بس کن رباب... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

بس کن رباب...

پنجشنبه, ۷ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۲۲ ب.ظ

بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است

 

کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

 

با دست‌های بسته مزن چنگ بر رخت

با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت

 

بس کن رباب حرمله بیدار می‌شود

سهمت دوباره خنده‌ی انظار می‌شود

 

ترسم که نیزه‌دار کمی جابجا شود

از روی نیزه رأس عزیزت رها شود

 

یک شب ندیده‌ایم که بی‌غم نیامده

دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده

 

گرچه امید چشم ترت نا امید شد

بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد

 

پیراهنی که تازه خریدی نشان مده

گهواره نیست دست خودت را تکان مده

 

با خنده خواب رفته تماشا نمی‌کند

مادر نگفته است و زبان وا نمی‌کند

 

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده

قنداقه نیست دست خودت را تکان مده

 

دیگر ز یادت این غم سنگین نمی‌رود

آب خوش از گلوی تو پائین نمی‌رود

 

بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی‌شود

این گریه‌ها برای تو اصغر نمی‌شود 

 

حسن لطفی

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه