این جنگل گرگ...
تهرانیها سعی کنند نخوانند:
یک شهر پرندههای مُرده
یک شهر چرندههای خوشپوش
یک شهر منارههای کوتاه
یک شهر ستارههای خاموش
آیینهی آسمان تاریک
تابوت غریب نعش انسان
بر شانهی کوچههای باریک
یک جاده به سمت خط پایان
در پرتوِ ماه بیتفاوت
یک بیشه پلنگ تیزدندان
همسایهی گرگهای وحشی
آلودهی خون گوسفندان
پتیارهی خرفریبِ بدنام
کمپیرِ وقیحِ هفتکرده
زالوی کریهِ هفتاندام-
حلقوم برای نفت کرده
ششدانگ صدای ناهماهنگ
ترکیب کریه آهن و دود
آویخته در بتان صدرنگ
یک شهر نران مادهآلود
مردانِ به انتها رسیده
یک صفحه پیادههای فرزین
مردانِ به گوشِ ما رسانده
یک عمر حماسهی دروغین
با پردهدرانِ پشتِ پرده
تا کی، تا چند استمالت؟
ای شیعهی انقلابکرده!
این بود فرشتهی عدالت؟
ای دیوِ سپیدِ پای در بند!
این جنگلِ گرگ را بسوزان
آری، بخروش، ای دماوند!
تهرانِ بزرگ را بسوزان
امید مهدی نژاد