ای کاش...
چهارشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۸۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ
ای کاش میتوانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
-یک لحظه میتوانستم ای کاش-
بر شانههای خود بنشانم
این خلق بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
* این نوشته انتخاب یا قلم خانم نگین است که در کیمیای میهنبلاگ ثبت کرده بودند، و بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا اسم نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: چهارشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۰۳