اهل مدینه فاطمهام را نظر زدند؛ حضرت زهرا (س)؛ محمد سهرابی (معنی)
بسمالله الرحمن الرحیم
اهل مدینه فاطمهام را نظر زدند
با برق چشم، خرمن جان را شرر زدند
در اول ربیع، خزان شد بهار من
ماه مرا به آخر ماه صفر زدند
بهر تسلّی دلِ زهرا یهودیان
با هیزم و لگد به عزاخانه سر زدند
از چوب، خون تازه روان شد به روی خاک
از بس که با غلاف به پهلوی در زدند
دیدند که با تو راه به جایی نمیبرند
نزدیکتر شدند و سرت را به در زدند
زهرا نبود آنکه بیافتد به روی خاک
سیلی به صورت زن من بیخبر زدند
تا آمدم به خویش، جمالش کبود شد
بدسیرتان جمال مرا بیخبر زدند
هر قدر گفت دختر پیغمبرم نزن
اهل مدینه فاطمه را بیشتر زدند
این جای دستهای فلانی فقط نبود
این نقش را مُسَلّم چندیننفر زدند
معنی ورشکسته چو خواهی مرا ببین
سرمایهی امیدِ مرا از کمر زدند
مردی که هیچ ضربه به پشتِ کسی نزد
زهراش را جماعتی از پشتِ سر زدند
افتاد روی جفت علی لنگهی دری
از بس که جفتجفت و فُرادی به در زدند
اهل مدینه با همهی کینههای خود
سرو رشید باغ مرا با تبر زدند
محمد سهرابی (معنی)
* منبع: وبلاگ من غلام قمرم