با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت؛ امام حسین (ع)؛ علیاکبر لطیفیان
پنجشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۰، ۰۱:۲۶ ق.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
آن چنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اطراق کنم
بوی شهر تو شنیدم قَرَن از یادم رفت
جذبهی عشق بر آن است که مرا جذب کند
صحبت نام تو شد نام من از یادم رفت
قصد ربِّ اَرِنی گفتن من دیدن توست
تا نگاهم به تو افتاد «لن» از یادم رفت
مرغ باغ ملکوتم به حرم راهم ده
به روی گنبد زردت چمن از یادم رفت
مثل فطرس نکنم پشت به گهوارهی تو
بال من خوب که شد پر زدن از یادم رفت
«ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم»
بیسبب نیست کنارت سخن از یادم رفت
میرود دل به همانجا که تعلّق دارد
صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت
همهی غصهام این است: چرا عریانی؟
نکند فکر کنی پیرهن از یادم رفت
علیاکبر لطیفیان
* منبع: وبلاگ من غلام قمرم