امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهل و نهم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهل و نهم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش چهل و نهم)

جمعه, ۲۲ مهر ۱۳۸۴، ۰۳:۵۲ ق.ظ

تنها راه حل قطعى

تنها راه حل قطعى در این جنگ فرماندهى على (ع) براى لشکر اسلام بود. چون در نظر پیامبر تنها راه حل قطعى، على، مجسم مى‏‌شد، پیامبر ناگزیر از بروز معجزه‌‏اى شد تا على بتواند به آن کار مهم دست‏ بزند، چه آن که على درد چشم بود و هرگز، نمى‌‏توانست‏ به آن کار مهم بپردازد، مگر این که چشمانش بهبود مى‏‌یافت، و لذا پیامبر با آب دهان مبارکش او را معالجه کرد و چشمان او شفا یافت. اگر میان مسلمانان کسى بود که جاى على را مى‌‏گرفت او مکلف به این کار مهم نمى‌‏شد، على در وضعى غیر عادى بود و اگر در آن جنگ وارد مبارزه نمى‌‏شد اشکالى نداشت، ولى آن کارى مهم بود و کسى جز على نبود که بتواند با خطر مقابله کند و بر آن پیروز شود.

 

دو معجزهاى که بروز کرد

شفاى چشمان على با آب دهان رسول خدا یکى از دو معجزه بود. معجزه دوم همان رسالت پیامبر و خبر دادن آن حضرت به مسلمانان بود که آن مرد که در روز سوم فرماندهى جنگ را به عهده خواهد گرفت ‏برنمى‌‏گردد، مگر این که فتح را به دست‏ خویش نصیب مسلمانان کند. چگونه محمد به عنوان یک بشر مى‌‏تواند آگاه شود که خداوند آن قلعه را به دست على فتح خواهد کرد؟ این احتمال هست که على کشته شود و یا زخم کارى بردارد که مانع از پیگیرى مبارزه شود. و لیکن پیامبر اکرم این کلمات را از روى هواى نفس نگفت چه او از روى وحى الهى سخن مى‏‌گوید و خداوند مى‏داند که در آینده براى على چه اتفاقى خواهد افتاد و این که او برنمى‏‌گردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند.

و این چنین بود که هنگام غیبت على (ع) تمام ارتش از فتح خیبر عاجز ماندند. و حضور على (آن یکه مرد) کلید فتح و پیروزى بود. این امر آشکارا مطلبى را اثبات مى‏‌کند -قبلا راجع به آن سخن گفتیم- آن این است که على مجرى خط پیامبر (ص) و ایجاد دولت اسلامى بود.

عمر، در پاسخ شخصى که على (ع) را به تکبر متهم کرد راست گفت که: حقا کسى که مثل على باشد حق دارد بر خود ببالد «به خدا سوگند اگر شمشیر على نبود هر آینه پایه اسلام استوار نمى‏‌شد. از این گذشته او داورترین فرد این امت و با سابقه‏‌ترین و شریفترین آنهاست‏»(۷). البته خداوند پشت پیامبر بزرگش را به وسیله پسر عمویش على محکم کرد که وعده پشتیبانى در راه هدف بزرگ او را ده سال پیش از هجرت داده بود. پس پشتیبانى او از پیامبر (ص) تنها نمونه تاریخ است.

اگر على آن قول (روز انجمن منزل) را هم نداده بود جز آنچه انجام داد انجام نمى‏‌داد، پس ارتباط على با پیامبر یک رابطه طبیعى بود، نیازى به قول یا پیمانى نداشت. سخن پیامبر به على (در فصل سوم) گذشت که فرمود: «یا على! مردم از درختان مختلفند و من و تو از یک درختیم...».

على آن وعده را به زبان نیاورد تا به مقامهایى که پیامبر (ص) به یارى کننده خود، وعده داده بود -على‌رغم عظمت آن مقامها– برسد، بلکه آن قول را داد چون مى‏‌دید که یاورى به پیامبر همان هدفى است که براى آن آفریده شده است. به راستى که دل او را عشق به خدا و پیامبرش پر کرده بود. هر کس چنان باشد تمام هستیش را براى رضاى آن دو خواهد داد و منتهاى خوشبختى و کامیابیش را در انجام آن خواهد دید.

آن گاه که پیامبر به على مراتب برادرى، وصایت و خلافت را عطا مى‏‌کرد از جانب خدا فرمان صادر مى‏کرد. هرگز خداوند براى آن مراتب، جز فردى لایق را برنمى‌‏گزید.

حتى اگر مساله بزرگ رسالت نیاز به جهاد و فداکارى على نداشت، پیامبر براى خود برادر، جانشین و خلیفه‏‌اى جز او اختیار نمى‌‏کرد، چه آن که على از جهت‏ خلق و خوى شبیه‌‏ترین مردم به پیامبر بود و همو دانشمندترین مسلمانان و با سابقه‏‌ترین آنان به اسلام و مطیعترین آنان نسبت‏ به اوامر الهى بود و به همان سبب محبوبترین ایشان نزد خدا و رسولش به شمار مى‏‌آمد.

  • ناصر دوستعلی

امیرالمومنین

جنگ خیبر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه