انبساط سبز
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۸۷، ۰۸:۵۹ ق.ظ
پلکی به هم زد آدم و ناگاه دید هست
وقتی که در حیاط حرم می وزید هست
بعدا یقین به نور شما کرد دید نیست
با شک نگاه کرد خودش را و دید هست
پس بی خیال زردی پاییز شد و گفت :
تا انبساط سبز شما هست عید هست
هر لحظه کهنه می رود و تازه می رسد
اینجا چقدر آمد و رفت جدید هست
در دشت لاله خیز همیشه شهید هست
با سنگهای فرش حرم حرف می زنم
اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست !
دل را به دست پنجره فولاد می دهم
اینجا برای هر دل بسته کلید هست
من از کبوتران حرم هم شنیده ام
فرصت برای بال اگر می پرید هست
سلام
ولادت حضرت رضا عیه السلام رو به همه کیمیاییها تبریک می گم و آرزو می کنم ...
بذارید آرزو نکنم ، چون هر چی بگم محدود کردن خواسته هامونه
هر چی می خواهید خودتون به جای اون سه نفطه بذارید !
من مثل شما میگم
آمین !
موفق باشین
یاعلی
وقتی که در حیاط حرم می وزید هست
بعدا یقین به نور شما کرد دید نیست
با شک نگاه کرد خودش را و دید هست
پس بی خیال زردی پاییز شد و گفت :
تا انبساط سبز شما هست عید هست
هر لحظه کهنه می رود و تازه می رسد
اینجا چقدر آمد و رفت جدید هست
در دشت لاله خیز همیشه شهید هست
با سنگهای فرش حرم حرف می زنم
اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست !
دل را به دست پنجره فولاد می دهم
اینجا برای هر دل بسته کلید هست
من از کبوتران حرم هم شنیده ام
فرصت برای بال اگر می پرید هست
سلام
ولادت حضرت رضا عیه السلام رو به همه کیمیاییها تبریک می گم و آرزو می کنم ...
بذارید آرزو نکنم ، چون هر چی بگم محدود کردن خواسته هامونه
هر چی می خواهید خودتون به جای اون سه نفطه بذارید !
من مثل شما میگم
آمین !
موفق باشین
یاعلی
پ .ن :
شعر از آقای رضا جعفری بود .