امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش هشتم)
احادیث بیانگر اوصاف [اهل البیت]
از جمله روایتهاى صریح نبوى که بیانگر اوصاف است، احادیث ذیل است:
از جابر بن عبد الله نقل شده است که رسول خدا فرمود: «اى مردم! من در میان شما، چیزهایى را بر جاى گذاشتم، اگر آنها را بپذیرید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا، و عترتم، خاندانم.»(۱)
و از زید بن ارقم است که رسول خدا فرمود: «به راستى که در میان شما چیزهایى بر جاى گذاشتم که اگر بدانها چنگ زنید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد: کتاب خدا –رشتهی کشیدهشده میان آسمان و زمین- و عترتم، خاندانم؛ و آن دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا کنار حوض [کوثر] به سوى من باز گردند. پس مواظب باشید، بعد از من چگونه دربارهی آن دو جاى مرا خواهید گرفت»(۲)
و از زید بن ثابت است که پیامبر خدا گفت: «من پس از خود در میان شما دو جانشین مىگذارم: کتاب خدا –رشتهی امتدادیافته بین آسمان و زمین (یا ما بین آسمان تا زمین)- و عترتم، اهل بیتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا کنار حوض [کوثر] به سوى من باز گردند»(۳)
و از زید بن ارقم است که رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «گویا من [به لقاء الله] دعوت شدم و اجابت کردم [کنایه از این که: پس از رحلتم از دنیا] در میان شما دو شئ گرانقدر گذاشتهام- یکى از آنها بزرگتر از دیگرى است: کتاب خداى بزرگ و عترتم. پس مواظب باشید که چگونه نسبت به آنها جاى مرا پر خواهید کرد، چه آنها هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض [کوثر] بر من باز گردند.» و بعد فرمود: «به راستى که خداى بزرگ صاحب اختیار من است، و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم.» آن گاه دست على را گرفت و گفت: «هر که را من صاحب اختیارم، این [على] صاحب اختیار اوست. پروردگارا دوست بدار هر کس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر آن کس را که با او دشمنى کند»(۴)
البته این احادیث و بسیارى از احادیث مشابه آنها دلالت دارند بر این که اهل بیت پیامبر منحصر به کسانى هستند که به فراوانى از صفات زیر برخوردارند:
۱. آنان عترت پیامبرند، و عترت مرد، نزدیکترین خویشاوندان او از گذشتگان و باقىماندگان خاندان و نسل اوست. و به این ترتیب از محدودهی اهل بیت پیامبر، زنان و یاران پیامبر و اصحاب غیر هاشمى خارج مىشوند.(۵)
۲. آنان در بالاترین درجات تقوا و شایستگىاند، زیرا که ایشان از قرآن جدایىناپذیرند، در صورتى که ناپرهیزکاران در جهت خلاف قرآنند. و از آن رو هاشمیان گناهکار که از خدا نافرمانى مىکنند و هم به طریق اولى گناهکاران غیر هاشمى از شمار اینان خارج مىشوند.
۳. آنان در بالاترین درجات از بینش دینى و داناترین مردم به زبان قرآنىاند. هاشمیانى که نادانند و از بینش دینى محدودى برخوردارند -هر چند شرف خویشاوندى پیامبر (ص) را دارند- از فرزندان معنوى او نیستند، زیرا شخص نادان و آن که بینش محدودى دارد -دانسته یا ندانسته- در معرض مخالفت با قرآن است. و هیچگونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد. تبعیت مردم از مثل او و پیروى او -گاهى- منجر به مخالفت با کتاب خدا خواهد شد.
۴. موافقت بعضى از خاندان پیامبر با بعضى ضرورى است تا بتوانند با قرآن متفق شوند، چه، به یقین یک طرف از آن دو گروه که آموزشهاى آنها با هم متناقض است، بر خطایند. زیرا که دو گروه بر حق، با یکدیگر تضادى ندارند. و چه بسا که همگى بر خطایند، زیرا خطا همانطورى که بار است، تناقض دارد، ممکن است با خطاى دیگر هم متناقض باشد. حال اگر تعلیمات گروهى از دانشمندان با هم در تناقض باشند، امکان ندارد که همهی آنان موافق با قرآن باشند!
۵. معرفت دینى آنان یقینى است. و بدان جهت، همهی مجتهدان هاشمى، اصحاب، تابعین و دیگران -از دایرهی اهل بیت پیامبر به لحاظ معنى و حقیقت- خارج مىشوند. سرّ مطلب این است که معرفت یک مجتهد در بیشتر موارد غیر یقینى و بلکه ظنى است. ما بر آنیم که معرفت اهل بیت پیامبر (ص) باید یقینى باشد، زیرا مجتهدى که به گمان خود برترین احتمالها را مىپذیرد، گاهى ناخودآگاه نظر او با قرآن مخالفت دارد! تا وقتى که معرفت یک مجتهد بر اساس ظن باشد، نه پیش او ضمانتى براى موافقت با قرآن وجود دارد و نه نزد پیروانش. و از آن روست که مىبینیم مجتهدان با یکدیگر اختلاف نظر دارند و در آرایشان تناقض وجود دارد.
احادیثى که گذشت به وضوح دلالت دارند بر این که معرفت دینى خاندان پیامبر، معرفتى است یقینى نه اجتهادى، و گرنه مىبایست در اکثر اوقات از قرآن جدا مىبودند. به همین دلیل مجتهدى، چون ابن عباس -با وجود علو مقام و این که پسر عموى پیامبر است- از محدودهی اهل بیت پیامبر -به حسب معنا- خارج است، تا چه رسد به دیگر اصحاب که از بستگان پیامبر نبودهاند و به مقامى چون مقام ابن عباس نایل نشدهاند. پس هیچ یک از مجتهدان -هر چند براى اجتهاد خالصانهی خود- چه به حق رسیده باشند و یا خطا کنند داراى پاداش و اجرند، از خاندان پیامبر -بر طبق روایات صریح قبلى- نیستند.