماده‏‌اش سازد. در على گنج پر بهایش را یافت، گویا پیامبر (ص) -چه این خشک‌سالى رسیده بود یا نه- مى‏‌خواست چنین کارى را انجام دهد. چرا که پیامبر به نور خدا مى‏‌نگریست، پس دید که در وجود على گنجى پر بها نهفته است، و خواست که آن گنج را استخراج کند و به کمال برساند. پیامبر خود به ما خبر مى‏‌دهد که دل‌بستگى على به او تصادفى نبوده است.

روزى به او فرمود: یاعلى! مردمان از درختان مختلفند و اما من و تو از یک درختیم، سپس پیامبر خدا این آیه را قرائت کرد: «و بوستان‌هایى از انگورها، کشت و درختان خرماى پر برگ و بى‏برگ از یک آب سیراب مى‏‌شوند»(۱۲). طبیعى است که مقصود پیامبر از این که او و على از یک درختند این نیست که على خویشاوند و پسرعموى اوست و جد هر دو عبدالمطلب است، پر واضح است که على (ع) و هر کسى که آن دو را مى‏‌شناخت این را مى‏‌دانست و زیبنده نبود که پیامبر به عنوان حدیثى به على یا به مردم چنین امر آشکارى را بیان کند، علاوه بر این که، على به‏ تنهایى از شجره‌ی عبدالمطلب نبود تا پیامبر او را اختصاص دهد، عباس و حمزه دو پسران عبدالمطلب بودند و جعفر و عقیل برادران على هستند. نسبت آنان به پیامبر (ص) از هر جهت مانند نسبت على با پیامبر (ص) است. مقصود پیامبر این است که جان على با جان پیامبر از یک جنسند و او نزدیک‌ترین افراد به وجود پیامبر از نظر صفات و کمالات است، و ارتباط روحى على با پیامبر مانند رابطه‌ی دو درخت‏ به هم پیوسته است که از یک ریشه رشد یافته‏‌اند.

این همان مطلبى است که على از آن یاد مى‏‌کند، آن‌جا که مى‏‌گوید: «و من نسبت‏ به پیامبر خدا هم‌چون شاخه‌ی یک درخت نسبت‏ به شاخه‌ی دیگر و مانند ذراع نسبت‏ به بازو است»(۱۳). روشن است که پیامبر على را به سینه‌ی خود مى‏‌چسباند در حالى که او خیلى کوچک بود و او را بسیار دوست مى‏‌داشت، حتى پیش از محبت پدرى به فرزندش. على خود در آن باره مى‏‌گوید: «و شما قدر و منزلت مرا از رسول خدا به سبب خویشاوندى نزدیک، مقام بلند و احترام مخصوص مى‏‌دانید زمان کودکى مرا در کنار خود پرورش مى‌‏داد، به سینه‌‏اش مى‏‌چسبانید، و در بسترش در آغوش خود مى‏‌گرفت و مرا در تماس با جسم خود مى‏‌داشت و از بوى خوشش مرا خوش‌بو مى‏‌کرد و از خوراک جویده‌ی خود در دهان من مى‏‌نهاد...»(۱۴). جمله‌ی آخرى دلالت دارد که على پیش از این که دندان در آورد و یا دندان‌هایش به طور کامل بروید، با رسول خدا بوده است، اگر نه احتیاجى نبود که پیامبر غذا را براى او بجود.

پیامبر خدا بیش از دوران نبوت طورى زندگى مى‏‌کرد که گویى على‌رغم آن‌چه در اطراف پیامبر مى‏‌گذشت، -از اجتماعى که غرق در جهالت‏ بود، پرستش بت‌ها، تقدیس خرافات، و مباح‌شمردن محرمات- به نفس خود، آگاه بود. به چیزى مى‏‌اندیشید که عقل آنان نمى‏‌رسید و سرشت پاکش از پستی‌ها و رذالت‌هاى آنان به دور بود و رشته‌ی اخلاصش او را به پروردگارش پیوند مى‏‌داد. آن‌چه را که مردم نمى‏‌دیدند و نمى‏‌شنیدند، او مى‏‌دید و مى‏‌شنید، او چون جزیره‏‌اى از دانش، حکمت و فرهنگ بود که محیطى از توحش و نادانى آن را احاطه کرده بود. امام على (ع) خود از تربیتش به دست رسول خدا (ص) و اثر آن در تکامل صفات اخلاقى و روحى خویش، براى ما سخن مى‏‌راند، مى‏‌گوید: «پیامبر خدا دروغى در گفتار و خطایى در کردار من نیافت و خداوند بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگان خود را از آن زمانى که پیامبر از شیر گرفته شده بود هم‌نشین آن حضرت ساخت تا او را شب و روز به راه بزرگوارى و صفات پسندیده‌ی جهان سیر دهد. و من در پى او -مانند راه‌رفتن بچه‌شتر به دنبال مادرش- راه مى‏‌رفتم و او از صفات خود، هر روز پرچمى برمى‏‌افراشت و به من دستور پیروى از آن را مى‏‌داد، و همه‌ساله مدتى را در کوه حرا اقامت مى‌‏فرمود، من فقط او را مى‏‌دیدم و او جز من کسى را نمى‏‌دید؛ در آن زمان اسلام به هیچ خانه‏‌اى جز خانه‌ی رسول خدا (ص) و خدیجه راه نیافته بود و من سومین فرد بودم، نور وحى و رسالت را مى‏‌دیدم و بوى نبوت و رسالت را استشمام می‌کردم»(۱۵).

واضح است که على (ع) در معراج روحى خود که تربیت پیامبرش به آن سوق داده بود، به درجه‏‌اى رسید که مى‏‌شنید و مى‏‌دید آن‌چه را که خود پیامبر به هنگام بعثتش مى‏‌شنید و مى‌‏دید. امام در دنباله‌ی سخن پیشین خود، یادآورى مى‏‌کند که پیامبر در مورد پیشامدى که در روزهاى اول بعثتش اتفاق افتاده بود به او فرمود: «... به راستى تو مى‏‌شنوى آن‌چه را که من مى‏‌شنوم و مى‏‌بینى آن‌چه را که من مى‏‌بینم، جز این که تو پیامبر نیستى و لیکن وزیر منى و تو بر خیر و نیکى هستى»(۱۶)

على (ع) در حالى که این مسافت را در سیر تکامل روحى خود پیمود که بیش از یازده سال از عمرش نمى‏‌گذشت. پس طبیعى بود که به افتخار پیوستگى وجودش با وجود پیامبر، افتخار سبقت در ایمان به نبوت پیامبر (ص) نیز افزوده شود، او نخستین مرد مسلمان باشد و پیش از همه‌ی مؤمنان دعوت پیامبر را لبیک گوید.

 

پى‏‌نوشت‌ها:

۱- نهج البلاغه جلد ۳ صفحه‌ی ۹

۲- السیرة النبویة از ابن هشام جلد ۱ صفحه‌ی ۲۶۶.

۳- احتجاج طبرسى جلد ۱ صفحه‌ی ۳۴۱.    

۴- «فى رحاب على‏» از استاد خالد محمد خالد.    

۵- السیرة النبویة از ابن هشام جلد ۱ صفحه‌ی ۲۷۹-۲۸۰.    

۶- تعلیقات سید محمدباقر خراسانى بر احتجاج طبرسى جلد ۱ صفحه‌ی ۳۴۶.     

۷ - فى رحاب على، از خالد محمد خالد.

۸- مع الاسف بعضى از این بزرگان پس از رحلت پیامبر، فریب مطامع دنیا را خوردند، و به خاطر حب جاه به انحراف کشیده شدند که اى کاش از اول اسلام نیاورده بودند. م.      

۹- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد ۳ صفحه‌ی ۱۱۵.

۱۰- نهج البلاغة جلد ۴ صفحه‌ی ۳۷-۳۸.     

۱۱- حاکم در مستدرک خود ( جلد ۳ صفحه‌ی ۵۷۶) به سند خود از مجاهد نقل کرده و ابن هشام در سیره‌ی خویش جلد ۱ صفحه‌ی ۲۴۶ روایت کرده است.    

۱۲- مستدرک جلد ۲ صفحه‌ی ۲۴۱.     

۱۳- نهج البلاغة جلد ۳ صفحه‌ی ۷۳.    

۱۴- نهج البلاغة ج ۲ (خطبه‌ی قاصعة) صفحه‌ی ۱۵۷.     

۱۵- نهج البلاغه جلد ۲ صفحه‌ی ۱۵۷.     

۱۶- نهج البلاغة جلد ۲ صفحه‌ی ۱۵۷- ۱۵۸.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه