امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهلم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهلم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهلم)

چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۸۴، ۰۲:۴۳ ق.ظ

چه کسى با پیامبر پایدار ماند؟

به راستى هدف هر کدام از آنان این بود که جان خویش را نجات دهد، بجز کسانى که خداوند ایشان را (از خودخواهى) حفظ کرده بود، در صورتى که بجز اندکى از آنان مشمول این لطف نشدند. کسانى که به تعداد بیشترى قائلند مى‏‌گویند که هفت نفر از مهاجران بودند: على (ع)، ابوبکر، عبد الرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقاص، طلحة بن عبید الله، زبیر و ابوعبیده جراح،  و نه تن از انصار: حباب بن منذر، ابو دجانه، عاصم بن ثابت، حارث بن صمه، سهل بن حنیف، سعد بن معاذ، اسعد بن حضیر (و سعد بن عباده) و محمد بن مسلمه(۳).

 

پایدارى على با پیامبر (ص)

از آنچه حاکم در صحیحه مستدرک روایت کرده است دانسته مى‏‌شود که على بن ابى‌طالب تنها مبارزى بود که در طول جنگ با پیامبر (ص) پایدار ماند، و دیگر افرادى را که در زمره افراد ثابت‌قدم نام برده‏‌اند، در حقیقت نخستین کسانى هستند که پس از کناره‌گرفتن از پیامبر (ص) به سوى او بازگشتند.

حاکم روایت کرده است که ابن عباس گفت:

«على داراى چهار ویژگى است که کسى واجد آن‌ها نیست: او نخستین فرد از عرب و عجم است که با رسول خدا نماز گزارد. و او کسى است که پرچم پیامبر در تمام لشکرکشى‏‌هاى بزرگ به دست او بود، و کسى است که با پیامبر روز مهراس [احد] ایستادگى کرد، و او کسى است که پیامبر را غسل داد و وارد قبرش کرد.»(۴).

حاکم روایت کرده است که سعد بن ابى وقاص گفت:

«چون مردم روز احد آن چنان فاصله‌‏اى از پیامبر گرفتند، به کنارى رفتم و گفتم از خودم دفاع مى‌‏کنم... سپس مقداد به او گفت: اى سعد، این پیامبر است...»(۵). و ابابکر گوید: «چون مردم روز احد از پیامبر دور شدند، من اول کسى بودم که به جانب رسول خدا باز گشتم... و در این حدیث‏ یادآورى مى‌‏کند که ابوعبیده جراح از او پیروى کرد.»(۶)

و زبیر راجع به جنگ احد گفته است:

«پشت‏ سر ما را براى سواران دشمن خالى گذاشتند، و آنها در تعقیب ما در آمدند و کسى فریاد مى‌‏کرد: هان! محمد  را کشتند، پس ما به هزیمت رفتیم و گروه دشمن بر ما شوریدند... »(۷).

و البته پیامبر -پس از این که مشرکان به او رسیدند- استوار ماند. و به تنهایى پیکارى شدید کرد. از سعد بن ابى وقاص روایت ‏شده است که او مردى را دید، چهره‏‌اش را پوشانده بود نشناخت که او کیست، پس مشرکان رو به او آمدند به حدى که سعد گمان برد که او را دستگیر کردند، پس آن مرد دستش را پر از خاک کرد و به طرف صورتهاى آنان پاشید، و آنها به عقب بازگشتند... ناگاه دیدم او پیامبر خداست. و او آن‌چه تیر در ترکش خود داشت پرتاب کرد تا تیرهایش تمام شد و زه کمانش برید.

ابى بن خلف قبلا به پیامبر گفته بود که در آینده او را خواهد کشت، پس پیامبر خدا در جواب او گفت: بلکه اگر خدا بخواهد من تو را خواهم کشت. و این شخص در جنگ احد حاضر بود، و چون مسلمانان از پیامبر دور شدند، قصد حمله به پیامبر کرد، بعضى از اصحاب پیامبر خواستند جلوى او را بگیرند، پیامبر آنان را منع کرد، سپس خود نیزه‌‏اى به سوى او پرتاب کرد، با این که مؤثر به نظر نمى‏‌رسید، ولى ابى بن خلف گفت: «به خدا سوگند محمد مرا کشت... زیرا که او در مکه به من گفته بود: من تو را مى‏‌کشم. به خدا قسم حتى اگر بر من آب دهان انداخته بود مرا کشته بود.» پس چیزى نگذشت تا موقع بازگشت ‏به مکه از بین رفت.

طبرى از ابى رافع روایت کرده است که او گفت: پیامبر خدا گروهى از مشرکان را دید و به على گفت: به آنان حمله کن، پس على حمله کرد و آنان را پراکنده ساخت و عمرو بن عبد الله جمحى را کشت، سپس گروه دیگرى را دید که قصد او را دارند. پس به على گفت: بر آنان حمله کن! پس على حمله برد و جمعیت آنها را متفرق کرد، و شیبة بن مالک -یکى از فرزندان عامر بن لؤى- را کشت. گروهى جنگجو از قبیله‌ی کنانه قصد حمله به پیامبر را داشتند که در میان آنها چهار پسر سفیان بن عویف: خالد، ابو الشعشاء، ابو الحمراء و غراب بودند، پس پیامبر (ص) به على فرمود: مرا از شر این دسته از ارتش دشمن خلاص کن! و على بر آنها حمله برد در حالى که آنان نزدیک به پنجاه سوار بودند و على پیاده بود، و آن قدر با شمشیرش آنان را زد تا از پیرامون پیامبر پراکنده شدند، اما دوباره دور او را گرفتند، باز بر آن‌ها حمله برد، آن کار چندین بار تکرار شد تا این که هر چهار پسر سفیان بن عویف و تمام آن ده نفر را کشت...(۸) 

در صحیح مسلم آمده است که سهل بن سعد گفت:

«پیامبر از ناحیه‌ی صورت مجروح شده بود و یکى از دندانهاى کرسی‌اش شکسته و کلاه‌خود روى سرش در هم شکسته بود. و فاطمه دختر رسول خدا خون‌ها را مى‏شست، على بن ابى طالب با سپرش (از آب گودالى در احد به نام مهراس) آب مى‏‌ریخت. پس، چون فاطمه دید که آب جز این که خون را زیاد کند فایده‏اى ندارد، قطعه‌ی حصیر را گرفت و سوزاند تا خاکستر شد و بعد روى زخم چسباند تا خون بند آمد.»(۹)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه