امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش چهل و پنجم)
نعرهکشیدن و سپس فرود آمدن از مرکب
عمرو، اسبش را در محلى روبروى مسلمانان به جولان درآورد، در حالى که میگفت: آیا مبارزى هست! کسى پاسخ نداد، تا این که گفت: «من از داد زدن و مبارز طلبیدن خسته شدم و صدایم گرفت آیا کسى نیست که با من مبارزه کند؟» و چون کسى از مسلمانان جواب عمرو را براى مبارزه نداد، پس على ناگزیر تصمیم گرفت تا به طور موقت موضع خود را که مانع پیوستن لشکر کافر به عمرو بود، ترک کند. البته او این کار را کرد به اعتماد کسانى که همراه او بودند تا آن کار مهم را به عهده گیرند. او وظیفهی خود مىدانست تا خطر جدید را که محدود و متوقف کرده بود، بىاثر سازد.
على پیش آمد و عمرو را دعوت به فرود آمدن از مرکب کرد، و عمرو با عبارتى بىمحتوا گفت: «تو چرا برادر زادهام؟ به خدا سوگند من دوست ندارم تو را بکشم!» پس على گفت: «ولى به خدا قسم من دوست دارم تو را بکشم!»
آنگاه هر دو پیاده به زد و خورد پرداختند و على او را از پاى درآورد، لشکر احزاب سرگردان ماندند تا اینکه وارد خندق شدند، پا به فرار نهادند در حالى که به هیچ چیز توجه نداشتند(۴).
على موقعى که عمرو را کشت، تکبیر گفت، و صداى تکبیر مسلمانان بلند شد، چه قتل او پایان خطر جدید بود. آنانى که همراه عمرو بودند فرار کردند و در صدد نجات خودشان بودند. اما بیشتر آنها نجات نیافتند، زیرا پیش از رسیدن به سمت دیگر خندق ، نقش زمین مىشدند.
شایسته است که اندکى تامل کنیم تا به عنوان یک موضوع، سهمى را که على در دفاع از اسلام و نبوت داشته است در جنگى که براى اسلام خطر به اوج خود رسیده بود بررسى کنیم.
منطقى نیست که بگوییم تمام مسلمانان از کشتن عمرو عاجز بودند. پس عمرو هر چه شجاع بود ممکن نبود در مقابل صدها و یا هزاران مسلمان مقاومت کند. و لیکن مساله این نیست. عمرو مبارز مىطلبید و مبارزه تنها میان دو نفر ممکن است. ننگ است که به مقابلهی یک مرد بیش از یک مرد بیرون رود. البته او همهی مسلمانان را به مبارزه مىخواند تا هر کدام از آنها با وى مبارزه کنند، پس همگى خوددارى کردند و جز على کسى به جانب او نشتافت منطقى نیست که بگوییم عمرو تمام نیروى ارتش بتپرستان بود و کشتهشدن او باعث به هزیمت رفتن تمامى احزاب شد، ولى منطقى است که روى دو مطلب تکیه کنیم:
۱- پرداختن على (ع) به بستن رخنهاى که عبور عمرو و همراهانش ایجاد کرده بود و جلوگیرى از پیوستن دیگران به عمرو، خطر را متوقف کرد، و آن را به عمرو و یارانش محدود ساخت، بر ماست که بسنجیم اگر آن رخنه باز مانده بود جمع کثیرى از سواران مشرک به طرف مدینه پیشروى کرده بودند و عبور آنان به سر پا کردن پلى میان دو طرف خندق کمک کرده بود و همهی لشکر عبور مىکردند.
پس یک ساعت غفلت ممکن بود موجب خطرى کشنده شود. این اتفاق رخ نداد چون على خطر جدید را با تسلط به اعصاب، حضور ذهن و نترسیدن از خطرها، به زودى پاسخ گفت.
۲- کشتهشدن عمرو به لشکر بتپرستان ثابت کرد که آنان دوباره قادر به عبور از خندق نیستند، و این که چیزى را که عمرو از انجامش عاجز باشد براى دیگرى غیر ممکن است. بدین جهت لشکر بتپرستان در مقابل یکى از دو امر قرار گرفت: یا به خاک افتادن یا پیگیرى محاصره تا مسلمانان تسلیم شوند و یا خواه و ناخواه براى مبارزه از خندق عبور کنند. پیگیرى محاصره از این نوع براى ارتش بتپرستان غیر ممکن بود. چه آن یک ارتش نظامى نبود، و مواد خوراکى لازم براى رزمندگان، اسبها و شترانش نداشت. علاوه بر اینها باد تند غیر عادیى بر آنان وزیدن گرفت که دیگهایشان را مىبرد و خیمههاشان را از جا مىکند. و این تندباد در جنگ میان بتپرستان با همپیمانانشان -یهود- سابقه داشت که باعث دشوارى هر چه بیشتر همکارى ایشان در این جنگ شد.
در این صورت، پیشاپیش ارتش بتپرستان -پس از بىبنیادى تصمیم عمرو و کشتهشدن او و ناممکن بودن عبور سوارانشان به طرف دیگر خندق- تنها یک راه حل باقى بود، آن هم بر خاک افتادن، که همین کار را کردند.
سزاوار نیست که ما امر مهمى را فراموش کنیم: و آن این که کشتهشدن عمرو و فرار همراهانش و هلاکت بیشتر آنها پیش از رسیدن به طرف دیگر خندق روحیهی مسلمانان را تا حد زیادى -پس از این که روحیهی بسیارى از آنها مرده بود- تقویت کرد. به راستى امید ادامهی جنگ و زندهماندن و حتى امید پیروزى به آنها بازگشت. چون دانستیم که همهی اینها از پیامدهاى جهاد على است، معنى حدیثى را مىفهمیم که حاکم در مستدرک روایت کرده است و آن این است که پیامبر فرمود:
«ارزش این مبارزهی على بن ابىطالب با عمرو بن عبدود در روز خندق بالاتر است از تمام اعمال امت من تا روز قیامت.»(۵)
جنگ خندق و جنگ اخیر [ کانال سوئز ]
به راستى که عبور پسر عبدود از خندق در روز جنگ احزاب شبیه عبور اسرائیلیها بود از کانال سوئز در منطقهی دریاچههاى تلخ در جنگ تشرین اول سال ۱۹۷۳؛ اگر عمرو و یارانش در محکمکردن جاى پاهاشان در طرف داخلى خندق موفق مىشدند -همانطورى که اسرائیلیها در محکمکردن رد پایشان روى قسمت غربى کانال موفق شدند- تمام ارتش بتپرستان به جانب مدینه عبور کرده بودند و خطر ناشى از عبور عمرو از خطر گذر اسرائیلیها از کانال سوئز مهمتر بود. مسلمانان در جنگ احزاب، از کمکها و همپیمانهاى عرب و غیر عرب که در اختیار مصریها بود بىبهره بودند.
با این تشابه بین دو جنگ قدیم و جدید، در مىیابیم که میان آن دو فرقهاى مهمى وجود دارد. زیرا که رفع خطر بتپرستان در جنگ احزاب تنها نتیجهی دلاورى یک فرد و سرعت و حضور ذهن او بود. با این که رفع خطر اسرائیل نتیجهی کوشش مصریها از حکومت، لشکر، تودهی مردم و شمارى از عوامل داخلى و خارجى بود، تا آنجا که همهی آنها براى رفع این خطر پشت به هم دادند(۶).
و آنچه در جنگ احزاب روى داد، این بود که آن هستهی اسلامى بىمانند در جهان به واسطهی عمرو با خطرى سهمگین روبرو شد. آن خطر را على با دلاورى فوقالعادهی خود و حضور ذهن و سرعت عملش دفع کرد.
پینوشتها:
۱- سوره احزاب،آیه ۱۰-۱۳.
۲- سوره احزاب آیه ۲۳.
۳- سیره ابن هشام ج ۲ ص ۲۲۴.
۴- سیره ابن هشام ج ۲.
5- مستدرک ج ۳-ص ۳۲.
۶- آرى اگر آن روز (زمان جمال عبد الناصر) با فداکارى و جانبازى مسلمانان اسرائیلیها از در بیرون رانده شدند بعدها به وسیلهی حاکمانى خائن چون سادات و حسنىمبارک از دریچه برگشتند! م.