ای مشک نریز آبرویم؛ حضرت عباس (ع)؛ محمدحسین صادقی (غلام) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

 محمدحسین صادقی (غلام)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

ای مشک نریز آبرویم

بر باد مده تو آرزویم

 

ای مشک اگر چه عرصه تنگ است

بی آب روم به خیمه ننگ است

 

جنگ است و تمام همتم جنگ

سربازم و استطاعتم جنگ

 

سربازم و غم نمی‌شناسم

از کشته‌شدن نمی‌هراسم

 

هر جا که وظیفه جبهه بگشود

شمشیر به دوش عهده‌ام بود

 

امروز که در دلم خروش است

ای مشک دو عهده‌ام به دوش است

 

هم حامی حامیان دین دینم

هم ساقی چند نازنینم

 

امروز که دیده‌ام پر اشک است

بر دوش دلم لوا و مشک است

 

ای مشک کسی ندیده از ناس

در رزمگه التماس عباس

 

اینک بِشِنو تو التماسم

دارم ز تو پاس، دار،‌ پاسم

 

اشکم که چکیده‌ی فرات است

پنهان شده از مخدرات است

 

آبی که به سینه‌ات نهان است

رشک لب آسمانیان است

 

سیراب ز آب خوشگواری

اما ز حرم خبر نداری

 

آبی است که در تو هست بی‌تاب

.................................... *

 

این آبروی من است در تو

ایثار خلاصه هست در تو

 

افلاک، سبو، گرفته سویم

بر خاک نریز آبرویم

 

بی آب اگر روم دمادم

باید ز خجالت آب گردم

 

ای آب که این‌چنین روانی

امروز چو من در امتحانی

 

کابوس عطش بهانه باشد

حیثیت تو نشانه باشد

 

از بهر کسی که عشق‌باز است

کابوس، حقیقتی، ‌مجاز است

 

مولا که ندارد آب اکنون

دارد سر عشق‌بازی خون

 

گر امر کند به هر سحابی

بارد به سر زمین گلابی

 

اما نه ز ابر، بار خواهد

لب‌تشنه لقای یار خواهد

 

لب‌تشنه اگر چه دختر اوست

این آب صِداق مادر اوست

 

آن‌دم که سکینه مشک آورد

با دیده‌ی پر ز اشک آورد

 

تا دیده به دیده‌ی ترم دوخت

از آتش آه، هستی‌ام سوخت

 

اینک من و خاطرات آن اشک

اینک منم و فرات و این مشک

 

اینک منم و هزار دشمن

هم تو هدف شراره هم من

 

افسوس که من گناه کردم

بر آب روان نگاه کردم

 

هر چند که آب را نخوردم

کف در خنکای آب بردم

 

این دست ز تن بریده بادا

ز حدقه برون دو دیده بادا

 

محمدحسین صادقی (غلام)

 

 

* منبع: وبلاگ حسینیه

* اگر گذر شاعر یه اینجا افتاد و یا کسی که نسخه‌ی کامل این اثر را -مستندا- دارد، لطفا در تکمیل این اثر یاری نمایند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه