به لب مباد رهش نالهای که بی اثر است؛ صائب تبریزی
دوشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۸۴، ۰۴:۰۰ ق.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
به لب مباد رهش نالهای که بی اثر است
گره شود به گلو گریهای که بیجگر است
گل نمک به حرامی است تیره روزی داغ
شکسته رنگی خون از خمار نیشتر است
لبش به حرف عتاب آشنا نگردیده است
هنوز آتش یاقوت، مفلس شرر است
کدام فتنهگر امشب در چمن بوده است؟
که رخت لاله پر از خون و گل شکسته سر است
نمک ز خندهی گل برده است گریهی من
ز چشم بیادبم باغبان باغ تر است
کسی که پاس نفس چون حباب نتواند
همیشه چون صدف هرزهخند بیگهر است
شکایت از ستم چرخ ناجوانمردی است
که گوشمال پدر خیرخواهی پسر است
لبی که از نفس بوسه رنگ میبازد
چه جای جلوهی تبخالههای بد گهر است؟
نخوردهام به دل شبنمی در این گلشن
چو خون لاله و گل خون من چرا هدر است؟
سپر فکند فلک پیش آه من صائب
علاج دشمن غالب فکندن سپر است
صائب تبریزی