امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش پنجاه و پنجم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش پنجاه و پنجم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش پنجاه و پنجم)

پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۸۴، ۱۰:۵۸ ب.ظ

فصل سیزدهم

جایگاه على در قرآن در رابطه با پیامبر (ص)

در سال نهم پس از هجرت پیامبر، گروهى به نمایندگى از نصاراى نجران یمن به مدینه آمدند تا راجع به اسلام از پیامبر (ص) سؤال‌هایى بکنند و با او درباره‌ی دین به احتجاج پردازند. و میان آنان با پیامبر بحث و گفتگویى شد که پیامبر در این گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت ‏به حضرت مسیح و تعلیمات او بیان کرد. و لیکن آنان در موضع منفى خود نسبت ‏به تعلیمات اسلامى پافشارى کردند. آن‌گاه وحى نازل شد و پیامبر را مامور به مباهله با آنان ساخت. مباهله نفرین‌کردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسیله خداوند بر آن که باطل است عذابش را نازل کند: «هر کس پس از روشن‌شدن جریان با تو مجادله کند، بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم، لابه و زارى کنیم و لعنت ‏خدا را نثار دروغ‌گویان گردانیم‏»(۱)

پیامبر (ص) به دلیل ماموریتى که داشت دچار زحمت‏ شد و آن گروه مسیحى را به مباهله دعوت کرد. نیشابورى در تفسیر: غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود، مطلب زیر را نقل کرده است: «پیامبر به آنان فرمود: خداوند مرا مامور کرده است که اگر پذیراى برهان نشدید با شما مباهله کنم، گفتند اى ابوالقاسم! ما باز مى‌‏گردیم و درباره‌ی کار خود با هم مشورت مى‏‌کنیم، آن‌گاه به نزد تو مى‌‏آییم. و چون بازگشتند به شخص دوم هیات نمایندگى که مردى کاردان  و با تدبیر بود گفتند: اى عبد المسیح! نظر تو چیست؟ او گفت: به خدا قسم اى جمعیت نصارا شما دانستید که محمد پیامبرى است فرستاده از جانب خدا. و به راستى سخن قاطع را درباره‌ی صاحبتان مسیح براى شما بیان کرد. و به خدا سوگند، هرگز قومى با پیامبرى مباهله نکرد مگر آن که بزرگ و کوچک آنان از میان رفتند. و شما اگر این کار را بکنید بیچاره مى‌‏شوید! اگر خوش ندارید، در موضع خود بایستید و بر دین خود پافشارى ورزید و این مرد را به حال خود واگذارید و به شهرهاى خود باز گردید.

هیات نمایندگى مسیحیان به حضور پیامبر (ص) آمد، دیدند او براى مباهله بیرون آمده است در حالى که عبایى از موى سیاه بر دوش داشت؛ حسین (ع) در آغوش آن حضرت بود و دست ‏حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پى او حرکت مى‏‌کرد، على (ع) نیز پشت ‏سر فاطمه حرکت مى‏‌کرد، و پیامبر (ص) به آن‌ها مى‏‌گفت: هر وقت من دعا کردم شما آمین بگویید. اسقف نجران رو به همراهان کرد و گفت: اى گروه نصارا! من چهره‌‏هایى را مى‏بینم که اگر دست ‏به دعا بردارند و از خداوند بخواهند که کوه را از جا بکند، فورا خواهد کند! پس با او مباهله مکنید که هلاک مى‏‌شوید و بر روى زمین تا روز قیامت یک مسیحى باقى نخواهد ماند. سپس، رو به پیامبر کردند و گفتند: اى ابوالقاسم! تصمیم ما این است که با تو مباهله نکنیم...».(۲)

طبرى در تفسیر خود از چندین طریق نقل کرده است که پیامبر خدا (ص) على، فاطمه، حسن و حسین را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود.(۳)

و در صحیح مسلم از سعد بن ابى وقاص روایت ‏شده است که چون این آیه نازل شد: «بیایید فرزندان و... خود را گرد آوریم» پیامبر خدا (ص) على، فاطمه، حسن و حسین را طلبید و گفت: بارالها اینان اهل بیت منند»(۴). خداوند پیامبرش را مامور کرده بود تا به هیات نمایندگى نجران بگوید: «بیائید فرزندان، زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم...» براى اطاعت این فرمان، پیامبر حسنین را حاضر کرد که پسران دختر او و در حقیقت فرزندان او بودند؛ فاطمه را به حضور خواست که او برجسته‏‌ترین زنان از اهل بیت رسول بود. و لیکن چرا به همراه آنان على را آورده بود که نه از پسران پیامبر است و نه از زنان او؟

براى على در آیه‌ی مبارکه جایى نیست، مگر این که داخل در فرموده خداى متعال «انفسنا» باشد. به راستى که بردن على دلیل بر این است که پیامبر خدا او را به منزله‌ی خود به حساب مى‏‌آورد و اگر پیامبر خدا او را چنین به حساب مى‌‏آورد پس، در حقیقت او را در میان همه‌ی مسلمانان ممتاز دانسته است. پیامبر خدا در موارد مختلفى صریحا مى‌‏فرمود: على از من است و من از اویم. و حبشى بن جناده روایت کرده است که او خود از پیامبر خدا شنید که مى‏‌فرمود: «على از من است و من از او و کسى از جانب من کارى را انجام نمى‏‌دهد به جز على.»(۵)

  • ناصر دوستعلی

امیرالمومنین

مباهله

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه